ویروس در بدن پیوندهایی نامرئی اما باورکردنی برقرار میسازد. مرزی را میشکند که همیشه دستنیافتنی به نظر میرسید؛ مرز میان «من» و «دیگری»، درون و بیرون، پاکی و پلیدی. این انتقال صرفاً یک مکانیسم بیولوژیکی نیست، بلکه نوعی تجربهی حسیست، تجربهای که نهتنها از طریق لمسکردن، که بهواسطهی نفوذ به عمیقترین لایههای وجود انجام میشود. بدن، که مرزی بیثبات و ناپایدار است، محل برخوردِ نیروهایی میشود که نتیجهاش ضعیفشدنِ مالکیت فرد بر خویش است. بیماری دیگر تنها یک اختلال زیستی نیست، بلکه وضعیتیست که بدن را در موقعیتی جدید قرار میدهد: وضعیتی که هم به فروپاشی میانجامد و هم فرصتی فراهم میآورد برای تجربهی نوعی ازخودبیگانگی.
اندیشهی ژرژ باتای همواره میان اروتیسم، مرگ و زوال در حرکت است. برای او بدن نه کلی مستقل، که میدانیست برای تخطی؛ آنجا که فرد از مالکیتِ بر نفسش عبور میکند و در چیزی بغرنجتر از فردیت حل میشود. این تخطی، که نوعی تجربهی خروج از وضعیتِ معمول بدن است، در ویروسیشدن هم خودش را برملا میسازد. در واقع آلودهشدنِ بدن، یعنی انفصال از کنترل و جدایی از خود، که امریست مافوقِ تغییرات بیولوژیکی. بدن، که قبلاً خود را مستقل و تحت تسلط فرد میدانست، حالا در درونِ زنجیرهای از روابط فیزیکی و اجتماعی قرار میگیرد که او را در قالب رابطهای منحصربهفرد به دیگری متصل میکند. در فیلم
آنتیوایرال، نخستین ساختهی براندون کراننبرگ، این پیوند دقیقاً از طریق ویروسیشدنِ بدنها نمایش داده میشود، آنجا که بدن، کاملاً خودآگاه، در معرض بیماری قرار میگیرد و همچون تجربهای اروتیک، استقلال و خلوص فرضیاش را از دست میدهد و در نهایت وارد جهانی میشود که در آن لذت، درد و زوال بهطور همزمان در هم آمیختهاند.
پن: یکشنبهی هفتهی پیشرو، ساعت شش عصر، فیلم
آنتیوایرال را در
کانون فیلم رج اکران خواهیم کرد و پس از آن دقایقی در مورد آن به گفتوگو خواهیم نشست.
[[[
تیوال ]]]
@CineManiaa | سینمانیا