#اعتراف
سلام پسرم ۱۸ ساله از شهرکرد
یکی از اعترافامو میخام بگم
یه دختر همسایه داشتیم رو من کراش بود . همیشه که با مامانش اینا میومد خونمون برام کادو میگرفت . منم زیاد جدیش نمیگرفتم و به چشم خواهری نگاش میکردم . خلاصه یه روز مامانش با مامانم رفتن بیرون
اونم اومد خونمون به بهونه اینکه درس بلد نیست و از این حرفا
منم گفتم باشه و راش دادم
کتاب ریاضی شو در اورد و من یه مسئله که توش مشکل داشتو حل کردم
دیدم گفت حوصله درسو ندارم میشه بریم فیلم ببینیم
گفتم باشه
رفتیم رو مبل نشستیم یه فیلم ترسناک گزاشتم چون خودم به فیلم ترسناک علاقه داشتم
خلاصه دیدم یه لحظه ترسید و منو بغل کرد
منم حشری شده بودم و کاریش نداشتم
هی میگفت محمد من خیلی دوست دارمو محمد میترسم میخام بغلت باشمو ...
منم هی حشری تر میشدم تا اینکه گفت تلویزیونو خاموش کن حرف بزنیم
منم که از خدا خاسته خاموش کردم و ک/ر.م حسابی شق شده بود
اونم هی تو چشمام نگا میکرد و منم چشمامو میدزدیدم
بعد چند بار دیگه چشم تو چشم شدم و دیدم چشماشو خمار کرده
یهو لباشو اورد که ببوسه من خجالت کشیدم و لبامو دور کردن
دوباره اورد که ببوسه ، دوباره لبامو دزدیدم و اومدم بحثو عوض کنم ولی نمیخاست ، یه بار دیگه سریع اومد و بوسم کرد
یهو ک/*رم مثل آنتن اومد بالا و بدنم داغ شد
منم کم کم لباشو خوردم و دست به م-م-ه هاش زدم و حسابی همدیگه رو مالیدیم و یه س/ک*س عالی باهاش کردم
بهترین س/ک*سی بود که کرده بودم
خیلی حرفه ایی بود
بعدش که تموم شد گفت به کسی نگی ها ولی بعدش به رفیقم گفتم رفیقمم رفت بش گفت که اگه میخایی به بابات نگم باید بهم بدی
خلاصه یه بارم به اون داد
الان دو تامون عذاب وجدان داریم
نمیدونیم چ گوهی بخوریم
کسی میدونه کمک کنه
تو ری اکشنا پیاماتونو میخونم
😍ارسال اعتراف به ربات ناشناس مون 😍
@Eteeraff
سلام پسرم ۱۸ ساله از شهرکرد
یکی از اعترافامو میخام بگم
یه دختر همسایه داشتیم رو من کراش بود . همیشه که با مامانش اینا میومد خونمون برام کادو میگرفت . منم زیاد جدیش نمیگرفتم و به چشم خواهری نگاش میکردم . خلاصه یه روز مامانش با مامانم رفتن بیرون
اونم اومد خونمون به بهونه اینکه درس بلد نیست و از این حرفا
منم گفتم باشه و راش دادم
کتاب ریاضی شو در اورد و من یه مسئله که توش مشکل داشتو حل کردم
دیدم گفت حوصله درسو ندارم میشه بریم فیلم ببینیم
گفتم باشه
رفتیم رو مبل نشستیم یه فیلم ترسناک گزاشتم چون خودم به فیلم ترسناک علاقه داشتم
خلاصه دیدم یه لحظه ترسید و منو بغل کرد
منم حشری شده بودم و کاریش نداشتم
هی میگفت محمد من خیلی دوست دارمو محمد میترسم میخام بغلت باشمو ...
منم هی حشری تر میشدم تا اینکه گفت تلویزیونو خاموش کن حرف بزنیم
منم که از خدا خاسته خاموش کردم و ک/ر.م حسابی شق شده بود
اونم هی تو چشمام نگا میکرد و منم چشمامو میدزدیدم
بعد چند بار دیگه چشم تو چشم شدم و دیدم چشماشو خمار کرده
یهو لباشو اورد که ببوسه من خجالت کشیدم و لبامو دور کردن
دوباره اورد که ببوسه ، دوباره لبامو دزدیدم و اومدم بحثو عوض کنم ولی نمیخاست ، یه بار دیگه سریع اومد و بوسم کرد
یهو ک/*رم مثل آنتن اومد بالا و بدنم داغ شد
منم کم کم لباشو خوردم و دست به م-م-ه هاش زدم و حسابی همدیگه رو مالیدیم و یه س/ک*س عالی باهاش کردم
بهترین س/ک*سی بود که کرده بودم
خیلی حرفه ایی بود
بعدش که تموم شد گفت به کسی نگی ها ولی بعدش به رفیقم گفتم رفیقمم رفت بش گفت که اگه میخایی به بابات نگم باید بهم بدی
خلاصه یه بارم به اون داد
الان دو تامون عذاب وجدان داریم
نمیدونیم چ گوهی بخوریم
کسی میدونه کمک کنه
تو ری اکشنا پیاماتونو میخونم
😍ارسال اعتراف به ربات ناشناس مون 😍
@Eteeraff