#داستان وارن بافت: نابغه ای که با اعداد حرف میزد «پول مثل برف است... اگر روی تپه ی درستی بباری، خودش رشد میکند.»
کودکی در اوماها در گرمای تابستان ۱۹۳۶، پسر بچه ی ۶ ساله ای با موهای ژولیده، جلوی مغازه ی پدربزرگش ایستاده بود. دست هایش پر از قوطی های کوکاکولا بود. هر کدام را ۲۵ سنت خریده بود و به همسایه ها ۳۰ سنت میفروخت.
وارن بافت حتی قبل از مدرسه، مفهوم سود را فهمیده بود!
پدرش، هاوارد، در بحران اقتصادی ۱۹۳۰ کارگزار بورس بود و خانواده شان تقریباً ورشکسته شدند. اما وارن کوچک، زیر میز پدرش مینشست و به حرفهای مشتری ها درباره ی سهام گوش میداد. گاهی اوقات روی زمین نشسته بود و اعداد روزنامه های مالی را جمع میزد: «این عددها مثل آهنگ اند... ریتم شان را باید گرفت!»
نوجوانی؛ از مالیات تا پینبال ۱۱ ساله بود که تمام پس اندازش از تحویل روزنامه ها را جمع کرد و ۳ سهم از شرکت
Cities Service خرید. اما یک ماه بعد، نامه ای از دولت آمد: «وارن ادوارد بافت، شما ۳۵ سنت مالیات بدهکارید!»
مادرش خندید: «پسرم، حتی دولت هم تو را جدی گرفته!»
در دبیرستان، به همراه دوستش یک دستگاه پینبال دست دوم خریدند و آن را در آرایشگاه محله گذاشتند. هفته ی بعد، پول دستگاه برگشت. وارن هیجان زده به پدرش گفت: «میبینید؟ پول، پول میآورد! حالا میخواهم ۱۰ تا دستگاه بخرم!»
دانشگاه و شکار سهام های ارزان در دانشگاه نبراسکا، همه چیز برایش کسل کننده بود... جز یک کتاب:
«سرمایه گذار هوشمند» اثر بنجامین گراهام. او را مجذوب کرده بود!
یک روز جلوی در دفتر گراهام در دانشگاه کلمبیا ایستاد و گفت: «من از اوماهام و میخواهم شاگرد شما باشم!»
گراهام به او آموخت: «سهام را نه با دل، با ماشین حساب بخر! دنبال شرکت هایی بگرد که قیمتشان از جیب شان کمتر است!»
وارن این درس را مثل طلا حفظ کرد. بعدها در خاطراتش نوشت: «گراهام به من یاد داد چطور در آشغالهای بازار، الماس پیدا کنم.»
برکشایر؛ اشتباهی که به طلا تبدیل شد سال ۱۹۶۲، وارن شرکتی به نام
برکشایر هاتاوی را دید؛ یک کارخانه ی نساجی قدیمی که سهامش ارزان بود. مدیرش قول داده بود سهام را به قیمت ۱۱.۵ دلار بخرد، اما در آخرین لحظه قیمت را ۱۱.۳۷۵ دلار گذاشت! وارن عصبانی شد: «اگر میخواهی بازی کنی، کل شرکت را میخرم!»
او برکشایر را خرید، اما خیلی زود فهمید صنعت نساجی در حال مرگ است. با این حال، شرکت را به جای فروش، به
صندوقی تبدیل کرد که از سهام شرکت های دیگر تغذیه میکرد. امروز برکشایر هاتاوی، مالک شرکتهایی مثل
اپل، کوکاکولا و
آمریکن اکسپرس است و هر سهم آن بیش از
۵۰۰ دلار قیمت دارد!
جادوی صبر در دهه ی ۱۹۸۰، همه از شرکت های تکنولوژی هیجان زده بودند، اما وارن سهام
کوکاکولا را خرید. تحلیلگران مسخره اش کردند: «این شرکت کهنه است!»
او جواب داد: «آب قند را با قیمت آب بخرید، بعد ببینید چطور طلا میشود!»
امروز سهام کوکاکولای او بیش از
۲۰ میلیارد دلار ارزش دارد. رازش چیست؟ «من هیچوقت سعی نکردم هوشمند باشم... فقط صبر کردم!»
زندگی در سایه ی ثروت با وجود ثروت افسانه ای، وارن در خانه ای زندگی میکند که در ۱۹۵۸ به قیمت
۳۱٬۵۰۰ دلار خریده بود. صبحانهاش
همبرگر مک دونالد و کوکاکولاست و ماشینش یک
کادیلاک ساده با پلاک
THRIFTY (مصرفگرا).
یک روز خبرنگاری پرسید: «چرا جت خصوصی نمیخری؟»
جواب داد: «اگر جت بخرم، بعد از مرگم تیتر روزنامه ها میشوم: "احمق ترین سرمایه گذار تاریخ!"»
البته بعدها مجبور شد جت بخرد، اما اسمش را
«ناامیدی غیرقابل اجتناب» گذاشت!
عاشقِ بخشیدن در سال ۲۰۰۶، وارن اعلام کرد
۹۹٪ ثروتش را به خیریه می بخشد. دوستانش شوکه شدند: «چرا تمام زحماتت را میدهی؟»
او گفت: «پول برای من مثل برف بازی است... حالا وقت آب کردنش است!»
بیشتر ثروتش را به بنیاد
بیل و ملیندا گیتس داد تا با بیماری ها مبارزه کنند. حتی به فرزندانش وصیت کرد: «به اندازه ی کافی به شما میدهم تا کاری انجام دهید، نه اینکه بیکار بنشینید!»
درس های اوراکل اوماها -
هیچوقت دنبال مد نرو: وقتی همه از "داتکام" ها سود میبردند، وارن فقط کتاب میخواند و منتظر ماند.
-
با پولت ازدواج کن: سهامی که میخرد، دهه ها نگه میدارد، انگار همسرش است!
-
ترسو باش، اما نه همیشه: در بحران ۲۰۰۸، وقتی همه میترسیدند، او
گلدمن ساکس و
جنرال الکتریک را خرید و میلیاردها سود کرد.
پایان داستان: وارن بافت، پسرک روزنامه فروش اوماها، ثابت کرد ثروت واقعی نه در داشتن، که در
انتخاب های درست، اعتماد به نفس و
انسانیت است. او هرگز خودش را «نابغه» ننامید، فقط گفت: «من آدم خوش شانسی هستم که عاشق کاری است که انجام میدهد!»
و شاید همین عشق ساده، بزرگترین راز موفقیتش باشد. 📈❤️
✍🏻
صندوق یاب
@Dr_Amirhossein_Haji