#برای_تو
#پارت205
میدونست که هنوز یه بطری رام داره و حق با خودش بود.
بطری رو پیدا کرد و رام رو به همراه
در باز کن و دو تا لیوان هم برداشت .
فوریه پشتش بود و رو به پشتش گفت :
"کلت جدی باش "
کلت پرسید :
" با چی برش میزنی ؟ "
و بعد صدای آه کشیدن شنید که گفت :
" همینجوری میخورم ...
بده خودم بزنم "
بعد کلت به سمت فب پیچید و گفت :
" تو خودت به اندازه کافی نوشیدنی درست میکنی ... اینو با چی برش میزنی ؟
کلت به سمت یخچال رفت ، برای لحظه ای ایستاد و فب رو دید که به سمت پیشخوان مقابلش میاد .
کمی اونو تماشا کرد که به پیشخوان تکیه داد اما اول گربهاش رو رها کرد و در نهایت فب جواب داد :
"رژیمم"
کلت در یخچال رو باز کرد اما نتونست جلوی خودشو بگیره و نگه :
" لعنتی "
یخچال پر از غذا و نوشیدنی بود
طوری که هرگز اینطور نبود.
اینقدر پر که حتی زمانی که ملانی هم اونجا زندگی میکرد با اینکه ملانی عاشق آشپزی کردن بود اما هیچوقت اینطوری نبود .
فوریه پرسید :
"چی شده"
کلت جواب داد :
"حتما جکی اینجا بوده"
و بعد نوشیدنی رو مخلوط کرد .
نوشیدنی رو ریخت، یخ ریخت و به دستش داد و نزدیکش ایستاد.
پشتش رو به پیشخوان تکیه داده بود ، کلت هم به کنارش اومد و کمرش رو چسبوند به پیشخوان و کنارش ایستاد.
و سپس چرخید و فب رو در حال نوشیدن مشروب تماشا کرد .
#پارت205
میدونست که هنوز یه بطری رام داره و حق با خودش بود.
بطری رو پیدا کرد و رام رو به همراه
در باز کن و دو تا لیوان هم برداشت .
فوریه پشتش بود و رو به پشتش گفت :
"کلت جدی باش "
کلت پرسید :
" با چی برش میزنی ؟ "
و بعد صدای آه کشیدن شنید که گفت :
" همینجوری میخورم ...
بده خودم بزنم "
بعد کلت به سمت فب پیچید و گفت :
" تو خودت به اندازه کافی نوشیدنی درست میکنی ... اینو با چی برش میزنی ؟
کلت به سمت یخچال رفت ، برای لحظه ای ایستاد و فب رو دید که به سمت پیشخوان مقابلش میاد .
کمی اونو تماشا کرد که به پیشخوان تکیه داد اما اول گربهاش رو رها کرد و در نهایت فب جواب داد :
"رژیمم"
کلت در یخچال رو باز کرد اما نتونست جلوی خودشو بگیره و نگه :
" لعنتی "
یخچال پر از غذا و نوشیدنی بود
طوری که هرگز اینطور نبود.
اینقدر پر که حتی زمانی که ملانی هم اونجا زندگی میکرد با اینکه ملانی عاشق آشپزی کردن بود اما هیچوقت اینطوری نبود .
فوریه پرسید :
"چی شده"
کلت جواب داد :
"حتما جکی اینجا بوده"
و بعد نوشیدنی رو مخلوط کرد .
نوشیدنی رو ریخت، یخ ریخت و به دستش داد و نزدیکش ایستاد.
پشتش رو به پیشخوان تکیه داده بود ، کلت هم به کنارش اومد و کمرش رو چسبوند به پیشخوان و کنارش ایستاد.
و سپس چرخید و فب رو در حال نوشیدن مشروب تماشا کرد .