#برای_تو
#پارت203
بعد اینکه اصولا باید از کارت اعتباری خودشون توی تعطیلات استفاده کنند اما تو این مدت هیچ معاملهای باهاش انجام نشده ...
با این حال چیز خندهدار اینجاست که طی ماههای گذشته ی اخیر دنی لو برداشتهای زیادی از حساب مشترک خودش داشته .
و در مجموع پونزده هزار دلار از حسابش برداشت کرده "
سپس سرما دور سینه کلت لغزید و پرسید :
" حسابش کجا بوده ؟"
سالی جواب داد :
"بانک شهر "
لعنتی ... همون جایی که امی توش کار میکنه .
کلت گفت :
" به نظر میرسه که مظنونمون زیادی توی عمق ماجرا فرو رفته "
سالی گفت :
"اونقدر عمیق هستش که بشه با فب درباره اش دوباره صحبت کنی "
لعنتی...
کلت سرش رو بلند کرد و چشمای فب رو دید .
متوجه شد که شونه اش رو به دیوار تکیه داده و گربهاش هم در حالی که توی بغلش بود و فب گردنش رو میمالوند خورخور میکرد .
کلت گفت :
"همین الانم اینجاست ...تازه از جی جی برگشته "
سالی گفت :
"بعد از اون صحنه توی ایستگاه پلیس ، برای جلوگیری از تکرارش شاید بد نباشه قبل از انجام این کار و گفتن ماجرای جدید بهش مقداری بوربن بدی "
سالی سعی میکرد شوخی کنه .
اما کلت حوصله خندیدن نداشت و جواب داد:
" رام میخوره نه بوربن "
"#مترجم_نوشت"
(رام و بوربن نام دو نوع مشروب )
اما سالی هنوز فکر میکرد که ماجرا خنده داره جواب داد :
"درسته ...
در مورد اتفاقات امروز تو جی جی شنیدم ،
هی مرد این جریان لعنتی با سریعترین حالت ممکنش در سطح شهر داره پرواز میکنه ...
میدونم که خونت رو دوست داری پس امیدوارم شما دو نفر بتونید زیر یه سقف زندگی کنید ...
البته بدون اینکه سقفش رو پایین بیارید "
کلت دیگه داشت صبرش رو از دست میداد و گفت :
" میخوای با همدیگه حرف بزنیم یا میخوای من با فب حرف بزنم ؟"
سالی جواب داد :
" رامو بریز براش و بعد با فوریه حرف بزن"
کلت گفت:
" خیلی خب ... تا بعد "
#پارت203
بعد اینکه اصولا باید از کارت اعتباری خودشون توی تعطیلات استفاده کنند اما تو این مدت هیچ معاملهای باهاش انجام نشده ...
با این حال چیز خندهدار اینجاست که طی ماههای گذشته ی اخیر دنی لو برداشتهای زیادی از حساب مشترک خودش داشته .
و در مجموع پونزده هزار دلار از حسابش برداشت کرده "
سپس سرما دور سینه کلت لغزید و پرسید :
" حسابش کجا بوده ؟"
سالی جواب داد :
"بانک شهر "
لعنتی ... همون جایی که امی توش کار میکنه .
کلت گفت :
" به نظر میرسه که مظنونمون زیادی توی عمق ماجرا فرو رفته "
سالی گفت :
"اونقدر عمیق هستش که بشه با فب درباره اش دوباره صحبت کنی "
لعنتی...
کلت سرش رو بلند کرد و چشمای فب رو دید .
متوجه شد که شونه اش رو به دیوار تکیه داده و گربهاش هم در حالی که توی بغلش بود و فب گردنش رو میمالوند خورخور میکرد .
کلت گفت :
"همین الانم اینجاست ...تازه از جی جی برگشته "
سالی گفت :
"بعد از اون صحنه توی ایستگاه پلیس ، برای جلوگیری از تکرارش شاید بد نباشه قبل از انجام این کار و گفتن ماجرای جدید بهش مقداری بوربن بدی "
سالی سعی میکرد شوخی کنه .
اما کلت حوصله خندیدن نداشت و جواب داد:
" رام میخوره نه بوربن "
"#مترجم_نوشت"
(رام و بوربن نام دو نوع مشروب )
اما سالی هنوز فکر میکرد که ماجرا خنده داره جواب داد :
"درسته ...
در مورد اتفاقات امروز تو جی جی شنیدم ،
هی مرد این جریان لعنتی با سریعترین حالت ممکنش در سطح شهر داره پرواز میکنه ...
میدونم که خونت رو دوست داری پس امیدوارم شما دو نفر بتونید زیر یه سقف زندگی کنید ...
البته بدون اینکه سقفش رو پایین بیارید "
کلت دیگه داشت صبرش رو از دست میداد و گفت :
" میخوای با همدیگه حرف بزنیم یا میخوای من با فب حرف بزنم ؟"
سالی جواب داد :
" رامو بریز براش و بعد با فوریه حرف بزن"
کلت گفت:
" خیلی خب ... تا بعد "