♬ડꫝꫀꫀ𝕣ꪗ_ꪖꫝ♚


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Art


در این بازار عطاران
مرو هر سو چو بی‌کاران
به دکان کسی بنشین
که در دکان شکر دارد
".کانال رسمی من
(عباس حیدری)
خوش آمدید."
کانال اول
@sheery_ah
کانال دوم
@nirvanabookaudio
@abbas_heidare_official8

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Art
Statistics
Posts filter


Forward from: aramesheآرامش درونdaroon
رفتی و ندیدی ز خودم سیرشدن را
در پای دل افتادن و تحقیر شدن را

رفتی و گرفتی همهٔ دلخوشی ام را
حتی نگرفتی دمِ تغییر شدن را

هر در که زدم بسته شد از پای فتادم
همراه شدی عاملِ تقصیر شدن را

گردن نگرفتی تب شیدایی و دیدم
با بیکسی و فاصله درگیر شدن را

شرمنده ی دل گشتم و هرگز تو ندیدی
در آتشِ این رابطه تبخیر شدن را

دلگیرم از این بخت بد و تلخ و نفسگیر
بازیچه ی هر لحظه ی تقدیر شدن را

تأیید زدی رأی فراموشی و یک عمر؛
حبسم به هم آغوشیِ تعزیر شدن را

تحکیم تو احساس دلم را سر زا کشت
سوزانده ای انگیزه ی تکثیر شدن را

اکسیرِ قوام آمده را ساده گرفتی !
افشردهٔ قلب از پسِ تقطیر شدن را

با هر تپش انداختی ام در تنشی درد
چون لرزه ی هر زلزله تحریر شدن را

خلقی به تماشا بنِشیند وَ بخندد
دیوانه ی افتاده به زنجیرشدن را

برگرد و ببین بی سر و سامانیِ دل را
قد خم شدن و پیر و زمینگیر شدن را

پوشش بده این حال بهم ریخته اما؛
بر سر نزن این منتِ تعمیر شدن را

برگرد و ببین دشت پر از"پونه"به شوقت؛
خوابیده ببیند شبِ تعبیر شدن را


#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

#شماره_ثبت۱۳۶۹۱۵

@ahmadipone


🧮📐


هیچ فضایی دیگر بوی انصاف نمی‌دهد...
خط‌ کش های بی‌ عدالتی فقط حضور آدما رو اندازه می‌گیرند
نه حرمت‌شونو.....
و حضور بیش از اندازه در هرجا باعث عدم حضور خواهد شد....
همانند همان زیاد بودنیست، 
که در نهایت به زیادی شدنت،
ختم میشود....
در لحظه‌هایی که ساکت‌تری،
و در گوشه‌ای نشستی،
و چشم‌هایت در میان مجلس به کسی است که جایت را گرفته که چنین  بهتر نیست او فقط جایت را گرفته
اون هم با یک مجوز نانوشته،
که نمیدونم چرا به بعضیا داده میشود...
به گمانم عده‌ای هستند که سکوتی دارند از جنس طلا،
حرف هایشان همانند سنگی عقیق ....
سنگین و  وزن دار،
و از خود خوده درد....
اما خفته و خاموش در سکوت...
در آخر هم  باید به همون وسط مجلسی ها که بلند بلند هم حرف می‌زنند پرسید:
چه چیزی پشت این حجم از صدای تو خالی هست که ما ندیدیم....
درجماعت ویترینی‌‌‌‌.‌..
فقط باید به تماشا نشست،
الکی تحسین کرد،
وافسوس خورد در سکوت...
و اگر رفتار غیر از این کرده باشی تو قانون‌شکنی کرده ای...
جالب است که بعضیا هم هستند که احترامو سهمیه‌بندی می‌کنند؛
مثلاً واکنش به پیام  بعضیا سرشار از واژه‌های قشنگ و زیبا ،
برای بعضی های دیگه مثلاً همون پیام‌های خفتگان در سکوت ،
فقط پاک کردن و تذکر...
در اکثر مواقع کلامشان را نمی‌فهمند یا اگر هم که بفهمند باعث آشفتگیشان می‌شود
آشفتگی از پیام آنان به اندازه‌ای به عدم پذیرش و یا سطح سواد برمی‌گردد و در دیگر مواقع از عدم درک و کج فهمی آنان نشأت میگیرد،
چرا که مشکل از پیام نیست،
از فرستنده‌ پیام هم نیست ....
مشکل از خود گیرنده پیامه!....
در واقع برای بعضیا حتی اگه سلام هم بفرستی هم براشون زیادیه،
چون نگاهی که بهت دارند از پیش قضاوت شده است ...
اما روزگار جالبه...
همیشه تو جاهایی که بهشون تعلق نداری و از تو نیست
بیشتر قدردان تو هستند..‌.
تاجاهایی که فکر میکردی از آنجایی،
چرا که کمتر دیده میشوی ....
این حرفا شنیده شده از درد نیست،
نتیجه‌ی دیدن و لمس خود درده....


✍عباس حیدری


@sheery_ah


🫧❄️🫧❄️🫧❄️🫧❄️🫧❄️🫧❄️


💫

بیدارشو


@sheery_ah

💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫


💫

گوش نامحرم نباشد
جای پیغام سروش


@sheery_ah

💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🦷🫀


تو قلب هم دیگه
حفره خشک درست نکنیم

@sheery_ah

🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳


Forward from: aramesheآرامش درونdaroon
عید نوروز آمد و رفت و نبودی تو کنارم
در سکوتی تلخ و سرد آغاز شد این نو بهارم

سبزه ها را سبز دیدم صورتم از گریه خیس و ؛
همچنان لبریز از تنهایی و چشم انتظارم

هی گره پشت گره میخورد از دلخستگی ها
حسرتی نو از تمامِ آرزوها شد حصارم

موج سبزه با نسیم آرام در آغوش هم بود؛
من دلم اصلا نیامد سبزه در دستم گذارم

می نوشتم روی آب و لابلای سنگ ها شعر
دل ولی خون بود از این روز نحس و ناگوارم

کل روز از اول صبحش نبودی تا ببینی؛
بی تو چون دیوانه ای هم صحبت بید و چنارم

سر به روی زانوانم اشک هایم قطره قطره؛
شد زبانی در بیانِ دردهای بی شمارم

من هنوز از بغض دوری تو می گیرد گلویم
تا نفس در سینه دارم بر غمِ عشقت دچارم

سیزده روز از تو گفتن ،سیزده ساعت خماری
بی صدایت باد و باران های غربت شد نثارم

سیزده را هم به تنهایی کنار یادت اینجا؛
با غروبش خاک کردم خاطراتِ ماندگارم

میشد آیا بار دیگر شعر ماندن را  بخوانی!
تا شود ضربان و نبضِ قلب بی صبر و قرارم

مانده در گوشم صدایت با غزل های قدیمی
گوشم از عالم کر است از زندگی هم در فرارم

کاش میشد در کنار"پونه"ها خوابم بگیرد
تا شوند از بیکسی ، آرامش سنگ مزارم


#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

#شماره_ثبت۱۳۶۸۸۶
@ahmadipone


روزگاری که جنون رونق بازارم بود

تو نبودی که بیایی به خریداری من

@sheery_ah


🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁


این دنیا هرگز
            برای امثال من
                       جایی نداشت
>𝟸<


@sheery_ah

💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔


این دنیا هیچ‌گاه جای من نبود...
نه برای من، نه برای امثال من.. 
من از جنس آن‌هایی هستم که با دل‌های پر امید قدم در مسیر تاریک گذاشت....
با دستانی که برای ساختن، نه برای ویران کردن خلق شده بودند....
اما این دنیا...
این جهان بی‌رحم، از همان اول با ما سر سازگاری نداشت....
ما در جمع بودیم، اما همیشه تنها....
خندیدیم، اما در پشت لبخندمان هزار بغض شکسته بود....
دوست داشتیم، اما پاسخ‌مان را با دروغ گرفتیم....
با تمام جان‌مان اعتماد کردیم، اما همیشه قربانی ساده‌لوحی‌مان شدیم....
نه چون نفهم بودیم، بلکه چون قلب‌مان هنوز باور داشت که مهربانی ارزش دارد...
که عشق می‌تواند نجاتمان دهد....
اما این دنیا، دنیای گرگ‌هاست....
دنیای دروغ‌گوها،
منفعت‌طلب‌ها،
و آنان‌که برای بالا رفتنشان دیگران را له  کرده‌اند...
و ما؟
ما با دستانی پاک آمدیم،
با نیتی بی‌ریا،
اما هرچه جلو رفتیم فهمیدیم که پاکی در این دنیا مجازات دارد،
نه پاداش....
به گذشته که نگاه می‌کنم می‌بینم چقدر تلاش کردم تا دیده شوم،
شنیده شوم،
پذیرفته شوم...
اما همیشه انگار زیادی بودم...
زیادی احساس داشتم،
زیادی صادق بودم،
زیادی خودم بودم...
و این دنیا برای امثال ما جایی ندارد....
ما زخم خوردیم،
بی‌آنکه کسی حتی بپرسد دردت چیست؟
ما شب‌ها را با اشک و روزها را با تظاهر به آرامش گذراندیم...
بارها خواستیم کنار بکشیم،
دست برداریم،
محو شویم...
اما چیزی در درون‌مان،
صدایی ضعیفی هنوز زمزمه می‌کرد:
تو برای این تاریکی نیامده‌ای...
تو برای روشنایی آفریده شده‌ای،
حتی اگر کسی نبیندت....
اما خسته‌ام...
از جنگیدن در میدانی که قانونش باختن آدم‌های خوب است.
خسته‌ام از اثبات،
از صبر،
از امیدی که بارها لگدمال شده....
پس اگر روزی دیدی که دیگر نیستم،
نه به خاطر ترس بود،
نه....
فقط به خاطر این دیگر جایی برایم نمانده بود ..
ما فراموش‌شدگان دنیاییم،
با قلب‌هایی بزرگ و سرنوشتی تلخ...
اما حتی اگر خاموش شدیم،
بدان:
نوری بودیم که دنیا ظرفیت نگه‌داشتنش را نداشت.....


✍عباس حیدری


@sheery_ah

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁


💫❤️💫❤️💫❤️💫❤️💫❤️

تو پس پرده چه دانی که ،
که خوب است و چه زشت


@𝘴𝘩𝘦𝘦𝘳𝘺_𝘢𝘩

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁


ورژن کامل 👆💫👆💫👆💫👆💫👆


من اگر نیکم و بد
تو برو خود را باش


@𝘴𝘩𝘦𝘦𝘳𝘺_𝘢𝘩


🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
💫💫


صورتم سیرتم نیست
ای قضاوت گر من ‌..‌..

@sheery_ah


🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁


Forward from: aramesheآرامش درونdaroon
شب تمام و رفت تا یک شام دیگر ماهتاب
صبحِ زیبا آمد و دل بی قرار آفتاب

چشمِ زیبای خمارآلوده ی نازک دلم؛
باز شد از عطر فنجان های چایِ تازه دم

می نشیند قاصدک ، آرام روی دفترم
میپَرد با لمس دست گرم او خواب از سرم

گونه ام را می نوازد موج آرام نسیم
می تکاند شاخه ای گلهای سرخش بر گلیم

می پرد گنجشک زیبا روی پرچین حیاط
می شود ایوان خانه غرق شادی و نشاط

گل بشوید صورتش را با نم شبنم به باغ
آن طرف ، پروانه از آلاله میگیرد سراغ

رقص زیبای کبوترها میان آسمان
از هوای دلپذیر زندگی دارد نشان

صبح یعنی روز و آغازی دوباره با امید
می دهد لبخند زیبایی سلامت را نوید

صبحتان زیبا و روز و زندگیتان شاد باد
خرمن غم ، با تمام غربتش بر باد داد

جویبار و"پونه "با هم درد دلها می کنند
عقده ی دل در کنار یکدگر  وا می کنند


#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

#شماره_ثبت۱۳۶۸۱۱
@ahmadipone


Forward from: aramesheآرامش درونdaroon
باز همراه تو میبارم از این غم،باران!
از شبِ رفتن یار از سفری بی پایان

چاره ای نیست اگر لال شوم تا مرگم
اگرم هست نباشد گله ای از هجران

میخورم حسرت و در دامِ جنون غلطانم
گوشه ای گیرم ، و گیرم جگرم را دندان

با نبودش به فراموشیِ من دامن زد
بی هوا کرد همه زندگیِ ام را ویران

زیرِ آوار تب آلودِ سکوتی سنگین !
مثل یک پیچک تنها شده ام در ایوان

باد و بورانِ زمستان زده جانم بی او
تب و لرزم شده مضمون فِراقش هر آن

شاکی ام از خودم از بخت سیاهم امّا ؛
عاشقم سخت به این آهِ نهانم از جان

مثل یک بلبل شوریده ام اما دیگر؛
پایم از شاخه برید از گل و باغ و بستان

ریشه ام خشک اگر شد پس از این باکی نیست 
"پونه" بی ریشه شود به ، که نباشد درمان


#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

#شماره_ثبت۱۳۶۸۷۱
@ahmadipone


🍁𝖆𝖇𝖇𝖆𝖘_𝖍𝖊𝖎𝖉𝖆𝖗𝖊


@sheery_ah

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁


🍁🍁🍁
هوای حوصله ابریست


@sheery_ah

🪓🪵🪵🪵🪵🪵🪵🪵🪵💥


🍁🍂🍁


گاهی آدم تبدیل به درد می‌شود و گاهی درد تبدیل به آدم....
این دردها نه فریاد می‌زنند،
بلکه آرام در گوشه‌ای نشسته و غرق در سکوت‌اند....
انگار آدمی بین خنده‌ها کم‌کم خاموش می‌شود و کسی نمی‌فهمد چه چیزی در حال تمام شدن است....
این تمام شدن، بی صداست؛
صبح‌ها دیرتر بیدار می‌شود،
شب‌ها زودتر می‌خوابد و کمتر صحبت می‌کند...
اشک‌ها را می‌بلعد و در جنگی با خود درگیر است....
آدم به خاطر کسی که رفت نمی‌سوزد،
بلکه از خودی می‌سوزد که ادامه داد و وانمود کرد انگار هیچ‌چیز نشده است....
یک چیزی درونش جا مانده که نه می‌تواند برود دنبالش،
نه ادامه دهد....
گاهی آدم در نبود کسی گم می‌شود،
در کوچه‌هایی که با او خاطره ساخته است.... پژواک صداها یادآور شخصی است که دیگر نیست و آینه‌ها تصویری از او نشان می‌دهند که دیگر خود او نیست....
آدم ساکت می‌ماند،
با قلبی که نه شکست و نه ترمیم شد....
وقتی گفت «باشه» یا «مهم نیست»، در دلش نمی‌خواست این‌ها را قبول کند.‌‌..
او فراموش نکرد بلکه هزار بار همه چیز را در ذهنش مرور کرد...
آدم‌هایی هستند که هر نگاهشان یک کتاب زخم‌دار است و اگر روزی کسی را دیدید که بی‌دلیل ساکت است،
فکر نکنید چیزی برای گفتن ندارد،
بلکه دلیلی برای گفتن نمی‌بیند....
سکوت آن‌ها عمیق‌تر از رد تمام فریادهاست و داستانی است که هرگز نوشته نشده اما در درون کسی تا ابد خوانده خواهد شد....

✍عباس حیدری

@sheery_ah


🍂🍂🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂


Forward from: aramesheآرامش درونdaroon
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
دنیا اگر جایی برای یک دل آزرده می داشت !
دیگر کسی تخم نفاق و کینه درقلبش نمی کاشت...

#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

#صدا_بیتا_سوزان🎙

@ahmadipone


❤️🌹❤️



عشق،
واقعا زیباترین چیزیه که می‌شه توی زندگی تجربه کرد،
اما همونطور که زیباست،
پیچیده و سخت هم هست...
یه چیزی که همیشه سوال هست برام اینه که؛
چه طور ممکنه چیزی که انقدر حس خوب بهمون می‌ده،
اینقدر گیج‌کننده باشه؟
وقتی عاشق می‌شیم،
خیلی وقتا حس می‌کنیم که شاید همه‌چیز از دست‌مون میره....
ولی با این حال، شاید همین احساسه که می‌تونه ما رو به خدا نزدیک‌تر کنه،
به خودمون و به دنیای بیرون از خودمون...
حالا چرا همیشه توی داستان‌های عاشقانه مثل لیلی و مجنون،
شیرین و فرهاد،
عشق به پایان تلخ می‌رسه؟
چرا بیشتر داستان‌ها سرنوشت غم‌انگیزی دارن و عاشق‌ها به هم نمیرسن؟
شاید توی این داستان‌ها می‌خواستن به ما بگن که عشق به معنی این نیست که همیشه باید به هم برسیم...
شاید هدف‌شون این بوده که نشون بدن که عشق،
فقط یه احساس نیست؛
یه انتخاب به‌دست‌آوردن چیزی فراتر از خودمون،
یه چیزی عمیق‌تر و معنوی‌تر.
اما چرا باید همه عشق‌ها به شکست و جدا شدن ختم بشه؟
چرا نمی‌تونیم داستانی پیدا کنیم که دو نفر عاشق هم بشن و به هم برسن؟
من فکر می‌کنم این داستان‌ها یه جورایی ما رو می‌خواستن از یک حس خیلی واقعی و عمیق آگاه کنن؛
عشق واقعی وقتی به اوج خودش می‌رسه که ما بدون چشم‌داشت برای کسی که دوست داریم،
به فکر شادیش باشیم،
حتی اگه به بهای خودمون باشه....
اما اینطور هم نیست که همه چیز فقط از خودگذشتگی و رها کردن باشه...
عشق واقعی گاهی هم همینه که اگه یه روزی احساس کردیم که کسی که دوستش داریم در کنار ما، خوشحال‌تر نمیشه و داره آسیب می‌بینه،
باید بتونیم آزادش کنیم...
این نه به این معنی که دیگران رو رها کنیم و بریزیم کنار،
بلکه به این معنی که برای رشد و پیشرفت اون‌ها باید گاهی از خودمون بگذریم...
برای کسی که عاشقشه،
نباید خودخواه باشیم،
نباید بذاریم ترس از دست دادن،
ما رو در بند خودش نگه داره....
گاهی اوقات،
خودخواهی وارد میشه و وقتی بخوایم کسی رو فقط برای خودمون نگه داریم،
فکر می‌کنیم عشق به همین معنیه...
اما در واقع،
عشق واقعی وقتی اتفاق می‌افته که ما از کنترل کردن و تصاحب کردن کسی دست برداریم....
باید یاد بگیریم که توی عشق،
به جای اینکه بخواهیم طرف رو برای خودمون نگه داریم،
باید خواسته‌ها و احساسات اون رو هم در نظر بگیریم....
وقتی اینطور باشه،
عشق حقیقی هم شکل می‌گیره....
من فکر می‌کنم که اگه یک نفر توی زندگیش حتی یکبار هم عشق واقعی رو تجربه کنه، حتی اگه به نتیجه نرسه،
با این تجربه به یه معنای عمیق‌تر از زندگی می‌رسه...
عشق واقعی فقط یه احساس خوشایند نیست؛
بلکه یه درس بزرگه....
وقتی واقعا عاشق می‌شیم،
متوجه می‌شیم که زندگی فراتر از اون چیزی که فکر می‌کردیم....
شاید اون چیزی که به دنبالش می‌گردیم همون عشقه؛
عشقی که نه به تصاحب،
بلکه به رهایی و آزادی ختم میشه....
در نهایت،
عشق اون چیزیه که به ما معنی می‌ده... وقتی عاشق شدی ،
نه تنها به دیگران محبت می‌کنیم،
بلکه در همون حین داریم خودمون رو هم بهتر می‌شناسیم و به یه حقیقت بزرگتر می‌رسیم...
در واقع،
عشق همون چیزیه که دنیای ما رو به هم وصل می‌کنه،
باعث میشه به هم نزدیک‌تر بشیم و در عین حال،
به خداوند هم نزدیک‌تر شدیم....



✍عباس حیدری


@sheery_ah


💫❤️💫❤️💫❤️💫❤️💫❤️


💫✨


چقدر کلمات بی‌ریشه در فضای مجازی پرسه می‌زنند و چقدر صدای انسان‌های بی‌خود بی خرد به گوش می‌رسد...
نادانی ها،تریبون دارند و
حقیقت ها،در گوشه‌هایی خاموش در جستجوی گوش شنوا.
رسانه‌های اجتماعی،
به انبوهی از احمق‌ها این اجازه رو داد تا همانند اندیشمندان و دانشمندان صحبت کنند...
که باید بستری برای اندیشه و ارتباطات سالم می شد،
اما تبدیل شد به ابزاری برای شهرت‌طلبی و خودمحوری.
فقط در این میان ارزش واقعی کلمات گم شد...
سخن گفتن، دیگر نیاز به تفکر ندارد.‌‌‌‌..
فقط کافیست مایک را باز کنی ، تا کلمات و واژه‌های بی‌ریشه در گوش مخاطبین خود روانه کنی...
چه دردآور است دیدن جایی که انسان‌ها به جای جستجوی حقیقت،
به دنبال دیده شدن و تأیید شدن هستند...
جایی که حرف‌های آکنده از بی‌محتوایی در میان نظرات پراکنده گم می‌شود،
و هیچ صدای عاقلانه‌ای نمی‌تواند از میان این آشوب شنیده شود....
اندیشه در میان این همه فریاد محصور شده...
سکوت پر معنا،
به سخره گرفته شده و جای خود را به غوغای بی‌هدف داده است...
ای کاش دوباره معنای کلمات،
حقیقت سخن را فریاد می‌زد...
ای کاش انسان‌ها دوباره بیاموزند که سکوت هم خود،
سخنی بلندتر از هر فریاد بی پایه‌ و بی ریشه ست...
شاید روزی انسان‌ها دوباره قدر خرد را بدانند...
کلمات نه بر اساس لایک‌ها،
که بر اساس حقیقت‌ها سنجیده شوند.
شاید آنگاه در این دنیای شلوغ صدای راستین اندیشه
دوباره شنیده شود....
شاید روزی انسان‌
دوباره قدر خرد را بداند...
شاید...😔


✍ عباس حیدری


@sheery_ah


📕📗📘📙📘📗📕📗📘📙

20 last posts shown.