#پارت_۴۷۶
☀️☀️ ناسپاس☀️☀️
خجالت میکشیدم برهنه و تو اون وضعیت تماشاش کنم.
همین حالاش هم رنگ به رنگ شده بودم.نکنه حالا توقع داشته باشه باهمدیگه بپریم تو آب !؟
وقتی دید من هیچ کاری نمیکنم و عین چوب خشک فقط ایستادم و نگاهم سمت دیگه ای هست پرسید:
-الووووو....منزل نیستین !؟ تشریف ندارین'!؟ واسه چی روتو کردی اونور !؟
تحریک آمیزم نمیخوای نگام کنی حاج خانوم !؟
آب دهنمو قورت دادم و تند تند گفتم:
-تو اگه میخوای برو شنا کن من همینجا می مونم...
دستهاش رو به پهلوهاش تکیه داد و گفت:
-دِکی!من میخوام تو هم با من بیای تو آب ...بعد تو میگی همینجا وایمیسی اول من برم !؟
چی! توقع داشت باهم بریم شنا !؟
لابد باید لباسام رو هم درمیاوردم !
واااااای....محال بود.حتی فکرش هم گلگون و خجلم میکرد.
خیلی سریع و بدون اینکه بچرخم و نگاهش کنم گفتم:
-من نمیام...خودت برو شنا کن!
راحتم!
نفسش رو با حرص بیرون فرستاد و گفت:
-منو نگاه کن ساتو...باتوام...گفتم منو نگاه کن
آااااخ! چرا اینقدر تحت فشارم میذاشت آخه !؟
با شرم گفتم:
-تو لختی چه طوری تورو نگاه کنم !؟
کلافه گفت:
-کولی بازی درنیار ! این حاج خانوم بازیا چیه !؟ کجا من لختم !؟ شورت پامه.
لب گزیدم و سرم رو بیشتر خم کردم و آهسته و با کنایه گفتم:
-چون لباس زیر پات هست خودتو لخت حساب نمیکنی! میخوای اونوم دربیار...
حسابی کفری شد.جوری که من اینو با نحوه ی نفس کشیدنش هم احساس کردم.
از کوره در رفت و با گرفتن دستم توی یه حرکت سریع منو چرخوند سمت خودش...
سلام قشنگام جهت اطلاعتون باید بگم که رمان کامل شده و تا اخر ماه با تخفیف ویژه به فروش میرسه برای اینکه این تخفیف شاملتون شه میتونین برین پیوی ادمین برای واریز مبلغ و دریافت رمان
ادمین پاسخگو👇❤️
@Laxtury_admin
☀️☀️ ناسپاس☀️☀️
خجالت میکشیدم برهنه و تو اون وضعیت تماشاش کنم.
همین حالاش هم رنگ به رنگ شده بودم.نکنه حالا توقع داشته باشه باهمدیگه بپریم تو آب !؟
وقتی دید من هیچ کاری نمیکنم و عین چوب خشک فقط ایستادم و نگاهم سمت دیگه ای هست پرسید:
-الووووو....منزل نیستین !؟ تشریف ندارین'!؟ واسه چی روتو کردی اونور !؟
تحریک آمیزم نمیخوای نگام کنی حاج خانوم !؟
آب دهنمو قورت دادم و تند تند گفتم:
-تو اگه میخوای برو شنا کن من همینجا می مونم...
دستهاش رو به پهلوهاش تکیه داد و گفت:
-دِکی!من میخوام تو هم با من بیای تو آب ...بعد تو میگی همینجا وایمیسی اول من برم !؟
چی! توقع داشت باهم بریم شنا !؟
لابد باید لباسام رو هم درمیاوردم !
واااااای....محال بود.حتی فکرش هم گلگون و خجلم میکرد.
خیلی سریع و بدون اینکه بچرخم و نگاهش کنم گفتم:
-من نمیام...خودت برو شنا کن!
راحتم!
نفسش رو با حرص بیرون فرستاد و گفت:
-منو نگاه کن ساتو...باتوام...گفتم منو نگاه کن
آااااخ! چرا اینقدر تحت فشارم میذاشت آخه !؟
با شرم گفتم:
-تو لختی چه طوری تورو نگاه کنم !؟
کلافه گفت:
-کولی بازی درنیار ! این حاج خانوم بازیا چیه !؟ کجا من لختم !؟ شورت پامه.
لب گزیدم و سرم رو بیشتر خم کردم و آهسته و با کنایه گفتم:
-چون لباس زیر پات هست خودتو لخت حساب نمیکنی! میخوای اونوم دربیار...
حسابی کفری شد.جوری که من اینو با نحوه ی نفس کشیدنش هم احساس کردم.
از کوره در رفت و با گرفتن دستم توی یه حرکت سریع منو چرخوند سمت خودش...
سلام قشنگام جهت اطلاعتون باید بگم که رمان کامل شده و تا اخر ماه با تخفیف ویژه به فروش میرسه برای اینکه این تخفیف شاملتون شه میتونین برین پیوی ادمین برای واریز مبلغ و دریافت رمان
ادمین پاسخگو👇❤️
@Laxtury_admin