#پارت_260
لبخندی زد و اونارو ول کرد
اومد سمتم ودستشو گذاشت روبازوم
- این چند وقت هردومون خیلی اذیت شدیم
با خودم فکر کردم بهتره یه سفر چند روزه با بچه ها بریم
اینجوری دوباره شاید..
دستشو پس زدم
- اینجوری شاید نداریم کاوه ، من دیگه خرت نمیشم
یه قدم رفتم عقب
- دیشب شنیدی به چه دلیلی این سفر و رد کردم..
باز کار خودتو کردی؟ اصلا من و ادم حسا..
احساس کردم یه چیزی تو معدم داره بالا پایین میشه
عوق کوچیکی زدم
صدیقه جون سریع از اشپزخونه اومد بیرون و کاوه ترسیده محکم گرفتتم
همچنان داشتم عوق میزدم ولی چیزی نمیومد..
نفس نفس زنان دست کاوه رو پس زدم و دویدم سمت توالت
همه بدنم میلرزید..وارد دستشویی که شدم درجا هرچی خورده بودم و بالا اوردن
صدای ضربه های محکم کاوه به در باعث میشد بیشتر لرز بگیرم..
صورتم رو شستم و در رو باز کردم
از نگرانی قرمز شده بود
- چیشدی اوا؟؟ خوبی ؟ چیشد یهو؟؟
خاله چیزی خورده؟
صدیقه جونم دستپاچه شده بود
سریع گفت
- اره مادر ، تازه صبحونه خورد..همه چیز سالم بود ، حتی اب پرتقالم خودم..یهو سکوت کرد
با ابروهایی که بالا پریدن خیره صورتش شدیم
لبخند بزرگی زد و چشماش درخشان شد
لبخندی زد و اونارو ول کرد
اومد سمتم ودستشو گذاشت روبازوم
- این چند وقت هردومون خیلی اذیت شدیم
با خودم فکر کردم بهتره یه سفر چند روزه با بچه ها بریم
اینجوری دوباره شاید..
دستشو پس زدم
- اینجوری شاید نداریم کاوه ، من دیگه خرت نمیشم
یه قدم رفتم عقب
- دیشب شنیدی به چه دلیلی این سفر و رد کردم..
باز کار خودتو کردی؟ اصلا من و ادم حسا..
احساس کردم یه چیزی تو معدم داره بالا پایین میشه
عوق کوچیکی زدم
صدیقه جون سریع از اشپزخونه اومد بیرون و کاوه ترسیده محکم گرفتتم
همچنان داشتم عوق میزدم ولی چیزی نمیومد..
نفس نفس زنان دست کاوه رو پس زدم و دویدم سمت توالت
همه بدنم میلرزید..وارد دستشویی که شدم درجا هرچی خورده بودم و بالا اوردن
صدای ضربه های محکم کاوه به در باعث میشد بیشتر لرز بگیرم..
صورتم رو شستم و در رو باز کردم
از نگرانی قرمز شده بود
- چیشدی اوا؟؟ خوبی ؟ چیشد یهو؟؟
خاله چیزی خورده؟
صدیقه جونم دستپاچه شده بود
سریع گفت
- اره مادر ، تازه صبحونه خورد..همه چیز سالم بود ، حتی اب پرتقالم خودم..یهو سکوت کرد
با ابروهایی که بالا پریدن خیره صورتش شدیم
لبخند بزرگی زد و چشماش درخشان شد