پاهای #عریانشو تو شکمش جمع کرده بود و اجازه نمیداد به کارم ادامه بدم
_باز کن پاتو عزیزم... قول میدم درد نداشته باشه... خواهش میکنم پاتو باز کن همه منتظرن تا این دستمال رو خونی ببرم براشون
فایده نداشت همچنان #میلرزید دستمو #نوازش_وار روی بدنش کشیدم
_پاتو باز کن بذار کارمو انجام بدم...میدونم
بزور زنم شدی و مامان بابات تو رو #فروختن...ولی خواهش میکنم بذار کارمو انجام بدم
با #نوازشم روی رون های #لختش پاهاش رو صاف کردم و از هم بازشون کردم روش #خیمه زدمو....
#پارت_واقعی_رمان🔞 #ادامه📛👇
https://t.me/joinchat/Qe8OkMVr-wR4Soc5
https://t.me/joinchat/Qe8OkMVr-wR4Soc5
https://t.me/joinchat/Qe8OkMVr-wR4Soc5
_باز کن پاتو عزیزم... قول میدم درد نداشته باشه... خواهش میکنم پاتو باز کن همه منتظرن تا این دستمال رو خونی ببرم براشون
فایده نداشت همچنان #میلرزید دستمو #نوازش_وار روی بدنش کشیدم
_پاتو باز کن بذار کارمو انجام بدم...میدونم
بزور زنم شدی و مامان بابات تو رو #فروختن...ولی خواهش میکنم بذار کارمو انجام بدم
با #نوازشم روی رون های #لختش پاهاش رو صاف کردم و از هم بازشون کردم روش #خیمه زدمو....
#پارت_واقعی_رمان🔞 #ادامه📛👇
https://t.me/joinchat/Qe8OkMVr-wR4Soc5
https://t.me/joinchat/Qe8OkMVr-wR4Soc5
https://t.me/joinchat/Qe8OkMVr-wR4Soc5