آمدی از شوق تو امشب چه بارانی گرفت
شاخه خشک دلم لرزید و تن جانی گرفت
از طنین خنده ات گلهای احساسم شکفت
برق چشمت آتشی شد خرمنم آنی گرفت
زردی پاییز رخسارم به گلگونی نشست
طفل بیمار دلم خندید و درمانی گرفت
تا تو برگردی غباری آسمان را تیره کرد
آمدی خورشید من غمبار پایانی گرفت
در نبودت بلبلان خاموش و گل پژمرده شد
آمدی یاس کنار پنجره جانی گرفت
ای گل گلدان من عطر وجودت ماندگار
از هوای بودنت این خانه سامانی گرفت.
شاخه خشک دلم لرزید و تن جانی گرفت
از طنین خنده ات گلهای احساسم شکفت
برق چشمت آتشی شد خرمنم آنی گرفت
زردی پاییز رخسارم به گلگونی نشست
طفل بیمار دلم خندید و درمانی گرفت
تا تو برگردی غباری آسمان را تیره کرد
آمدی خورشید من غمبار پایانی گرفت
در نبودت بلبلان خاموش و گل پژمرده شد
آمدی یاس کنار پنجره جانی گرفت
ای گل گلدان من عطر وجودت ماندگار
از هوای بودنت این خانه سامانی گرفت.