#برای_تو
#پارت204
کلت میخواست گوشی رو از رو گوشش برداره اما وقتی صداش رو شنید متوقف شد .
سالی صداش کرد:
" کلت ؟"
کلت جواب داد :
" بله "
سالی گفت:
" میدونم که دلت نمیخواد این حرف رو بشنوی ، اما من بهت میگم ...
طبق گفته ی لورن شما دو نفر برای با هم بودن به دنیا آمدید و با چیزی که من دیروز شنیدم فوریه به مامورا گفت ..."
و سالی اجازه داد که کمی مکث کنه ، فقط قبل از اینکه کلت بتونه یه کلمه دیگهای بگه سالی ادامه داد :
"هی مرد ...
اگه اوضاع بین خودت و اونو مرتب نکنی قطعا ماجرا تبدیل به یه تراژدی بزرگ میشه "
کلت پرسید :
"تموم شد ؟"
سالی جواب داد :
"تموم شد"
کلت گفت :
" اگه چیزی برای گزارش وجود داشتش باهات تماس میگیرم "
سالی گفت :
" اوکی ... تا بعد "
و بعد تلفن رو قطع کرد و اونو روی میز پرت کرد .
چشماش به روی فب رفت .
همچنان به دیوار تکیه داده بود ، بدنش رو طوری نگه داشته بود که انگار در حال مهار کردن خودش بود .
کلت ازش پرسید :
" تو هنوزم رام مینوشی ؟"
جواب داد :
" فقط بهم بگو جریان چیه"
کلت پتو رو عقب انداخته ، بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت .
چراغا رو روشن کرد و به سمت کابینتی رفت که هنوز حالت قدیم خودش رو حفظ کرده بود.
#پارت204
کلت میخواست گوشی رو از رو گوشش برداره اما وقتی صداش رو شنید متوقف شد .
سالی صداش کرد:
" کلت ؟"
کلت جواب داد :
" بله "
سالی گفت:
" میدونم که دلت نمیخواد این حرف رو بشنوی ، اما من بهت میگم ...
طبق گفته ی لورن شما دو نفر برای با هم بودن به دنیا آمدید و با چیزی که من دیروز شنیدم فوریه به مامورا گفت ..."
و سالی اجازه داد که کمی مکث کنه ، فقط قبل از اینکه کلت بتونه یه کلمه دیگهای بگه سالی ادامه داد :
"هی مرد ...
اگه اوضاع بین خودت و اونو مرتب نکنی قطعا ماجرا تبدیل به یه تراژدی بزرگ میشه "
کلت پرسید :
"تموم شد ؟"
سالی جواب داد :
"تموم شد"
کلت گفت :
" اگه چیزی برای گزارش وجود داشتش باهات تماس میگیرم "
سالی گفت :
" اوکی ... تا بعد "
و بعد تلفن رو قطع کرد و اونو روی میز پرت کرد .
چشماش به روی فب رفت .
همچنان به دیوار تکیه داده بود ، بدنش رو طوری نگه داشته بود که انگار در حال مهار کردن خودش بود .
کلت ازش پرسید :
" تو هنوزم رام مینوشی ؟"
جواب داد :
" فقط بهم بگو جریان چیه"
کلت پتو رو عقب انداخته ، بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت .
چراغا رو روشن کرد و به سمت کابینتی رفت که هنوز حالت قدیم خودش رو حفظ کرده بود.