#برای_تو
#پارت152
چشمام رو بستم و به قوانین اساسی پدرم که تو این ماشین قرار بود اتفاق بیوفته فکر کردم .
اتاق کوچولویی که بعنوان دوش و سرویس بهداشتی توی این ماشین کاروان قرار داشت .
ناگفته نمونه که این کاروان تقریبا اندازه تخت من توی خونه بود و حالا یک دوش و توالت صبحگاهی هم درش وجود داشت که حدود پنج فوت مربع میشد .
چشمامو بستم حداقل این اطلاعات باعث میشد که یکم دلم قرص تر بشه که وقتی دارم میرم خونه ی کلت حداقل تخت کلت کمی راحت تر از اینجاست .
بعد داخل گوشی گفتم :
" خودت شنیدی که؟ "
کلت گفت :
" یا مسیح "
پس خودش شنیده بود و بعد ادامه داد :
" به جک بگو به درایور کناری بره "
جواب دادم :
" خیلی خوب "
کلت :
" وقتی به اونجا رسیدین من سعی میکنم اونجا باشم ."
به دروغ گفتم :
" اصلا نمیتونم صبر کنم تا اون موقع "
میدونستم که حرفم بنظر بد میاد اما اصلا چه اهمیتی داشتم ؟
صدام کرد:
" فوریه "
منتظر بودم که ادامه حرفش رو بزنه ولی چیزی نگفت.
خودم گفتم :
" چیه ؟"
دیگه صبرم رو از دست داده بودم .
کلت گفت :
" هیچی . تا بعد "
منم جواب دادم :
" خیلی خوب تا بعد "
و بعد تلفن رو قطع کردم.
#پارت152
چشمام رو بستم و به قوانین اساسی پدرم که تو این ماشین قرار بود اتفاق بیوفته فکر کردم .
اتاق کوچولویی که بعنوان دوش و سرویس بهداشتی توی این ماشین کاروان قرار داشت .
ناگفته نمونه که این کاروان تقریبا اندازه تخت من توی خونه بود و حالا یک دوش و توالت صبحگاهی هم درش وجود داشت که حدود پنج فوت مربع میشد .
چشمامو بستم حداقل این اطلاعات باعث میشد که یکم دلم قرص تر بشه که وقتی دارم میرم خونه ی کلت حداقل تخت کلت کمی راحت تر از اینجاست .
بعد داخل گوشی گفتم :
" خودت شنیدی که؟ "
کلت گفت :
" یا مسیح "
پس خودش شنیده بود و بعد ادامه داد :
" به جک بگو به درایور کناری بره "
جواب دادم :
" خیلی خوب "
کلت :
" وقتی به اونجا رسیدین من سعی میکنم اونجا باشم ."
به دروغ گفتم :
" اصلا نمیتونم صبر کنم تا اون موقع "
میدونستم که حرفم بنظر بد میاد اما اصلا چه اهمیتی داشتم ؟
صدام کرد:
" فوریه "
منتظر بودم که ادامه حرفش رو بزنه ولی چیزی نگفت.
خودم گفتم :
" چیه ؟"
دیگه صبرم رو از دست داده بودم .
کلت گفت :
" هیچی . تا بعد "
منم جواب دادم :
" خیلی خوب تا بعد "
و بعد تلفن رو قطع کردم.