Posts filter


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 🚀 ñ³
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
با اینکه دلش وابسته به دل های دگر بود...🖤😅

#استوری🎵


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🍼💦🍼💦
💦🍼💦
🍼💦
💦


#پادشاه_سکس🔞
#پارت_1


_سینه های گنده و پایین تنه تپل اولویت پادشاهه پس هرکی بیشتر این دوتا بی مصرف رو تکون بده سوگلی پادشاه میشه.

حرف ندیمه تو سرم زنگ خورد و با عشوه گره لباسم رو باز کردم و انگشت هام رو با ناز و آرامش پایین سینه هام کشیدم و هردو رو بالا کشیدم.

همه داشتیم برای پادشاه ناز و ادا می اومدیم تا بالاخره یکی رو انتخاب کنه و صیغه اش بشیم.

نگاه پادشاه روی تن همه چرخ خورد به جز تن من!
داشتم به این دخترها می باختم باید یه کار می کردم تا فقط من به چشمش بیام. تو یه تصمیم آنی لباس بلند سفیدم رو پایین پاهام انداختم و زانو زدم.

زانوهام رو از هم باز کردم و انگشت اشاره و کشیده مو لای چاک آلت زنانه ام بردم و ناله ای که ماه ها روش کار کرده بودم، بیرون دادم که نگاه شاه روی من ثابت موند.

چشم های خمارم رو بند چشم هاش کردم و انگشتم رو بالا و پایین کردم و نالیدم:

_اوم سرورم لطفا به من توجه کنید! آه تمام تمام اندام های زنانه ام مطیع منتظرم برای شما خدمت کنن.

نگاه تمام دخترها روی من افتاد و ثانیه ای دست از کار کشیدن.
پادشاه چشم هاش رو از سینه هام تا لای پام کش داد و دستش رو بالا برد که ندیمه اش تا کمر براش خم شد و چیزی تو گوشش گفت.

این پادشاه جوون ترین پادشاه شده بود و البته هیز ترین و هورنی ترین پادشاه تاریخ تا به الان!

نگاه ندیمه اش به من افتاد و رو به همه با صدای بلندی دستور داد:

_همه باید بشینن و این کنیز اگه تونست پادشاه رو راضی کنه همه مرخصن اگه نتونست باقی کنیزها باید به جون این کنیزک بی افتن!

https://t.me/+T2BvWHs2zpk2ZjJk
https://t.me/+T2BvWHs2zpk2ZjJk
https://t.me/+T2BvWHs2zpk2ZjJk

شاهسام، پادشاه هوسبازی که زن های صیغه ای زیادی داره و به پادشاه شه.وت معروفه و موقع انتخاب یه کنیز که به عنوان سوگلی انتخاب کنه، چشمش پرندیس دخترِ اغواگر قصر که به بالاتنه بزرگش معروفه رو میگیره و یه شرط میذاره اگه تو سک.س بهترین باشه اونو ملکه دربار کنه اگه دل شاه رو بدست نیاره اونو زیرخواب ندیمه هاش کنه...🙈🔞💦


-فکر میکنی شوهرت چه حالی میشه وقتی بفهمه زنش باکره که نبوده هیچ، تو فاحشه خونه از لاپاش پول در میاورده؟ انقد حشر.ی بوده که نفهمیده پردت ترمیم شده جن.ده؟


با نفرت نگاهش کردم و جیغ کشیدم : حق نداری تهدیدم کنی! من تو اون کثافت خونه به اندازه کافی زجر کشیدم. خبر نداری بهرام به زور منو فروخت به اونا؟؟


-تهدید چیه عروسک؟ کلی باهات کار دارم... ببینم اونجا لوندی رو خوب یاد گرفتی دیگه؟ میخوام هنرتو نشونم بدی. چقد میتونی تحریکم کنی؟ 💦


-حرومزاده من الان شوهر دارم. بفهمه منو دزدی اول تو رو میکشه بعد منو. تو شیخ رو خوب میشناسی


با نیشخند گفت : ممکنه تا چند ساعت دیگه نداشته باشی!
اون شیخ عوضی واسه جن‌ده تختش غیرتی میشه؟
انتخاب با خودته آیرا؛ خوابیدن با من و راضی کردنم، یا مثه سگ پرت شدن از اون خونه و بازم... حدس بزن!
درسته زیرخوابِ من شدن!!! میبینی عروسک؟ راهی بجز زیر من نداری

نمیتونستم دوباره فقر و هرزگی رو تحمل کنم
دستم سمت شلوارم رفت واسه در آوردنش که همون لحظه در باز شد و شیخ با محافظش وارد شد...❌
https://t.me/+J1Efw3ScTpFhM2E0
https://t.me/+J1Efw3ScTpFhM2E0
#پارت‌واقعی‌رمان 🔞🍌


#گناهم_باش
#پارت_1

خواهرزادم بی خبر از کششی که من نسبت بهش داشتم با اون پیراهن کوتاه که کل اندامش و بیرون انداخته بود، رو تختم خوابش برده بود.

استغفاری کردم و ازش رو گرفتم و زیر لب غریدم:
- خر شدی ماهان بدبخت تو داییشی کنترل خشتکتم نداری!!!!

چشمام از شدت نیاز سرخ شده بود و مردونه‌ام یطوری سخت شده بود که خشتک شلوارم داشت جر میخورد و همون لحظه با تن سک.سی کوچولوش رو تختم غلت زد که چشمام نو.ک سینه های درشتش رو دید و آل.تم تیر کشید.

داغ کرده سمتش رفتم و بی طاقت دستمو رو نیپل هاش نوازش وار کشیدم که ناله ریزی کرد و آتیش شهوتمو بیشتر کرد و یه مرتبه روش خیمه زدم و از رو لباس نازکش نوک سیخ پستونشو به دهن گرفتم و محکم مکیدم

- دد.....دایی داری....چیکار میکنی؟!!

خمار جلوی لباسشو جر دادم و قبل از اینکه وحشیانه به سمت سینه هاش حمله کنم دستمو به بینِ پاش رسوندم و شورت خیسشو از روش کنار زدم که به خودش لرزید

- جوووون عروسک واسم خیس کردی؟

- ز.....زشته دایی نکن تو حالت خوب نیست

انگشت کلفتمو لای پاش بالا پایین کرد و به.شتشو محکم مالیدم که با دهن کوچولوش شروع به ناله کرد و وحشیانه به نوک صورتی سینه هاش حمله کردم

- دیگه نمیتونم زلفا، لعنتی تو این شکم کوچولوت امشب باید از تخمای من پر بشه
قراره واسه دایی توله بزایی........

https://t.me/+FGYUv6H3g4kzOTY8
https://t.me/+FGYUv6H3g4kzOTY8
https://t.me/+FGYUv6H3g4kzOTY8

ماهان... دایی ناتنی از فرنگ برگشته ای که یه عمر توی خارج زندگی کرده و میل جنسی نداشته و با هیچ دختری نخوابیده ولی وقتی بر میگرده ایران با دیدن خواهرزاده سک*سیش مردونگیش سیخ میکنه و.......❌😱🤯


#پارت11
_تا وقتی زنم میاد وقت داری خونه رو برق بندازی
بعدش گورت و گم میکنی و تا صبح

-آ...آقا...بعدش اجازه میدید بچمو ببینم؟
هر کاری که‌ گفتید انجام دادم
-نشد دیگه دختر خوب...
یادت که نرفته دیروز چه غلطی کردی!
من نون اضافه ندارم بهت بدم واسش باید کار کنی

برای اون مرد پول یه دیس کبابی که از دستم افتاده بود پول خورد به حساب می‌اومد اما مجبورم کرده بود همه ش رو از روی زمین بخورم تا هدر نره

سطل پراز کف رو آوردم و شروع کردم به تمیز کردن کف آشپزخونه، تو خونه خودم مجبور بودم کار کنم تا اجازه بده بچمو ببینم

از خستگی و کمر درد میمردم. از صبح داشتم کف پذیرایی و هال رو میسابیدم،

با صدای در سمتش یه نگاهی انداختم دیدم قباد و هووم دست تو دست هم اومدن

رومو برگردوندم و به کارم ادامه دادم. سایه اومد اشپزخونه و برای خودش آب البالو ریخت

موقع رفتن از قصد درست تو جایی که پاک کرده بودم لیوان و کج کرد و اب البالو ریخت. از حرص داشتم دیوونه از گوشم دود بلند میشد. از جام بلند شدم و بهش توپیدم:

-مگه نمیبینی تازه تمیز کردم؟
کوری یا خودت و زدی به کوری

با ارامش گفت:
_اخ ببخشید دستم لرزید
راستی تو هال ورودی هم یه ذره لکه ی رد پا همراه گِل هست
آخه میدونی داره بارون میاد باغچه هم گل شده

دیگه آمپر چسبوندم و سطل اب رو برداشتم و برعکسش کردم روی سرش و هرچی آب کثیف بود ریخت رو لباس و سرو صورتش.

سطل رو از سرش دراورد و جیغ کشید:
-قباد ببین این هرزه باهام‌چکار کرد

دوییدم سمت اتاق خواستم درو ببندم که قباد...
https://t.me/+-iWPi1WsZ9syYTdk
https://t.me/+-iWPi1WsZ9syYTdk
https://t.me/+-iWPi1WsZ9syYTdk
.
https://t.me/+-iWPi1WsZ9syYTdk
وواااییی ببیا ببین دختر بیچاره رو چجوری کتک میکنه چون سطل آب و کف ریخت رو سر هووش
#ازدواج_اجباری


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ⚡️ɓ3
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
لاو❤️

#استوری🎵


#پارت_۴۸۴



☀️☀️  ناسپاس☀️☀️



سوالم  تو  حالت نگاهش شرمندگی کاشت.
ولی پذیرفت.
پذیرفت یه زمان چیزی رو از من شنید که وجود داشت  و واقعی بود اما باورش نکرد و بخاطرش به من سیلی زد ودرشت بارم کرد.
دستشو لای موهای خیسش کشید و گفت:


-خب آره...


لبخند تلخی زدم و گفتم:


-تو منو قبول نداشتی....



خیلی سریع برای دفاع از خودش گفت:


-توزو قبول داشتم اما باور اینکه اون اونطور آدمی باشه برام سخت بود.
نمیخواستم بپذیرم در موردش همچین حرفهایی گفته میشه..نمیخواستم باور کنم اون کسیه که شماها میگین.
خب بود...از بد روزگار سلدا شد اونی که نباید میشد اما اگه مادرش بود شاید الان همچین دختری نبود.
میخواستم کمکش کنم و هنوز هم واسه اینکه گذشته اش رو کنار بزاره و زندگی جدیدی بسازه از هیچ کاری دریغ نمیکنم اما احساسم  نسبت بهش اونی که تو فکر میکنی نیست!


ولی حالا دیگه  چه اهمیت داشت  این توضیحات؟!
آهی کشیدم و چرخیدم و خودمو به لب استخر رسوندم.
کف دستهای خیسمو لب استخر گذاشتم و خودمو کشیدم بالا.
لب استخر نشستم و پاهامو داخل آب فرو بردم.
حتی حالا که  یه جورایی بگی نگی بهم فهموند احساسش به سلدا عشق نیست هم باز من نه تنها حس خوشی نداشتم بلکه بیشتر به بیچاره ها شبیه بودم.
در هر صورت اعتراف اون که باعث نمیشد من بتونم از شرایطی که الان داخلش گیر افتادم  خلاص بشم.
برعکس.
اوضاع واسم سخت تر شده بود.
خیلی سخت تر ...
تا قبل ار این حرفها اینکه اون دوستم نداره ودلش پی کس دیگه ای هست باعث میشد به خودم بگم  حالا که دوستم نداره پس چه فرقی میکنه کنارنویان باشم یا نباشم اما حالا...حالا دلمو چه جوری راضی میکردم از فکرش بیرون بیاد؟
ای داد بیداد!

برای خرید ادامه پارتهای رمان فقط با قیمت 12 هزار تومن تشریف بیارین پیوی. @Laxtury_admin


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 🚀 ñ²
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
ترکی عاشقانه

#استوری🎵


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ⚡️ɓ2
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 🚀 ñ¹
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
برای خودت،خودت باش...🤞

#استوری🎵


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ⚡️ɓ1
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
تو قرار دل بی قراری...❤️🥰

#استوری🎵


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
منی که منی که..🙃

#استوری🎵


Forward from: عیارسنج
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔥رابطه ی داغ بین دو همسایه🔥

یکی پلیسی مغرور و سختگیر❗
دیگری دختری لوند و شیطون
💦


مارال که از یه خانواده ی مذهبی افراطیه و در عین حال پنهونی دوست پسر داره ،متوجه میشه پسر همسایه،که از قضا پلیس جوان و سختگیری هست قراره به خواستگاریش بیاد♨️
پسری که شب قبل از عروسی ،مارال رو لخت و عریون توی یه پارتی مختلط بازداشت کرده بود و ...

برای خرید یا دریافت عیارسنج این رمان تشریف بیارین پیوی
@Laxtury_admin

ناگفته نماند که رمان کامله و از قضا 50 درصد اف خورده☺️


#پارت_۴۸۳



☀️☀️ ناسپاس☀️☀️



به آرومی ازش فاصله گرفتم.
سخت بود اما مجبور بودم.وقتی پای جبر در میون باشه تن به خیلی چیزا میدی حتی فاصله گرفتن از کسی که  اینهمه مدت پنهونی دوستش داشتی و فکر میکردی بهت ذره ای احساس نداره اما حالا خودش اعتراف کرده که عاشقته!
اصلا چی از این بهتر و شگفت انگیز تر ؟!
هان ؟
چی رویایی تر از اینکه اونی که دوستش داری هم دوست داشته باشه !؟

کاش فقط من اشکم درنیاد! انگشتام از لای انگشتای مردونه اما ظریف و کشیده اش دور شدن.
یکبار دیگه برای اینکه بهم بفهمونه احساس خاصی به سلدا نداره گفت:


-اون حسی که  تو فکر میکنی من به سلدا ندارم.
سلدا برای من یه گمشده ی عزیز بود.یکی که احساس میکردم دست پدر و مادرم و همه ی ما امانت بود و  نتونستیم از اون امانت به خوبی مراقبت کنیم.
یکی که همیشه تو خوابم می دیدمش...انگار تو خواب واسم قد میکشید و بزرگ میشد و فیسش تغییر میکرد
یه دختر که همبازیم بود و صدای خنده هاش هموز تو گوشمه...
یکی که  افتاد دست نااهل و ناخلفها....
به خودم قول داده بودم پیداش میکنم و براش زندگی جدید میسازم تا گدشته جبران بشه اما...


مکث کرد.هیچوقت اون برای من در مورد هیچ چیزی اینیدر توضیح نداده بود.
قطره ی آبی از تار موش چکید و افتاد روی تیغه ی بینیش.
لبهاشو که باز کرد اون قطره لای لبهاش ناپدید شد.
نگاه اون اما همچنان ثابت مونده بود روی نگاه من.
در ادامه ی حرفهاش  بعد از یه مکث کوتاه گفت:


-خب اون...اون ، دختری که فکر میکردم نیست.یعنی خودشه ولی با تصورات من توفیرش زیاده! یکی دیگه اس....


زهرخند محوی زدم و پرسیدم:


-همونیه که بخاطرش سیلی خوردم از تو !؟


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
بزار آدما بگن این دوتا عاشقن چقدر بهم میان...❤️

#استوری🎵

20 last posts shown.