- ممه هاتو میدی بقولم خولشید؟ (خورشید)
فرزین برادر کوچکتر مهندس سرلک بود.
جلوی کل پرنسل گفت😭 خجالتزده سرمو پایین انداختم و گفتم:
- زشته عزیزم، این حرفا رو نزن!
فرزین با بغض گفت:
- به فلدین میدی بخوله به من نمیدی؟ گریه تُنم؟
( به فردین میدی بخوره به من نمیدی؟ گریه کنم؟)
همه جا یهو ساکت شد! داشتم میمردم از خجالت! کی نمیدونست اسم مهندس سرلک بزرگوار ریسس شرکت فردینه؟!
فرزین آستینمو گرفت و با بغض گفت:
- مامان مَلیمم میگه تو خیلی مهلبونی، بهم ممه میدی بخولم؟ مگه نه؟
( مامان مریمم گفته تو خیلی مهربونی بهم ممه بخورم یا نه؟)
دیگه واقعا داشتم میمردم.
همه هم وایساده بودن نگاه میکردن محض رضای خدا یکی این بچه رو صدا نمیکرد. حقم دلشتن توجهات مهندس به من باعث شده بود بخولن از رابطمون سر در بیارن.
خم شدم و به فرزین گفتم:
- میری به داداشی بگی بیاد؟ بگو جلسه الان شروع میشه.
نیم وجبی اخم کرد و گفت:
- خولشید منو نفلست پی نخود سیاه! خودم دیدم که داداشیم تولو دوست داله عکستو هی تو گوشیش نیگا میکنه میگه این دختله مالِ منه!
( خورشید منو نفرست پی نخود سیاه خودم دیدم دادام تو رو دوست داره عکستو تو گوشیش نگاه میکنه میگه این دختره مال منه. )
داشتم می رفتم که یهو داد زد:
- امیل سام گفته باید قبل داداشیم باهات ازدبااااج آییییی گوششششممم...
برگشتم دیدم مهندس داره گوشش رو میپیچونه و با اخم سر پرسنل داد زد:
- حواستون به کارتون باشه!
بعد یه نگاه ریز به من انداخت و گفت:
- شمام بفرمایید اتاقِ من تا تکلیفتون رو روشن کنم!
این تکلیف شیرینی و گل و مراسمِ خواستگااااری باشه بلند بگوووو صلوات😂😍❤️
https://t.me/+JZ7kLVgKwKA0OGU0
https://t.me/+JZ7kLVgKwKA0OGU0
https://t.me/+JZ7kLVgKwKA0OGU0
فرزین برادر کوچکتر مهندس سرلک بود.
جلوی کل پرنسل گفت😭 خجالتزده سرمو پایین انداختم و گفتم:
- زشته عزیزم، این حرفا رو نزن!
فرزین با بغض گفت:
- به فلدین میدی بخوله به من نمیدی؟ گریه تُنم؟
( به فردین میدی بخوره به من نمیدی؟ گریه کنم؟)
همه جا یهو ساکت شد! داشتم میمردم از خجالت! کی نمیدونست اسم مهندس سرلک بزرگوار ریسس شرکت فردینه؟!
فرزین آستینمو گرفت و با بغض گفت:
- مامان مَلیمم میگه تو خیلی مهلبونی، بهم ممه میدی بخولم؟ مگه نه؟
( مامان مریمم گفته تو خیلی مهربونی بهم ممه بخورم یا نه؟)
دیگه واقعا داشتم میمردم.
همه هم وایساده بودن نگاه میکردن محض رضای خدا یکی این بچه رو صدا نمیکرد. حقم دلشتن توجهات مهندس به من باعث شده بود بخولن از رابطمون سر در بیارن.
خم شدم و به فرزین گفتم:
- میری به داداشی بگی بیاد؟ بگو جلسه الان شروع میشه.
نیم وجبی اخم کرد و گفت:
- خولشید منو نفلست پی نخود سیاه! خودم دیدم که داداشیم تولو دوست داله عکستو هی تو گوشیش نیگا میکنه میگه این دختله مالِ منه!
( خورشید منو نفرست پی نخود سیاه خودم دیدم دادام تو رو دوست داره عکستو تو گوشیش نگاه میکنه میگه این دختره مال منه. )
داشتم می رفتم که یهو داد زد:
- امیل سام گفته باید قبل داداشیم باهات ازدبااااج آییییی گوششششممم...
برگشتم دیدم مهندس داره گوشش رو میپیچونه و با اخم سر پرسنل داد زد:
- حواستون به کارتون باشه!
بعد یه نگاه ریز به من انداخت و گفت:
- شمام بفرمایید اتاقِ من تا تکلیفتون رو روشن کنم!
این تکلیف شیرینی و گل و مراسمِ خواستگااااری باشه بلند بگوووو صلوات😂😍❤️
https://t.me/+JZ7kLVgKwKA0OGU0
https://t.me/+JZ7kLVgKwKA0OGU0
https://t.me/+JZ7kLVgKwKA0OGU0