#برای_تو
#پارت196
دیو ، کلت رو شگفتزده کرد و با خودش تصمیم گرفت که اگر دیو اینجوری شده باید خودش هم تو کلاسهای مدیریت شرکت کنه.
چون از زمانی که اون دیو رو میشناخت همیشه دیو سخنگو بود .
اما با وجود اینکه اون یه کارمند بود فقط با کمی اصرار دیو خیلی راحت در مورد ایمی بدون تردید صحبت کرد .
البته نه اینکه چیز زیادی برای گفتن داشته باشه چون قبلاً هرچی که میدونست رو توی بانک به کلت گفته بود .
بهش گفته بود که امی یه کارمند قابل اعتماد بود که میتونست با یه دستش حساب کتاب کنه و در پایان روز که اوضاع کشوی کاریش خیلی متعادل نبود ، اما در هر صورت کارش رو انجام میداد .
فقط اونقدر اجتماعی بود که همکارانش دوستش داشته باشن
اما اونقدر اجتماعی نبود که هیچ کدوم از همکاراش اونو یه دوست واقعی خطاب کنند و باهم صمیمی باشن .
اون دختر بیشتر توی خودش بوده
و دیو وقتی این جمله رو گفته بود که امی خیلی خجالتیه اما خیلی خنده داره که این یه معجزه است که اون میتونه اصلاً با مشتریها صحبت کنه ! و خودش حسابی خندیده بود
دیو گفته بود که حتی نمیدونم که اصلاً دوستای واقعی داره یا نه ، چون هرگز در مورد هیچی صحبت نمیکنه یا اینکه در آخر هفتهها چیکار میکنه .
باید بدونی که مادر و پدرش به اینجا نزدیکن اما الان توی آریزونا زندگی میکنن و فکر میکنم که امی به جمع کردن پروانهها علاقه داره
و انگار همه دخترا یه بابانوئل مخفی داشته باشن یا همچین چیزهای مزخرفی ،
امی خودشو با پروانهها سرگرم میکنه .
#پارت196
دیو ، کلت رو شگفتزده کرد و با خودش تصمیم گرفت که اگر دیو اینجوری شده باید خودش هم تو کلاسهای مدیریت شرکت کنه.
چون از زمانی که اون دیو رو میشناخت همیشه دیو سخنگو بود .
اما با وجود اینکه اون یه کارمند بود فقط با کمی اصرار دیو خیلی راحت در مورد ایمی بدون تردید صحبت کرد .
البته نه اینکه چیز زیادی برای گفتن داشته باشه چون قبلاً هرچی که میدونست رو توی بانک به کلت گفته بود .
بهش گفته بود که امی یه کارمند قابل اعتماد بود که میتونست با یه دستش حساب کتاب کنه و در پایان روز که اوضاع کشوی کاریش خیلی متعادل نبود ، اما در هر صورت کارش رو انجام میداد .
فقط اونقدر اجتماعی بود که همکارانش دوستش داشته باشن
اما اونقدر اجتماعی نبود که هیچ کدوم از همکاراش اونو یه دوست واقعی خطاب کنند و باهم صمیمی باشن .
اون دختر بیشتر توی خودش بوده
و دیو وقتی این جمله رو گفته بود که امی خیلی خجالتیه اما خیلی خنده داره که این یه معجزه است که اون میتونه اصلاً با مشتریها صحبت کنه ! و خودش حسابی خندیده بود
دیو گفته بود که حتی نمیدونم که اصلاً دوستای واقعی داره یا نه ، چون هرگز در مورد هیچی صحبت نمیکنه یا اینکه در آخر هفتهها چیکار میکنه .
باید بدونی که مادر و پدرش به اینجا نزدیکن اما الان توی آریزونا زندگی میکنن و فکر میکنم که امی به جمع کردن پروانهها علاقه داره
و انگار همه دخترا یه بابانوئل مخفی داشته باشن یا همچین چیزهای مزخرفی ،
امی خودشو با پروانهها سرگرم میکنه .