🔴نژادپرستی افغانستانیستیز ایرانیان؛ از گفتار تا کشتار
نژادپرستی، موضوع روشنفکران ایرانی نیست، آنرا بعنوان موضوع اورژانسی شناسایی نمیکنند. به همین دلیل هم نوشتههای اندکی درباره نژادپرستی به فارسی وجود دارد و کارهای پژوهشی اندکی صورت میگیرد. انجمنی برای مبارزه با نژادپرستی وجود ندارد، روشنفکران حتی جمعهای غیررسمی حول این موضوع ندارند. هیچ جا سخنرانی درباره این موضوع انجام نمیشود. گویی نژادپرستی برای روانشناسی جمعی روشنفکری ایرانی خیلی موضوع بعیدی است، گویی چیزی بزرگنمایی شده است. روشنفکری ایرانی گویی نمیتواند بپذیرد که با این همه «ذخایر فرهنگی» چگونه میتواند نژادپرست باشد.
برای همین همه خبرها پشت هم میآیند و میروند و خبری از واکنشهای گسترده در ایران نیست. حمله احتمالی اسرائیل به نامه سرگشاده نوشتن و امضا جمع کردن میانجامد (که اساسا خارج از کنترل این روشنفکران است) اما موضوعی که به فرهنگسازی نیاز دارد و واکنش گسترده آنها را نیازمند است، بطور کلی نادیده گرفته میشود.
نژادپرستی را در عربستیزی ایرانیان شاهدیم که دست کم در تاریخ مدرن یکصد سال سابقه دارد. بخشی از سکوت و رضایت ایرانیان در قبال کشتار اسرائیل در فلسطین به همین نژادپرستی عربستیزانه باز میکردد.
نژادپرستی را خصوصا در ماههای اخیر در افغانستانی ستیزی شاهدیم که به کشتار مهاجران افغانستانی انجامیده است.
اردیبهشت ۱۳۹۹، نیروهای مرزی ایران، مهاجران افغانستانی را در مرز دستگیر، شکنجه و به هریرود انداختند. دستکم ۲۳ نفر در آن زمان کشته شدند.
چهار سال بعد از آن کشتار که پروندهاش به هیچ جا نرسید - اساسا وقتی چند هفتهای از خبرش گذشته دیگر کسی، پژوهشگری یا روزنامهنگاری، خبری از آن نگرفت- یکشنبه ۲۲ مهرماه ۱۴۰۳ در مرز سراوان، مرزبانان ایرانی بیش از یکصد مهاجر افغانستانی را کشتند. این کشتار هم همان سرنوشت را دارد، چند هفته در خبرها و بعد هیچ.
مسئله این است که مسائل فوری، ضروری و مهم در جامعه ایران جایشان را به مسائل فرعی و در درجه صدم دادهاند. بحثها را که نگاه میکنی، جلسهها را که دنبال میکنی، کمتر خبری از مسائل جدی و ضروری جامعه ایران است. کشتار افغانستانیها نژادپرستی علیه افغانستانیها عادی سازی شده است و این عادی سازی موضوع جامعه ایران نیست، موضوع روشنفکری ایرانی، پژوهشگر ایرانی نیست.
همه با مصلحت مینویسند، متنها قدرت آنچه در واقعیت هر روز شاهدیم را منتقل نمیکنند، تخیل مرده است. مرز تقدیس میشود، آنچه اسم رمز نژادپرستی و کشتار است، تقدیس میشود. کسانی که از مرزهای میهمنشان دفاع میکنند، یعنیعاملان کشتار، میهنپرست خطاب میشوند، در حالی که همه خوب میدانیم که این سازه سیاسی را میتوان از مسیر سیاسی حذف کرد و این همه جانهای عزیز را نجات داد. به کولهبران در کردستان، به سوختبران در بلوچستانی، به افغانستانها در مرزها، نگاه کنید و دست از سر مقدسسازی مرزها و سربازانش بردارید.
تنها مرز نیست که انسان میکشد. گسترش افکار و دیدگاههای نژادپرستانه راه درازی تا خشونت و کشتار ندارند خصوصا در کشوری مانند ایران که تحت فاشیسم ولایی به سادگی آماده دستکاری شدن است. به سادگی میتواند بهانهای یافت که افغانستانیها را افرادی که «بو میدهند»، «کسانی که آدم میکشند» یا کسانی که «شغل ایرانیها را دزیدهاند» یا «یارانه ایرانیها را میخوردند»، معرفی کرد. با گزارههایی مشابه، گفتمانی ساخته شدهاست که مانع مدرسه رفتن کودک افغانستانی میشوند، تاکسی به جای رساندن مسافر افغانستانیاش به مقصد، او را به اداره پلیس میبرد، مردم میریزند که خانههای افغانستانیها را آتش بزنند و دولت و مرزبانانش از مام میهم دفاع میکنند با کشتار بیچارهترین مردمانی که گرفتار جنگ بودهاند و اکنون گرفتار طالبان.
همین ایرانیانی که به افغاستانیها همچون طاعون مینگرند، در برابر اروپایی سفید، سجده میکنند، آرزو میکنند راهی باز شود و به اروپا و آمریکا بروند و در آنجا هم چون فکر میکنند خودشان سفیداند، به همدیگر میگوید: چرا اینجا اینقدر عرب و سیاه هست؟
@GoftandNO
#افغانستانیستیزی
#نژادپرستی
نژادپرستی، موضوع روشنفکران ایرانی نیست، آنرا بعنوان موضوع اورژانسی شناسایی نمیکنند. به همین دلیل هم نوشتههای اندکی درباره نژادپرستی به فارسی وجود دارد و کارهای پژوهشی اندکی صورت میگیرد. انجمنی برای مبارزه با نژادپرستی وجود ندارد، روشنفکران حتی جمعهای غیررسمی حول این موضوع ندارند. هیچ جا سخنرانی درباره این موضوع انجام نمیشود. گویی نژادپرستی برای روانشناسی جمعی روشنفکری ایرانی خیلی موضوع بعیدی است، گویی چیزی بزرگنمایی شده است. روشنفکری ایرانی گویی نمیتواند بپذیرد که با این همه «ذخایر فرهنگی» چگونه میتواند نژادپرست باشد.
برای همین همه خبرها پشت هم میآیند و میروند و خبری از واکنشهای گسترده در ایران نیست. حمله احتمالی اسرائیل به نامه سرگشاده نوشتن و امضا جمع کردن میانجامد (که اساسا خارج از کنترل این روشنفکران است) اما موضوعی که به فرهنگسازی نیاز دارد و واکنش گسترده آنها را نیازمند است، بطور کلی نادیده گرفته میشود.
نژادپرستی را در عربستیزی ایرانیان شاهدیم که دست کم در تاریخ مدرن یکصد سال سابقه دارد. بخشی از سکوت و رضایت ایرانیان در قبال کشتار اسرائیل در فلسطین به همین نژادپرستی عربستیزانه باز میکردد.
نژادپرستی را خصوصا در ماههای اخیر در افغانستانی ستیزی شاهدیم که به کشتار مهاجران افغانستانی انجامیده است.
اردیبهشت ۱۳۹۹، نیروهای مرزی ایران، مهاجران افغانستانی را در مرز دستگیر، شکنجه و به هریرود انداختند. دستکم ۲۳ نفر در آن زمان کشته شدند.
چهار سال بعد از آن کشتار که پروندهاش به هیچ جا نرسید - اساسا وقتی چند هفتهای از خبرش گذشته دیگر کسی، پژوهشگری یا روزنامهنگاری، خبری از آن نگرفت- یکشنبه ۲۲ مهرماه ۱۴۰۳ در مرز سراوان، مرزبانان ایرانی بیش از یکصد مهاجر افغانستانی را کشتند. این کشتار هم همان سرنوشت را دارد، چند هفته در خبرها و بعد هیچ.
مسئله این است که مسائل فوری، ضروری و مهم در جامعه ایران جایشان را به مسائل فرعی و در درجه صدم دادهاند. بحثها را که نگاه میکنی، جلسهها را که دنبال میکنی، کمتر خبری از مسائل جدی و ضروری جامعه ایران است. کشتار افغانستانیها نژادپرستی علیه افغانستانیها عادی سازی شده است و این عادی سازی موضوع جامعه ایران نیست، موضوع روشنفکری ایرانی، پژوهشگر ایرانی نیست.
همه با مصلحت مینویسند، متنها قدرت آنچه در واقعیت هر روز شاهدیم را منتقل نمیکنند، تخیل مرده است. مرز تقدیس میشود، آنچه اسم رمز نژادپرستی و کشتار است، تقدیس میشود. کسانی که از مرزهای میهمنشان دفاع میکنند، یعنیعاملان کشتار، میهنپرست خطاب میشوند، در حالی که همه خوب میدانیم که این سازه سیاسی را میتوان از مسیر سیاسی حذف کرد و این همه جانهای عزیز را نجات داد. به کولهبران در کردستان، به سوختبران در بلوچستانی، به افغانستانها در مرزها، نگاه کنید و دست از سر مقدسسازی مرزها و سربازانش بردارید.
تنها مرز نیست که انسان میکشد. گسترش افکار و دیدگاههای نژادپرستانه راه درازی تا خشونت و کشتار ندارند خصوصا در کشوری مانند ایران که تحت فاشیسم ولایی به سادگی آماده دستکاری شدن است. به سادگی میتواند بهانهای یافت که افغانستانیها را افرادی که «بو میدهند»، «کسانی که آدم میکشند» یا کسانی که «شغل ایرانیها را دزیدهاند» یا «یارانه ایرانیها را میخوردند»، معرفی کرد. با گزارههایی مشابه، گفتمانی ساخته شدهاست که مانع مدرسه رفتن کودک افغانستانی میشوند، تاکسی به جای رساندن مسافر افغانستانیاش به مقصد، او را به اداره پلیس میبرد، مردم میریزند که خانههای افغانستانیها را آتش بزنند و دولت و مرزبانانش از مام میهم دفاع میکنند با کشتار بیچارهترین مردمانی که گرفتار جنگ بودهاند و اکنون گرفتار طالبان.
همین ایرانیانی که به افغاستانیها همچون طاعون مینگرند، در برابر اروپایی سفید، سجده میکنند، آرزو میکنند راهی باز شود و به اروپا و آمریکا بروند و در آنجا هم چون فکر میکنند خودشان سفیداند، به همدیگر میگوید: چرا اینجا اینقدر عرب و سیاه هست؟
@GoftandNO
#افغانستانیستیزی
#نژادپرستی