خوشا شیرجه زدن در رویاها، لذتها و رنجهای انسان
رویاهای زیادی دارم که دست نیافتنی هستند به دلایل زیاد، مثل قوانین طبیعی؛
یکی از این رویاهای من این است که با تک تک مردم زمین هر کدام برای ساعتی روی نیمکت یک پارک بنشینم و حرف بزنم و از عمیقترین رازها و سختیها و شادیها و رنج و لذت و آرزوهای خودشان به من بگویند؛ از عمیقترین اندیشههایشان و پرسشهایشان و احساساتشان؛ بدانند کسی هست که صدای آنها را بشنود.
کاش من خودِ زمین بودم، تا این ممکن میشد. اینگونه من تبدیل به خود تاریخ و خود زندگی میشدم. ولی نه بدن من چنین گنجایشی دارد و نه عمر من چنان دراز است. نیمکت پارک من، شد صفحه نمایش موبایل من.
رویاهای زیادی دارم که دست نیافتنی هستند به دلایل زیاد، مثل قوانین طبیعی؛
یکی از این رویاهای من این است که با تک تک مردم زمین هر کدام برای ساعتی روی نیمکت یک پارک بنشینم و حرف بزنم و از عمیقترین رازها و سختیها و شادیها و رنج و لذت و آرزوهای خودشان به من بگویند؛ از عمیقترین اندیشههایشان و پرسشهایشان و احساساتشان؛ بدانند کسی هست که صدای آنها را بشنود.
کاش من خودِ زمین بودم، تا این ممکن میشد. اینگونه من تبدیل به خود تاریخ و خود زندگی میشدم. ولی نه بدن من چنین گنجایشی دارد و نه عمر من چنان دراز است. نیمکت پارک من، شد صفحه نمایش موبایل من.