#پارت700
چقدر آرزو داشتم ميتونستم با صداي نفسات بخوابم...
میترا من به آرزوم رسيدم ، مي خوام بيدار باشم...
در كنارت مي خوام بيدار باشم...
دستمو گرفت ، منم فوري بلند شدم و رفتيم تو اتاق ،
نيما لپ تاپشو از زير تخت آورد بيرون، روش پر خاک بود
--:میترا بيا نگاه كن ، نيما هزار تا فايل باز كرده بود و تو
همشونم نوشته بود:
گرم ياد آوري يا نه تو را من چشم بر راهم...
--: نيما يعني چه؟؟؟ ...
--: من وقتي از بيمارستان اومدم خونه مامان جون ، فقط چشمم به در بود كه تو بياي،
هر بار ايميل هاتو مرور مي كردم يا عکساتو مي ديدم يدونه
فايل واست باز مي كردم ...
اما از وقتي اومدم اينجا ديگه نااميد شدم ، تصميم گرفتم ديگه خاطراتمو مرور نکنم ... میترا
يعني تو 18 روز هزار بار دل بيچاره من هواتو كرده بود
عزیزان رمان #راز خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #راز رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈
چقدر آرزو داشتم ميتونستم با صداي نفسات بخوابم...
میترا من به آرزوم رسيدم ، مي خوام بيدار باشم...
در كنارت مي خوام بيدار باشم...
دستمو گرفت ، منم فوري بلند شدم و رفتيم تو اتاق ،
نيما لپ تاپشو از زير تخت آورد بيرون، روش پر خاک بود
--:میترا بيا نگاه كن ، نيما هزار تا فايل باز كرده بود و تو
همشونم نوشته بود:
گرم ياد آوري يا نه تو را من چشم بر راهم...
--: نيما يعني چه؟؟؟ ...
--: من وقتي از بيمارستان اومدم خونه مامان جون ، فقط چشمم به در بود كه تو بياي،
هر بار ايميل هاتو مرور مي كردم يا عکساتو مي ديدم يدونه
فايل واست باز مي كردم ...
اما از وقتي اومدم اينجا ديگه نااميد شدم ، تصميم گرفتم ديگه خاطراتمو مرور نکنم ... میترا
يعني تو 18 روز هزار بار دل بيچاره من هواتو كرده بود
عزیزان رمان #راز خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #راز رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈