منــ❤ـو تـــ❤ـو وعشق


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Other


Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Other
Statistics
Posts filter


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🎥عجیب ترین دوربین مخفی ایرانی😳
نبینی باختی😎


ولی خداییش پیرو جوون یه نظری داشتن👌
دیگه الان هیچکس چاقی رو نمیپسنده و لاغری و تناسب اندام از فاکتورای زیباییه👏
شماهم اگه میخواید بدون رژیم و ورزش ماهی 3 تا5 کیلوکم کنید بزنید رو لینک و این چربی سوز رو با ۵۰درصد تخفیف سفارش بدید👇👇
https://landing.saamim.com/RHJ8m
https://landing.saamim.com/RHJ8m


🎙 کنسرت خاطره انگیز رضا صادقی
🔻 26 آذر
🔻 تهران ، سالن برج میلاد

خرید بلیت از سایت هنر تیکت : 👇
honarticket.com/r.sdg152
.


× خاله چرا اینجای من با اونجای بابام فرق داره ؟
هین کشیده ای میگم و به طلا که دستش رو روی اندامش گذاشته بود نگاه میکنم
_ چی میگی خاله جون ؟ تو از کجا دیدی ؟
حوله‌ش را از روی تنش کنار میزنه و میگه
× بابا که رفته بود لباساش رو عوض کنه دیدم ..... مال بابا خیلی بزرگه ...‌ مثل من نیست
گریه میکنه و با بغض میگه
× من مریضم خاله ؟ نکنه اونجامو بریدن ؟
خندم میگیره و میخوام چیزی بگم که صدای اروند به گوشم میرسه
+ بایدم بخندی .... چشم و گوش بچه رو تو باز کردی
https://t.me/+Wq9nT770k5pjYzhk
کلکل یک بابای جذاب و قدرتمند با یک دختر وراج و طلبکار 😂😂
#پیشنهاد_نویسنده


_ختنش کنید

_ولی اون دختره خانم بزرگ

_دختر و پسر نداره
یه بیوه بعد از مرگ شوهرش حق ارضا شدن نداره

_طوری نازشو ببرید که دیگه هیچ وقت ارضا نشه

حلیمه تیغو برداشت و رفت بین پای دختره
بین پاشو باز کرد که دختره جیغ کشید و در یهو باز شد

آتاش فریاد زد:
_کدوم بی ناموسی جرات کرده به زن من دست بزنه‌.....
https://t.me/+79qcMzj2uN04ODg0


دکتر جونمون اسمش آتاشه!
یه دکتر هات و سکسی که بعد از مرگ زنش نتونسته به هیچ دختری نگاه کنم
تا اینکه آلاء رو دید یه دختر کوچولوی مظلوم و تو دل برو که گناهش دختر بودنش بود تو سن کم بیوه شده بود و به جرم بیوه بودن ختنش کردن
دکترمون شد فرشته نجات این جوجه
آقای دکتر که دو سه سالیم هست کسیو نکرده😂  زیادی آتیشش تنده  با پوزیشنای داغ و سکسیش دختررو عاشق خودش میکنه
طوری که دختره بی دست و پا و نابلد که از سکس فراری بود هر شب هر شب ازش رابطه میخواد😍♨️
https://t.me/+EYa-WbDnnIViZDY8


_کی ختنه‌ات کرده خانوم کوچولو؟
چشمای آبی و مظلومشو بهم دوخت و اشکاشو پاک کرد:
_برادرشوهرم آقای دکتر
مادرشوهرم پاهامو گرفت و برادرشوهرمو نازمو برید
بغلش کردم و خوابوندمش رو تخت:
_چرا؟
_گفتن چون شوهرم مرده دیگه نباید لذت ببرم نازمو بریدن که دیگه ارضا نشم

_خیلی وقته ارضا نشدی؟ هنوز دلت درد میکنه؟

سرشو به علامت تایید نشون داد

_دوس داری من آبتو بیارم ؟

از خجالت لپاش گل انداخت و سرشو انداخت پایین
_رفتم بین پاشو شورتشو درآوردمو ....
https://t.me/+tFAPNjjsClplYTQ0


خلاصه❤️‍🔥   #آس‌و‌شاه
از هشت سالگی عاشق برادر ناتنیم شدم!
کوهیاری که از من و مامانم متنفر بود و به چشم مزاحم نگاهمون می‌کرد، تمام بچگیم دنبال توجه کوهیار بودم اما وقتی پام رو شکوند تصمیم گرفتم هیچوقت بهش نشون ندم چقدر عاشقشم و دوسش دارم، عوضش هرکاری کردم  تا فراموشش کنم خواستم به زندگی خودم برسم و ازدواج کنم ولی کوهیار اومد و لحظه‌ی آخر اجازه نداد…
گفت:
' تو دردسرم باشی... فقط دردسر خودمی! '
https://t.me/+nr896di0y0gyOTFk
وای این دوتا نه تنها کیوتن... خیلیم خل و مشنگن❤️‍🔥😂😂


توی طول روز حواست باشه که:

اولویت های زندگیت چیا هستن
چطوری با خودت رفتار میکنی
وقت و انرژیت رو صرف چی میکنی
چه احساساتی رو تجربه میکنی

🌸


Forward from: همسـ❤ــر دردونــ0oــه من
❣فال فرشته ای 11:11 با سال تولد❣

این فال و پیشگویی بر اساس قدرت ذهن تو عمل میکند و میتواند رنگی از حقیقت به خود بگیرد.

🔘سال تولدت رو لمس کن
ببین چه چیزی جذب زندگیت میشه👇


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔹 ۶ علامت مهم و خطرناک ریه ها 👇

💋 تنگی نفس؛خس خس مداوم؛خلط همراه با سرفه؛زود خسته شدن در هنگام فعالیت؛کبود شدن رنگ پوست و یا لبها

❤️ تقویت و رهایی از مشکلات ریه ها با اکسیر عصاره ۱۱ گیاه

📲 جهت سفارش محصول، عدد 1 را به 3000515  پیامک بزنید

👇 فرطب، سایت خرید محصولات فران👇
😍 farteb.com
👇 نتایج مصرف کنندگان در کانال فرطب 👇
😍 @farteb


_این وقت شب خونه ی مرد مجرد؟ از تو بعیده!

سر پایین افتاده دخترک باعث پوزخندش شد

_ خب! می شنوم

تکیه به میز بار داد.
دید که دخترک دست های لرزانش را چلاند.

_ من..من

چقد برایش سخت بود تا زیر نگاه خیره ی مرد حرف بزند.
سر پایین انداخت‌ نفهمید که گونه های سرخش چگونه تپش قلب مرد را بالا برد.

_ زود باش ریاحی من وقتی برای شنیدن من من های تو ندارم تا نیم ساعت دیگه باید سر قرارم باشم .پس می شنوم

دخترک بغض کرده چادرش را در مشت گرفت.
سر بلند کرد؛ نگاه اشکی و زیبایش به چشم های خمار و وحشی مرد گره خورد.

با صدای لرزان زمزمه کرد:

_ من پیشنهاد تون و قبول می کنم.

تای اَبروی مرد بالا رفت.
کل وجودش با یاداوری پیشنهاد بی فکرانه خودش گر گرفت. با این حال جدی پرسید:

_چیزی یادم نمیاد! دقیقا کدوم پیشنهاد؟

لحنش آنقدر جدی بود ‌که دخترک مبهوت شد
یادش نمی آمد؟
به عمق چشمان براق و شرور مرد نگاه کرد و با دیدن شیطنت نهفته در آن خجالت زده نالید:

_ یع..یعنی یادتون نمیاد؟شما خودتون اون روز
تو پارکینگ شرکت گفتین ...گفتین که

_ گفتم اگه دوست دخترم بشی منم تا وقتی که باهمیم پول خوبی بهت میدم و خسارتی هم که زدی بهت می بخشم. اما جواب تو یه سیلی محکم به من بود

لحن بم و مرموزش عرق بر تن دخترک نشاند. با شرم و سربه زیر لب زد:

_ م..معذرت می خوام آقای شایان

کاش می شد برای یک بار هم که شد نامش را میگفت.
اما از دختر معتقدی مثل او بعید بود‌.

_ مهم نیست و ..

مکثی کرد در حالی که نگاهش با دقت به
حرکات پر از استرس دخترک بود گفت:

_ و بهتره پیشنهادم و فراموشی کنی
بی فکری از من بود

سر دخترک ناباور بالا آمد.
انتظارش را نداشت.
تنها راهی که می توانست سریع تر پول عمل مادرش را جور کند ؛ قبول پیشنهاد این مرد بود.

میخواست که در عوض چندصد میلیون پول خودش را تقدیم او کند تا مادرش زنده بماند.
گذشتن از خودش راحت تر بود تا مادرش...

_ آ..آقای شایان؟

اشک حلقه زده در چشمان دخترک قلبش
را فشرد.
می دانست که او حتی برای نان شبش هم
مهتاج است.
می‌دانست که مادر مریض دارد.
پدرش طرد شان کرده است.
که دیگر نمی تواند درس بخواند و باید کار کند.
می‌دانست که پول او برایش حکم نفس را دارد.

اما با این حال بی رحمانه با لحن خشک گفت:

_ فکر نمی‌کنم کار دیگه ای داشته باشی
می تونی بری!

خواست سمت اتاقش برود که صدای لرزان دخترک مانعش شد.

_مامانم تو بیمارستان منتظرم
تا فردا باید عمل بشه ولی فقط یک سوم
پولش عملش جور...
بهش گفتم میرم از پدرم پول بگیرم

با غصه خندید:

_ آخه بابام تاجره و خیلی پولدار
اما وقتی رفتم جلوی در ویلاشون پاهام
قفل زمین شد

سردار پشت به دخترک ایستاد
ندید که دخترک چگونه با قلبی ماتم گرفته چادرش را روی زمین انداخت تا تنها امیدش
را نجات دهد.

_ دل شو نداشتم برم جلو ...وقتی دیدم با پسر و دخترش چطوری داشت صحبت می‌کرد
چطوری نوازش شون می‌کرد و می خندید

بی خبر از حال مرد، روسری اش را هم از سر کند که موهای بلند و مواجش دورش رها شدند.
دکمه های مانتویش را هم باز کرده بی حس
گفت:

_ هرکاری بخواید براتون انجام میدم
من..من تا حالا با هیج مردی نبودم
مادرم همه کس منه به خاطر اون حتی
حاظرم جون بدم...

زهرخندی که زد با افتادن مانتو و نمایان شدن تاپ قرمزش همزمان شد.
اشک بود که کل صورتش را خیس کرده بود.

با غروری شکسته نالید:

_ بیمارستان گفته تا پول و کامل ندم عملش نمیکنن خواهش میکنم آقای شایان من ..من

نتوانست جمله اش را تمام کند چراکه نمی‌دانست چگونه بگوید من حاظرم خودم را تمام و کمال تقدیمت کنم!

مرد بی طاقت سمت دخترک برگشته با دیدن سر تا پای او مات مانده ، خشکش زد.

چه میدید؟
فرشته ای لرزان که تماشای موهای بلندش نفسش را تنگ کرد.
آنقدر زیبا و نفس گیر بود؟
زمان انگار برایش ایستاده بود که حتی نفس هم نمی کشید.
هق هق دخترک که اوج گرفت او هم به خود آمد.

_ گریه نکن

غرش بلندش نفس دخترک را حبس کرد.
جرعت آنکه با آن وضعیت به سردار نگاه کند را نداشت.
دلش می خواست آب شود.

_ میدونستم میای برای همین چند ساعت قبل از اومدنت پول عمل مادرت و دادم
الان هم تو اتاق عملِ حتی ممکن تا حالا عملش تموم شده باشه

نگاه سرخ و ناباور دخترک به چهره ی جذاب سردار دوخته شد.

_چ..چی؟

سردار خیره و با ولع نگاهش کرد اگر چشمانش را می بوسید هول به نظر می آمد؟
چه می شد اگر طعم لب هایش را می چشید؟
یا اگر عطرش را نفس می کشید؟

چنگی به موهایش زده درحالی که نگاه بی قرارش را می دزدید. خشک و جدی غرید:

_ بپوش لباس تو بریم بیمارستان...
برگشتنی نوبت محضر میگیرم برای صیغه

https://t.me/+WDOlyf7y7t8wODk0
https://t.me/+WDOlyf7y7t8wODk0
https://t.me/+WDOlyf7y7t8wODk0
https://t.me/+WDOlyf7y7t8wODk0


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
_باهام ازدواج کنید....بعدم بهم رضایت خروج از کشور بدید.
شاهرخ گنگ به او خیره شد. شوخی میکرد؟!
_من حوصله ی این بازیا رو ندارم بچه جون.
قبل از بلند شدن، رعنا مجبور به اعترافی دردناک شد:
_ زن بابام حامله اس. میخوام برم سن‌خوزه پیش داییم ولی اون نمیذاره. میگه مجبورم اونو کنار زنی ببینم که باهاش به مادرم خیانت کرد. به بچه ای بگم خواهر که حاصل اون خیانته و دلیل از دست رفتن مادرم.....
شاهرخ دلش میرفت برای اشک چشمان او ولی این درست نبود.
_ به خاطر پدرت؟؟ اگه ازت سوءاستفاده کنم چی؟ اگه من بدتر از پدرت باشم چی؟ فکر اینجاهاشو کردی؟
_ اونقدر تو این مدت شناختمتون که بفهمم اگه یه مرد باشه که بتونم بهش اعتماد کنم شمایید.
چشمان شاهرخ برق زد از خوشحالی. اخر برای اولین بار بود که تعریفش را میشنید از زبان او.
دوستش داشت. چیزی که فقط خودش میدانست ولی نه با قراردادی که به طلاق منجر میشد.
_ اگه قبول نکنم؟
_ با وجود اینکه نمیخوام مجبورم برم سراغِ ...

https://t.me/+Iud7fnk2j7ViYzU0
اگه می خوای این رمان جذاب که قرارداد چاپ داره رو #رایگان و #بی‌سانسور بخونی زود جوین شو. با بیش از ۸۵۰ پارت اماده در کانال و تموم شده در vip


#خواهر‌سرگرد‌‌داودی‌جز‌‌دخترای‌بازداشت‌شده‌اس.
_ ببخشید قربان ولی بین دخترایی که تن فروشی می‌کردن و گرفتیم خواهر سرگرد داوودی هم هست.
_ چطور ممکنه امکان نداره! مطمئنی؟
بله قربان بدتر از اینم هست. این خانم همسر آرتا مقدمه!
سرهنگ از پشت میز بلند شد:
_ مقدم؟ دیگه نگو عروس مقدم بزرگه
_ بله قربان مطمئنم قبلا که سرگرد و رسوندم منزل خواهرشون دیدیم.‌

#ماهان_پرونده به دست وارد اتاق شد و احترام نظامی داد. نگاه سرهنگ میخش شد:
_ از سرگرد داودی چه خبر؟ خواهرشون تهرانن؟
ماهان اخمی کرد: قربان چند لحظه پیش صحبت کردید اتفاقی افتاده چرا از خواهرش می‌پرسین چیزی شده؟
_ بین دخترایی که گرفتیم کسی با نام و نشان خواهر سرگرد هست.
برق از سر ماهان پرید. وجودش فرو ریخت‌:
_مطمئنید مهداس؟ خدایا مگه میشه؟
بیارید ببینم.‌
بدون توجه به مافوق پرونده را روی میز انداخت و دست روی سر گذاشت. در بهت بود مهدایی که از خونه بیرون نمیزد اکنون بین بازداشت شده ها بود.‌
سرهنگ اشاره ای کرد: برو بیارش.
ماهان همچنان اتاق را دور میزد خشم و نگرانی گریبانش را گرفته بود چطور دختر داییش سر از #خانه‌فساد در آورده بود؟ آرزو کرد کاش اشتباه باشد.
با باز شدن در نفسش حبس شد خودش بود مهدای بی سر زبان خانواده.‌

ماهان با دیدنش به سمتش شتافت:
_ اونجا چه غلطی میکردی؟
سیلی محکم به صورتش زد که تعادلش را از دست داد روی صندلی افتاد مهدا گریان و لرزان جواب داد:
_ به خدا نمیدونم اونجا چه خبر بود با دوستم رفتم.
سرهنگ بازوی ماهان را گرفت اما او همچنان عصبی تشر رفت:
_ تو بدون ما بیرون نمی رفتی الان زرنگ شدی مهمونی میری؟ بیچاره‌‌ات میکنم. مهدا. الان جواب شوهرت و چی بدیم؟

مهدا در خود مچاله شد و لرزید:
_ اون برای من غیرتی نمیشه مگه من براش مهمم؟
غیرید: خفه شو فکر کردی سیب زمینی بی رگه؟
در این حین آرتا بدون در زدن در را به شدت باز کرد دهانش خشک شده بود. رگ گردن متورم و صورتش سرخ شده بود. به سمت مهدا رفت مهدایی که با دیدن حیبتش کپ کرده و می‌لرزید ایستاد چنان محکم بر صورتش کوبید که اینبار ماهان سپرش شد:
_ رفتی اونجا چه گوهی بخوری؟
رفتی با آبروی من و حاجی بازی کنی؟
توف به روت بیاد بی‌حیا...
از دست سروان جهید و سیلی دیگر به مهدا زد لبش پاره شد و خون راه افتاد.‌

_ غلط کردم به خدا نمی دونستم.
_ غلط اضافی هم کردی به کی گفتی رفتی مهمونی؟ ها؟! خدا نابودت‌ کنه میدونی کجا رفتی؟
مهدا هق هق کنان سری جنباند.
سرهنگ نعره‌ای کشید:
بسه بشنید ببینم من باید بررسی کنم فعلا بشنید آقای محترم.
مهدا دست جلوی دهان گرفته و هق زد آرتا با خشم دست به کمر دور خودش چرخید لبش را جوید و مقابلش نشست.
پاهایش را از شدت خشم تکان تکان میداد:
_ صبر کن ببرمت خونه حالیت میکنم بازی با غرید من چه عواقبی برات داره.‌
سرهنگ به مهدا نگاه کرد:
_میدونی اون مهمانی که رفتی به چه منظوری بود؟
مهدا لرزان سری جنباند:
_ دخترای جوان و می‌فروختند به دبی و عمارت. می دونی اگر ما وارد عمل نمی‌شدیم الان معلوم نبود کدام لنج و کدام خونه مجبور به..‌.‌‌

لااله الااللهی گفت و سکوت کرد.‌
مهدا لرزان به آرتا و ماهان نگاه کرد: به خدا نمی دونستم دوستم گفت مهمونیه منم از لج آرتا رفتم.
آرتا کمی خم شده بود نگاه پر خون و برانش‌ را به مهدا دوخت و برایش خط و نشان کشید.‌

همان نگاه کافی بود که مهدا قبض روح شود.
_مگه نگفتم نرو؟ به چه حقی رفتی؟ با من لج میکنی؟
بلند شد و غرید:
_ د لامصب باید سر از خونه فساد در بیاری؟
به سمت ماهان چرخید:
اون اسلحه چیه کمرت؟ چرا یه گلوله خالی نکردی تو اون سر پوکش‌؟ آبرو برام نمونده
رو به سرهنگ کرد:
تکلیف من چیه چکار کنم جناب؟
_ ببرش خونه ولی مراقب باش دیگه سر اینجور جاها در نیاره پنج دقیقه دیر تر رسیده بودیم معلوم نبود چی می شد. بیشتر مراقب باش.
شرمسار سر به زیر شد:
چشم ببخشید.
مچ مهدا را گرفت و از صندلی جدا کرد مهدا با ترس بازوی نیما رو گرفت:
_تو رو خدا تنهام نذار منو می‌کشه.
نیما با اخم و اشاره سر جواب داد:
_ برو خونه کاری نمیکنه، فعلا خودم عصبیم از دستت.‌
آرتا باخشم او را بیرون برد: اتفاقا کارش دارم این دفعه کوتاه نمیام.‌
با ترس و صدای لرزان دستش را فشرد:
نکن میترسم تورو خدا ولم کن.
با همان چهره گر گرفته نگاهش کرد:
_ اتفاقا باید بترسی گوه خوردی رفتی اینجور جایی.
من بهت دست نزدم که بری خودتو وا بدی؟ توف تو روت بیاد خونه تکلیفت و روشن میکنم.

https://t.me/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
https://t.me/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
رمانی پر از کارکترهای
#جذاب_غیرتی_و_کله‌خراب
#مافیایی
#پليسی
##عاشقانه_داغ_و_پرخطر
#پارت_واقعی_از_رمان
https://t.me/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
https://t.me/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
مهدا وارد مهمانی ممنوع میشه و اونجا بی آبرو میشه در حالی که در خانواده ی پر نفوذ غیرتی زندگی میکنه
#پارتی‌واقعی❤️


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
میخوای مثل آب خوردن لاغر بشی ؟ این کلیپ مخصوص توعه👆🏻


✅ با مصرف این معجون لاغری ماهانه 5 تا 7 کیلو لاغر شو😍
برای دریافت اطلاعات بیشتر و سفارش با 50درصد تخفیف روی لینک زیر بزنید👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/jZ0YN
https://landing.saamim.com/jZ0YN


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
.👇👆👉فا.ل مو.کل دار قوی👈👇
⚠️ پاسخ به تمام سوالات شماتوسط مو.کل گفته میشود.🚨🚨
🌟چیزهایی رو از زندگیت میگم که هیچکس جز خودت نمیدونه.🌟
❌ 100%دقیق دیده وگفته میشود.❌
آیدی ارتباط :❤️
🆔@Yaldarahimifalll
شماره تماس : ❤️
📱 09120307884
🔹 کانال تلگرام ❤️👇
https://t.me/+Q6EOjpgTTBd6f7A0
https://t.me/+Q6EOjpgTTBd6f7A0


❣فال فرشته ای 11:11 با سال تولد❣

این فال و پیشگویی بر اساس قدرت ذهن تو عمل میکند و میتواند رنگی از حقیقت به خود بگیرد.

🔘سال تولدت رو لمس کن
ببین چه چیزی جذب زندگیت میشه👇


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 🎯ŕ11
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 🎯ŕ11
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 🎯ŕ11
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


_ممه هاتو در بیار نشون بده
_نه آقای دکتر شوهرم بفهمه بد میشه
_نه نمیفهمه مگه نیومدی ارضات کنم باید اول ممه ها تو بمالم
_شوهرم سایزشو میدونه اگه بمالیش بزرگ و شل نمیشه
_من دکترم خانوم کوچولو کارمو بلدم ؟

سینشو که از تو سوتین درآورد دستمو گذاشتم روشو دست دیگمو کردم تو شورتش و....

https://t.me/+_XMIYL0FyXM5MWRk

شوهرش ارضاش نمیکنه اومده دکتره ارضاش کنه❌🔞

20 last posts shown.