سرگذشت حیرتانگیز و باورنکردنی یک زن اهلِ مکزیک
از کوههای مکزیک تا اوج شهرت و ثروت او جولیا پاسترانا است، یک زن جوان اهل مکزیک که فردی مهربان بود اما از او به عنوان "زشتترین انسان تاریخ یاد میشود.
جولیا در سال هزار و هشتصد و چهل و سه یعنی حدود صد و هشتاد سال پیش در کوههای مکزیک به دنیا آمد. از زمانی که او به دنیا آمد، موهای بدنش به سرعت رشد کردند تا جایی که تمام بدن او را پوشانده بودند. هیچ کس نمیتوانست وضعیت او را بپذیرد زیرا آنها فکر میکردند که جولیا یک هیولا یا چیزی شبیه به آن است، بنابراین او تصمیم گرفت از محل سکونت خود فرار کند. جولیا در سفر خود به عنوان یک روح خالی، با مردی آشنا میشود که در یک سیرک کار میکند و او نیز به او پیشنهاد میدهد که در همان سیرک کار کند. جولیا تبدیل به یک "کاراکتر ترسناک" در سیرک میشود که باعث میگردد مردم حاضر شوند فقط برای تماشای او پول خرج کنند!
با وجود اینکه برای جولیا بسیار دردناک بود، او چارهای نداشت جز اینکه کار در سیرک را بپذیرد تا بتواند غذا بخورد و جایی برای زندگی داشته باشد. و به دلیل آن نمایشها در سیرک جولیا پول و شهرت زیادی به دست آورد. اما اتفاق عجیب اینجا رقم میخورد که مدیرش به نام تئودور لنت تصمیم میگیرد با او ازدواج کند! با چنان موجود عجیبی که بسیاری میگفتند او نیمه انسان نیمه میمون است. ازدواج جولیا و تئودور تبدیل به یک ازدواج بسیار ویروسی در روزنامهها در آن زمان شد. چگونه یک مرد میتواند با زنی که تنها صد و سی و پنج سانتی متر قد دارد و اغلب او را هیولا مینامند ازدواج کند. و از همه عجیبتر اینکه جولیا یک نوزاد عادی به دنیا آورد. متأسفانه او و نوزادش چهل و هشت ساعت پس از زایمان با هم فوت کردند. بدبختیهای جولیا به همین جا ختم نشد. پس از مرگ او، تئودور حریص تصمیم گرفت جسد او را حفظ کند تا مردم بتوانند برای دیدن جسد "هیولا" نیمه میمون و نیمه انسان هزینه کنند. جسد او بارها دزدیده شد تا اینکه سرانجام در سال دو هزار و پنج در سطل زباله در نروژ پیدا شد و بالاخره بعد از صد و پنجاه سال جولیا را به طور مناسب و مانند یک انسان دفن کردند..
@Ajibvalivaghaei
از کوههای مکزیک تا اوج شهرت و ثروت او جولیا پاسترانا است، یک زن جوان اهل مکزیک که فردی مهربان بود اما از او به عنوان "زشتترین انسان تاریخ یاد میشود.
جولیا در سال هزار و هشتصد و چهل و سه یعنی حدود صد و هشتاد سال پیش در کوههای مکزیک به دنیا آمد. از زمانی که او به دنیا آمد، موهای بدنش به سرعت رشد کردند تا جایی که تمام بدن او را پوشانده بودند. هیچ کس نمیتوانست وضعیت او را بپذیرد زیرا آنها فکر میکردند که جولیا یک هیولا یا چیزی شبیه به آن است، بنابراین او تصمیم گرفت از محل سکونت خود فرار کند. جولیا در سفر خود به عنوان یک روح خالی، با مردی آشنا میشود که در یک سیرک کار میکند و او نیز به او پیشنهاد میدهد که در همان سیرک کار کند. جولیا تبدیل به یک "کاراکتر ترسناک" در سیرک میشود که باعث میگردد مردم حاضر شوند فقط برای تماشای او پول خرج کنند!
با وجود اینکه برای جولیا بسیار دردناک بود، او چارهای نداشت جز اینکه کار در سیرک را بپذیرد تا بتواند غذا بخورد و جایی برای زندگی داشته باشد. و به دلیل آن نمایشها در سیرک جولیا پول و شهرت زیادی به دست آورد. اما اتفاق عجیب اینجا رقم میخورد که مدیرش به نام تئودور لنت تصمیم میگیرد با او ازدواج کند! با چنان موجود عجیبی که بسیاری میگفتند او نیمه انسان نیمه میمون است. ازدواج جولیا و تئودور تبدیل به یک ازدواج بسیار ویروسی در روزنامهها در آن زمان شد. چگونه یک مرد میتواند با زنی که تنها صد و سی و پنج سانتی متر قد دارد و اغلب او را هیولا مینامند ازدواج کند. و از همه عجیبتر اینکه جولیا یک نوزاد عادی به دنیا آورد. متأسفانه او و نوزادش چهل و هشت ساعت پس از زایمان با هم فوت کردند. بدبختیهای جولیا به همین جا ختم نشد. پس از مرگ او، تئودور حریص تصمیم گرفت جسد او را حفظ کند تا مردم بتوانند برای دیدن جسد "هیولا" نیمه میمون و نیمه انسان هزینه کنند. جسد او بارها دزدیده شد تا اینکه سرانجام در سال دو هزار و پنج در سطل زباله در نروژ پیدا شد و بالاخره بعد از صد و پنجاه سال جولیا را به طور مناسب و مانند یک انسان دفن کردند..
@Ajibvalivaghaei