ما آدمهای دقیقه نود هستیم!!!
به خاطر همین است که دم رفتن به مهمانیت...
یادمان میفتد دو ماه فرصت داشتیم که دوش بگیریم، لباس انتخاب کنیم،
موها را سشوار کنیم ، کفشها را واکس بزنیم، خودمان را آراسته کنیم...
اما حالا !
با موهای خیس شانه نشده،
کفشهای واکس نخورده
و تیپی که اصلاً شبیه مهمانی رفتن نیست!
سلانه سلانه از خانه راه افتادیم و ذهن خیال بافمان مدام دارد ما را دلداری میدهد...
چون چشم امیدش دوخته شده به تو؛
به تو که وقتی در را باز میکنی بین مهمانهایی که با لباسهای پلوخوری و دسته گل به بغل ایستاده اند، یکدفعه چشمت میخورد به ما ...
که آن پشت با قیافه های آشفته ایستاده ایم و از خجالت نگاهمان را مدام از تو میدزدیم،
دلت برای ما پریشان حالهای دست خالی میسوزد ...
میبینی چقدر طفلکیم؟
چقدر سرافکنده ایم؟
تندتند جواب سلام مهمانهای سوگلی را میدهی تا زودتر برسی به ما ...
و ما را محکمتر از تمام آنها بغل کنی♥️🌱
میزبانی که شما هستی بابا مهدی💙
به خاطر همین است که دم رفتن به مهمانیت...
یادمان میفتد دو ماه فرصت داشتیم که دوش بگیریم، لباس انتخاب کنیم،
موها را سشوار کنیم ، کفشها را واکس بزنیم، خودمان را آراسته کنیم...
اما حالا !
با موهای خیس شانه نشده،
کفشهای واکس نخورده
و تیپی که اصلاً شبیه مهمانی رفتن نیست!
سلانه سلانه از خانه راه افتادیم و ذهن خیال بافمان مدام دارد ما را دلداری میدهد...
چون چشم امیدش دوخته شده به تو؛
به تو که وقتی در را باز میکنی بین مهمانهایی که با لباسهای پلوخوری و دسته گل به بغل ایستاده اند، یکدفعه چشمت میخورد به ما ...
که آن پشت با قیافه های آشفته ایستاده ایم و از خجالت نگاهمان را مدام از تو میدزدیم،
دلت برای ما پریشان حالهای دست خالی میسوزد ...
میبینی چقدر طفلکیم؟
چقدر سرافکنده ایم؟
تندتند جواب سلام مهمانهای سوگلی را میدهی تا زودتر برسی به ما ...
و ما را محکمتر از تمام آنها بغل کنی♥️🌱
میزبانی که شما هستی بابا مهدی💙