از پایدار نبودن چیزها، از اینکه غم هرجا که برم مثل سایه دنبالمه، از آدمها، از تکرار بیهودهی زندگی، از معدهدرد، از حالت تهوع، از آدمها، از خستگی، از سردرد، از سکوت کردن توو موقعیتهایی که باید نعره بزنم، از آدمها، از پیاماس، از چرخش زمین و ماه و خورشید، از آدمها، از خوابیدن، بیدار شدن، نفس کشیدن، از همهچی خستهم راستش.