یک شَب به خود دیدم، دَرونم جَنگها دارد
جهان، جَنگِ عَقل و عشق، و دَر مَن ماجرا دارد
یکی سازَد به تَدبیرم، یکی ویران کند قلبم
یکی با صَبر میسازد، یکی سُودای غَم دارد
میان هر دو حیرانم، نَه تَسلیمم نَه طُغیانم
یکی تَسلیمِ خاموشی، آن یکی غُوغا بهسَر دارد
یکی را صَبر نَتوانَد، یکی راهِ سَفَر پوید
یکی آرام و صامِت، آن یکی شور و شَرَر دارد
یکی را صَبر، تَسکین است، یکی را بیقراریها
یکی راهی به سُوی صلح، آن یکی جَنگ و فَغان دارد
یکی از راهِ منطق گفت، یکی از عشقِ بیپروا
یکی در بَندِ منطق، آن یکی سُودای عشق دارد
یکی گوید که میسازم، یکی گوید خرابش کن
یکی میسوزد از عشق و آن یکی سُودای ما دارد
یکی آرام چو خاکِستر، یکی سَرکشتر از دَریا
یکی خاموش خاموش، آن یَکی بانگِ جَرَس دارد
یکی خوابیده در شَبها، یکی شَب زندهداریها
یکی مَنطِق، یکی احساس، و هَر یک ادعا دارد
یکی آیینهی تَدبیر، یکی تَقدیرِ پُر آشوب
یکی افراطِ عَقلانی، یکی هُرمِ جُنُون دارد
یکی با عقل میتازد، یکی دیوانگی جوید
یکی طامات میبافَد، یکی نالهی زدَرک دارد
مَنَم آن خسته از جنگی که بینِ عَقل و دِل باشد
کجا جویم جهانی را، که رویایی در آن دارد
✍عباس حیدری
@sheery_ah
🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂
جهان، جَنگِ عَقل و عشق، و دَر مَن ماجرا دارد
یکی سازَد به تَدبیرم، یکی ویران کند قلبم
یکی با صَبر میسازد، یکی سُودای غَم دارد
میان هر دو حیرانم، نَه تَسلیمم نَه طُغیانم
یکی تَسلیمِ خاموشی، آن یکی غُوغا بهسَر دارد
یکی را صَبر نَتوانَد، یکی راهِ سَفَر پوید
یکی آرام و صامِت، آن یکی شور و شَرَر دارد
یکی را صَبر، تَسکین است، یکی را بیقراریها
یکی راهی به سُوی صلح، آن یکی جَنگ و فَغان دارد
یکی از راهِ منطق گفت، یکی از عشقِ بیپروا
یکی در بَندِ منطق، آن یکی سُودای عشق دارد
یکی گوید که میسازم، یکی گوید خرابش کن
یکی میسوزد از عشق و آن یکی سُودای ما دارد
یکی آرام چو خاکِستر، یکی سَرکشتر از دَریا
یکی خاموش خاموش، آن یَکی بانگِ جَرَس دارد
یکی خوابیده در شَبها، یکی شَب زندهداریها
یکی مَنطِق، یکی احساس، و هَر یک ادعا دارد
یکی آیینهی تَدبیر، یکی تَقدیرِ پُر آشوب
یکی افراطِ عَقلانی، یکی هُرمِ جُنُون دارد
یکی با عقل میتازد، یکی دیوانگی جوید
یکی طامات میبافَد، یکی نالهی زدَرک دارد
مَنَم آن خسته از جنگی که بینِ عَقل و دِل باشد
کجا جویم جهانی را، که رویایی در آن دارد
✍عباس حیدری
@sheery_ah
🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂