دیدگاه معکوس | عرفان قاری پور


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Blogs


معکوس کلمه محبوبم،
وگرنه دیدگاهم معمولی است،
البته نه کاملا.
@arollan

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Blogs
Statistics
Posts filter


click on: skip


: حرف‌وحرف

درست است:
به همین ترتیب دقیقا:

با حرف زدن درباره نوشتن یک رمان که رمان نوشتن نمی شود.
با حرف نزدن درباره نوشتن یک رمان هم که رمان نوشته نمی شود.

ولی:
حرف زدن:

میتواند حداقل همان یادآور باشد: که آهای چیزی وجود دارد نیاز دارد که نوشته شود:

و نظر شما چیه:

: عرفان قاری پور




کار مستقیم

در بازخوانی کتاب بیش یادگیری از اسکات یانگ این پاراگراف برایم جالب آمد:

...مثلاً دولینگو99 را در نظر بگیرید که یکی از محبوب‌ترین برنامه‌های کاربردی یادگیری زبان است. در ظاهر، خیلی چیزهای این برنامه خوب است. رنگارنگ و جالب است و به شما حس پیشرفت را القا می‌کند، اما من گمان می‌کنم بیشترِ این حسِ پیشرفت توهمی بیش نیست، حداقل اگر هدف‌تان این باشد که نهایتاً بتوانید به آن زبان صحبت کنید
این پاراگراف در ادامه متنی آمده بود با مضمونِ «برای خودآموزی مسیرهای زیادی وجود دارد که بسیاری از آنها چندان مستقیم نیست.»

مستقیم بودن راه هم این است که یادگیری ارتباط تنگاتنگی با موقعیت یا بستری که میخواهیم از آن استفاده کنیم داشته باشد.

و با همه اینها من هم قبول که دولینگو برنامه ای جهت ساخت توهمِ «یادگرفتن یک زبان جدید» است. فراهم آورندۀ غیرمستقیم ترین راه ممکن برای یادگری زبان.

اما این درست است اگر فقط از نگاه اسکات یانگ به ماجرا نگاه کنیم. با کمی تغییر در زاویه ای که با آن به ماجرا نگاه میکنیم می شود چنین دیدگاهی هم داشت:

که این برنامه نه یک چیز آموزشی، که درواقع یک یادآور است.
که هر روز به من یادآوری کند، «میخواهم» سطح زبان انگلیسی ام را بهتر کنم. که بتوانم راحتتر متن به زبان انگلیسی بخوانم. حتی اگر خودش قدمی کوچک باشد که حتی من را به ایستگاه موردنظر نزدیک هم نمی کند.

فقط چیزی است که یک بشوم و از صفر بودن دور شوم.

- عرفان قاری پور


سوال اساسی

دو یادداشتی را سمبل کردم. بعد زشت نیست که همین طور کشکی کشکی آنها را هوا کنم اینجا؟

خب. نمیکنم. زشت است. ویرایش که کردم می فرستم. اگر هم نکردم میگویم فراموش کردم.


- عرفان قاری پور


Forward from: RegaPlus
وقتی یک لحظه افکارم رو آزاد میذارم

@RegaPlus


زیبای پر دردسر

بیا دو دقیقه بیخیال مشکل بشیم و از زیبایی‌اش لذت ببریم.

خب به درک که به وای‌فای ( و هات اسپات گوشی ) وصل نمی شود. از ویندوز که سریعتر و سبک تر است. زیبا تر است.



پ.ن: البته باز انجمن ها را شخم خواهم زد تا ببینم این مشکل نامبارک چطور رفع می شود. ولی دیگر آنقدر گیر سه پیچ ندهیم به آن.

پ.ن۲: Linux manjaro xfce

- عرفان قاری پور


تکه هایی از جلد سوم


صفحه ۶۰:

آقای کندال وسوسه شما پذیرفتنیه. این یه خصلت انسانیه که چرخید، به ورت مدوسا زل زد، برای شنیدن آواز حوری های دریایی خود رو به دکل اصلی کشتی بست یا درست مثل همسر لوط رو برگردوند. از دستت عصبانی نیستم که نگاش کردی، اما نگاش کردی، (و بهش) دست زدی.

صفحه ۸۱:
میدانستم باید به راهم ادامه بدهم. از روی غریزه میدانستم که رستگاری کجا نصیبم می شود. ولی این یک خصلت انسانی است که خود را به دکل اصلی بست، همچون زن لوط رفتار کرد و رو برگرداند. من رو برگرداندم.



#هیولاشناس


Forward from: در اعماق اقیانوس خیال|رضا چمبر
سؤال اساسی

چی‌بنویسمِ سر شبِ من، مثل فردا نهار چی درست‌کنمِ مادرم است.

روز که تمام‌شد تازه به این پرسش‌های بنیادی می‌رسیم.
هردویمان هم معمولا به جواب‌های پیشنهادی التفاتی نمی‌کنیم.

شاید چون خودمان بهتر می‌دانیم چه داریم و چه نداریم.

—فردا نهار چی درست‌کنم؟
—ماکارونی
—گوشت‌ چرخ‌کرده نداریم.

پس چرا می‌پرسیم؟ نمی‌دانم.

رضا چمبر 🥃


Forward from: آیونیا - Ionia
«حقیقت این است که پیش از آن‌که شمشیرم را به تو تقدیم کنم می‌خواستم مدتی تو را زیر نظر بگیرم، که تو...»

دنریس حرفش را برید: «...دختر پدرم نیستم؟» اگر دختر پدرش نبود، پس چه کسی بود؟

«...دیوانه نیستی،» جمله‌اش را تمام کرد. «اما می‌بینم که هیچ نشانی از جنون در تو نیست.»

دنریس برآشفت. «جنون؟»

او ادامه داد: «من استادی نیستم که برایت از تاریخ نقل قول بیاورم، سرورم. زندگی من در خدمت شمشیر بوده و نه کتاب‌ها. اما هر کودکی می‌داند که تارگرین‌ها همواره بیش از حد به جنون نزدیک بوده‌اند. پدرت اولین‌شان نبود. شاه جهریس روزی به من گفت که عظمت و جنون، دو روی یک سکه‌اند. هر بار که یک تارگرین به دنیا می‌آید، خدایان سکه‌ای به هوا می‌اندازند و دنیا نفس‌حبس می‌کند تا نظاره‌گر باشند که این سکه به کدام سمت خود فرود خواهد آمد.»


طوفان شمشیر ها


#Asoiaf
#Quote
⚜️Ionia⚜️


یک حساب سر انگشتی


تا فصل بعدی اش ساخته شود و منتشر، یک سالی باید صبر کنم.

تا فصل آخرش ساخته شود، باز یک سال دیگر.

و اگر این وسط مسط ها تاخیر ماخیر هم وجود داشته باشد، می‌شود نتیجه گرفت سه سال دیگر این سریال تمام خواهد شد.


درست است. کتاب دارد. که جلد اولش ترجمه شده است. چه عالی. اما چقدر طول میکشد دو جلد دیگر آن ترجمه شود؟ یک؟ یا دو؟ هممم نمی شود دانست.

اما چاره ای داری دیگر. آری آری که جفت پا بپری وسط نسخه انگلیسی آن و همچون حلزون شروع کنی به خواندن. میتوانی اما...

... احتمالا مدتی بعد کلا بیخیال خواندن شوی و نتیجه بگیری که منتظر سریال بمانی.

و یک چیز دیگر بر فرض محال که خواندی، این خط این هم نشان که پشیمان می‌شوی و هر قسمت از فصل سوم و چهارم را که شروع می‌کنی با خودت میگویی کاش نخوانده بودمش.

پس به خودت زحمت نده. شل کن بذار سوالاتی که قسمت آخر فصل دوم برایت ایجاد کردند مغزت را حفاری کنند.

---

آن که بهش اشاره شد، سریال سیلو بود.

- عرفان قاری پور


ننوشتن راحت است، بهانه ها هم جور.


حال اینجانب خوب بود.
این لپ تاپ است که مرض دارد و جهان ها ناراحت از ساخته نشدن هستند و داستان ها خشمگین از نوشته نشدن.


ایده خمیری

دیشب، قبل از خوابیدن فکری آمد پدید، که چیست معادل فارسی «raw idea» و آف کورس که معنی اش می شود «ایده خام»

خب دیگر بخوابیم؟
نه، مگر میشود به این راحتی ها بگذارد آدم بخوابد.

فکرِ گرامی شروع کرد به تکرار کردن خودش. که raw idea می شود ایده خام ایده خام ایده خام ایده خام ایده خام خام ایده.

اوه! شد خام ایده.
و کمی بعد شد خامه‌ایده
بعد شد خامیده
بعد خمیده
بعد یهو شد خمیره

و بعد ناگهان صدایی گفت: پس نتیجه بگیریم که raw idea، خمیره. وقتی پخته بشه، کیکه! اون چیزی هم که بقیه خوششون میاد تیکه کیکه!

بعد دوباره یهو یه صدایی اومد گفت: پس نتیجه میگیریم raw idea خمیره، وقتی پخته بشه، کیکه، اون چیزی که بقیه خوششون میاد هم تیکه کیکه

در ادامه هم تاکید کرد: تیکه کیک میشه piece of cake ، ولی مراقب باش نشه piece of shit!

- عرفان قاری پور


زنجیره علت و معلول


از تصمیمی مبنی بر «گشتن دنبال یک برنامه یادداشت برداری جدید» رسیدم به «مهاجرت از ویندوز به لینوکس» و نوشتن دستورات ترمینال و ادامه ماجرا، که حتی انتهایش را نمی‌بینم.

آخر یعنی چه؟ از این به آن؟ از آن به کجا؟ چطور آخر؟

- عرفان قاری پور


System.Console.WriteLine("Hello, World!");


جهان یک معمار


از دلایلی که مشوق‌ام برای دوباره خواندن این مانگا، جهان داستانی آن است.

مگر این جهان چه دارد؟

چیزهای بسیاری دارد. ولی زمانی دیگر خواهم گفت.


محکوم به فنا

این آزاد نویسی ها و ایده هایی که درون آنها می نویسیم، پس از مدتی کوتاه آیا محکوم نیستند به از بین رفتن؟

آه البته که خود فایلی که در آن نوشته ایم، به صورت یک بسته کامل از اطلاعات در جایی که آن را ذخیره کرده ایم باقی خواهد ماند - با در نظر نگرفتن استثناعات البته.

آیا منِ آینده حوصله دارد تمام آنها را بخواند؟ بگردد و پیدا کند؟ آخر مگر می شود دلش بخواهد در این دریای پر آشوب قایق انداخته و دنبال ماهی به عمق آن شیرجه بزند؟

از آنجایی که او خود من هست، من هم عجول. احتمالا جای گشتن و یافتن، ترجیح بدهد هرچه سریعتر لقمه ای آماده را نجویده قورت دهد و به سرعت متواری شود و به انبوه کارهایی که گمان می کند دارد برسد که چه بسا اصلا نداشته باشد. اما او حقا که حوصله خواندن چندین هزار کلمه از آزادنویسی های خودِ گذشته اش را نخواهد داشت.

چرا او را مثال بزنم وقتی خودم هستم. در حال حاضر من هم حوصله ندارم نوشته های خودِ یک ماه پیشم را بخوانم.

در نتیجه چطور از میان این حجم از کلمات آنهایی که مهم تر هستند را برای خودِ آینده ام به یادگار بگذارم؟ که او بتواند آنها را گسترش دهد؟

من چه لطفی می توانم در حق او بکنم با بدون زحمتِ گشتن، بیابد آنچه یافتنی است؟


- عرفان قاری پور


چه پرنده ای ناز



اما جدا از حاشیه، پس از ۱۲۵ روز انجام دادن تمرین‌های این برنامه، میتوانم تضمین کنم آن تمرین‌ها هیچ کمکی به بهبود زبان انگلیسی نکرده و اگر کرده بسیار اندک بوده.

گرچه باز انجامش خواهم داد. دلیل اصلی این نیست که از طریق برنامه‌ای که به شکل یک بازی طراحی شده زبان انگلیسی یاد بگیرم، بلکه حفظ استمراری است زمینه این یادگیری را فراهم می سازد و این برنامه فراهمش میکند.

درواقع هدف این است که به آن آدم کوچولوی نشسته داخل دفتر شلوغ مغز و احاطه شده با افکار مختلف، یادآوری شود باید انگلیسی‌اش را بهتر کند و برای آن بهتر است دنبال راهی متفاوت و بهتر از دولینگو بگردد.


- عرفان قاری پور


[عنوان]

چهار روزی است مانگای محبوبم را شروع کردم به دوباره خواندن. مانگای blame از تسونومو نیهی.

خب همین دیگر. چیزی نداشتم بنویسم. نه، چیز که بود. یعنی تلاشی برای نوشتن آن چیز نکردم. البته نوشتن را که نوشتم. فقط زورم آمد ویرایش کنم.‌

20 last posts shown.