ما در نقطهای زندگی میکنیم که جامعهٔ ما رو مدتهاست به «فلاکت» عادت دادهاند. و برای اینکه بدونید عادت به فلاکت چقدر تصویر ترسناکی داره و عادت بهش چطوری نقطه پایانی نداره، براتون مثال میزنم:
امروز اعلام شده سه روز در هفته و هر روز ۳ ساعت برق ندارید. ماه بعد اعلام میشه پنج روز در هفته و هر روز ۶ ساعت برق ندارید. حالا یک عادت جدید به این فلاکت ایجاد شده. شما دیگه دنبال قطع نشدنِ برق نیستی. دنبال اینی که «برق کمتر قطع بشه» دنبال اینی که «حداقل ساعت قطع برق رو دقیق بهت بگن». دنبال اینی که اگه برق نیست، حداقل اینترنت باشه. اگه اینترنت نیست، حداقل آب باشه. اگه آب نیست، حداقل گاز باشه. اگه گاز نیست، حداقل روزی ۲ ساعت برق باشه. زندگیت رو با فلاکت جدید تطبیق میدی. همینطور که یکی چند سال قبل خونهای در مرکز شهر اجاره کرده بود، بعد میاد پایینتر اجاره میکنه، بعد خیلی دورتر از شهر. پس یک عادت جدید به فلاکت شکل گرفته. همینطور که حجم مواد غذایی در سبد خرید کمتر میشه. روزی؛ گوشت رو هفتهای دو بار میخوردی بعد شد هفتهای یکبار. بعد ماهی یکبار. بعد حذف شد. پس عادت جدیدی به فلاکت شکل گرفته و تطبیق جدیدی نسبت به شرایط. اما بین این عادتها، شکل زیست یک جامعه تغییر کرده. زندگیها فروپاشیدهاند.
جامعهای که عادت کرده برای مرغ تو صف بمونه، برای سیبزمینی تو صف بمونه، شیرخشک رو بهش با کارت ملی بدن، میتونه برای هفتهای چند سطل آب هم تو صف بره، میتونه برای دریافت سهمیهای از برق و گاز هم تو صف بره، میتونه برای دریافت برنج هم تو صف بره، میتونه برای دریافت چند قرص سرماخوردگی هم تو صف بره. این؛ اون تصویر ترسناکیه که باید بدونید. در چنین وضعیتی برای عادت به فلاکت نقطه پایانی نیست. باید جامعه از این باتلاقِ عادت به فلاکت، بیرون بیاد!
امروز اعلام شده سه روز در هفته و هر روز ۳ ساعت برق ندارید. ماه بعد اعلام میشه پنج روز در هفته و هر روز ۶ ساعت برق ندارید. حالا یک عادت جدید به این فلاکت ایجاد شده. شما دیگه دنبال قطع نشدنِ برق نیستی. دنبال اینی که «برق کمتر قطع بشه» دنبال اینی که «حداقل ساعت قطع برق رو دقیق بهت بگن». دنبال اینی که اگه برق نیست، حداقل اینترنت باشه. اگه اینترنت نیست، حداقل آب باشه. اگه آب نیست، حداقل گاز باشه. اگه گاز نیست، حداقل روزی ۲ ساعت برق باشه. زندگیت رو با فلاکت جدید تطبیق میدی. همینطور که یکی چند سال قبل خونهای در مرکز شهر اجاره کرده بود، بعد میاد پایینتر اجاره میکنه، بعد خیلی دورتر از شهر. پس یک عادت جدید به فلاکت شکل گرفته. همینطور که حجم مواد غذایی در سبد خرید کمتر میشه. روزی؛ گوشت رو هفتهای دو بار میخوردی بعد شد هفتهای یکبار. بعد ماهی یکبار. بعد حذف شد. پس عادت جدیدی به فلاکت شکل گرفته و تطبیق جدیدی نسبت به شرایط. اما بین این عادتها، شکل زیست یک جامعه تغییر کرده. زندگیها فروپاشیدهاند.
جامعهای که عادت کرده برای مرغ تو صف بمونه، برای سیبزمینی تو صف بمونه، شیرخشک رو بهش با کارت ملی بدن، میتونه برای هفتهای چند سطل آب هم تو صف بره، میتونه برای دریافت سهمیهای از برق و گاز هم تو صف بره، میتونه برای دریافت برنج هم تو صف بره، میتونه برای دریافت چند قرص سرماخوردگی هم تو صف بره. این؛ اون تصویر ترسناکیه که باید بدونید. در چنین وضعیتی برای عادت به فلاکت نقطه پایانی نیست. باید جامعه از این باتلاقِ عادت به فلاکت، بیرون بیاد!