#چالش_خوشحالی_از_ته_دل
✅
سلام به همگی در جواب چالش باید بگم که نمیشه اسمشو خوشحالی گذاشت یه حس خیلی خوبی بود که تاحالا تجربه اش نکرده بودم
یه حسی که چندسال منتظرش بودم و بهش رسیدم
تا چشمم بهش افتاد فقط اشک بود و اشک اونجا پاک ترین جایی بود که پا گذاشته بودم پر از احساس مثبت
اونجا کعبه بود🕋🤍
هرسال 3 اسفند فیلما و عکساشو نگاه میکنم محاله سالی یادم بره دلم میخواد بازم برم ولی فعلا شرایط نیست
دختر شمالی🍓
✅
سلام
بابت خوشحالی از ته دل روزیه که من فهمیدم تنها نیستم و کسایی کنارم هستن که بهم اهمیت میدن.
دوماه بعد فوت آبجیم تولدم بود ، هرسال آبجیم برام تولد میگرفت اون سال نه آبجیم بود نه پدر و مادرم شوهرمم منو با بچها تنها گذاشته بود و رفته بود سفر کاری.
توی اون زمان هیچکس حواسش به من نبود چون من ذاتا آدم اروممی هستم هیچ وقت احساساتم رو بروز نمیدم
، یه شب دوستان منو دعوت کردن قرآن خونی خونهی یکی از بچها. اصلا دلم نمیخواست برم اما با اصرار فراوان راضی شدم برم ، اونجا که رفتم دیدم دوستام برام تولد گرفتن و برام لباس گرفتن که از سیاه پوشی دربیام اونجا خیلی حس عجیبی داشتم از یک طرف خوشحال بودم که بقیه هم حواسشون به منه از یک طرف هم جای خالی خواهرم به شدت توی ذوق میزد.
⚜️⚜️⚜️
@zaanoone
https://t.me/joinchat/UW5AkyOiMjVbTMsP
✅
سلام به همگی در جواب چالش باید بگم که نمیشه اسمشو خوشحالی گذاشت یه حس خیلی خوبی بود که تاحالا تجربه اش نکرده بودم
یه حسی که چندسال منتظرش بودم و بهش رسیدم
تا چشمم بهش افتاد فقط اشک بود و اشک اونجا پاک ترین جایی بود که پا گذاشته بودم پر از احساس مثبت
اونجا کعبه بود🕋🤍
هرسال 3 اسفند فیلما و عکساشو نگاه میکنم محاله سالی یادم بره دلم میخواد بازم برم ولی فعلا شرایط نیست
دختر شمالی🍓
✅
سلام
بابت خوشحالی از ته دل روزیه که من فهمیدم تنها نیستم و کسایی کنارم هستن که بهم اهمیت میدن.
دوماه بعد فوت آبجیم تولدم بود ، هرسال آبجیم برام تولد میگرفت اون سال نه آبجیم بود نه پدر و مادرم شوهرمم منو با بچها تنها گذاشته بود و رفته بود سفر کاری.
توی اون زمان هیچکس حواسش به من نبود چون من ذاتا آدم اروممی هستم هیچ وقت احساساتم رو بروز نمیدم
، یه شب دوستان منو دعوت کردن قرآن خونی خونهی یکی از بچها. اصلا دلم نمیخواست برم اما با اصرار فراوان راضی شدم برم ، اونجا که رفتم دیدم دوستام برام تولد گرفتن و برام لباس گرفتن که از سیاه پوشی دربیام اونجا خیلی حس عجیبی داشتم از یک طرف خوشحال بودم که بقیه هم حواسشون به منه از یک طرف هم جای خالی خواهرم به شدت توی ذوق میزد.
⚜️⚜️⚜️
@zaanoone
https://t.me/joinchat/UW5AkyOiMjVbTMsP