🌱#خیال
لینک قسمت اول
https://t.me/new_ziba/34760#قسمت_شصتونه
ب یاهمیت به حرفم دستش رو روی بهشتم کش ید و بدنم تکونِ شد یدی خورد که ب یتوجه بهشتم
رو م یما لید و کنار گوشم گفت:
-نظرت چیه بهشت خ یستُ با و یبراتور بگا بدم؟!
ترسیده نگاهش کردم و بغض گلوم رو چنگ زد و اشک تو چش مهام حلقه زد.
خَم شد و از توی کشو و یبراتور رو بیرون ک شید و دستش رو به سمتِ شلوارم برد و تَقلا کردم اما
فایده نداشت.
شورتم رو از پاهام بیرون کش ید و جیغ بلندی کش یدم و غرید:
-پاهاتُ باز کن اون روی سگمُ بالا نیار!
دستش رو پَس زدم و با بغ ضی که گوش هی گلوم بود گفتم:
-بهم دست نزن، تروخدا..
پوزخندی زد و وحشیانه پاهام رو از هم باز کرد و ل یسی به بهشتم زد و ویبراتور رو روشن کرد و رو
درج هاش رو زیاد کرد و درحا لی که با کمربند توی دستش نزدیکِ گوش هی تخت میشد دس تهام
رو بالای تخت بست و ترس یده نگاهش کردم که خم شد رو صورتم و زمزمه کرد:
-با ید تاوانِ اشتباه خواهرتُ تو پس بدی تولهسگ!
-برسا مشاهی-
گوش هی تخت کِز کرده بود و مظلومانه تو خودش جمع شده بو د.
پوزخندی زدم و نزد یکش شدم و درحالی که کمرش رو نوازش م یکردم زمزمه کردم:
-درست رو خوب یاد گرف تی دختر خوب؟!
صدایی ازش نش نیدم و چون هاش رو محکم توی دستم گرفتم و غر یدم:
-مگه با تو نبودم؟!
⭕️
#فوری فقط 10 روز برای استارت وقت دارید عجله کنید و تسک هاشو انجام بدید👇ورود به paws و استخراج
از کانال انتهای صفحه هم میتونید ربات های معتبر و تاریخ لیستشون و نحوه دریافت پاداشتون رو ببینید.
سری به نشون هی تایید تکون داد و با صدای جیغ جیغ شخصی به خودم اومدم.
درحا لی که ب لیز م رو از روی تخت چنگ م یزدم رو بهش گفتم:
-پایین نمیا ی!
عصب ی نگاهم کرد و به سمتِ کاناپه رفت تا لبا سهاشُ بپوشه.
بعد از پوش یدنِ لبا سهام پلههارو پایین رفتم و داخلِ محوط هی باغ شدم.
با دیدنِ مر یدا که بادیگار دهام گرفتنش و جیغ جی غ م یکنه ن یشخندی زدم و دستم رو بالا آوردم و
اجازه دادم ولش کنن.
درحا لی که به سمتم میومد انگشتش رو به نشون هی تهدید بالا آورد و گفت:
-ایگل کجاست، اگه یه مو از سرش کم شده باشه آ تیش ت م یزنم!
پوزخندی زدم و چون هاش رو توی دستم گرفتم و غریدم:
-یه دستمالی کوچولو واسه تن بیه کاری که درست انجام نداد ی، بدو رو پیشش بالا رو تختِ!
عصب ی نگاهم کرد و با مُشت کوچولوش به تخت هسینهم زد و عصبی از حضورم دور شد .
قد مهام رو سمتِ اتاقم برداشتم و قبل از این که داخل بشم از لای در که نیم هباز بود مشغول آنا لیز
شدم.
مریدا بود که مثل ابر بهار به خاطر اشتباهی که کرده بود گریه م یکردُ سعی داشت آیگل رو از اتاق
بیرون ب یاره .
متعجب به رفتارشون خیره شدم، ع جیب بود چی تو وجودشون بود که باعث شده بود انقدر بهم
وابسته باشن؟!
تو عمرم برای هیچ آدمی حتی گر ی هام نکرده بودم، حتی زخ مهای بق یه آد مها واسم مهم هم نبود
اما این دوتا دختر انقدر ه مدیگه رو دوست داشتن که حاضر بودم از هم جداشو ن کنم و این محبت
لعنت یای که بینشو ن بود رو از بین ببرم، ولی چرا؟!
چون من از هرکسی که به یکی دیگه محبت م یکرد بیزار بودم؟!
چون عشق و علاقه واسم اه می تی نداشت و مطمئن بودم دوست داشت نهای آد مها بودی منت
م یده؟!
کلافه نفس عم یقی کش یدم و به خودم قول داده بودم به هر نحوی شده اونارو از هم دور کن م، انقدر
دور که قلبهاشون نسبت بهم سرد بشه، قلبی که سرد بشه دیگه هیچ عشق و علاق های گرمش
نم یکرد..
قد مهام رو سمتِ پلهها برداشتم و پایین رفتم.
با دیدنِ مر یدا و آیگل که دارن از ویلا بیرون م یزنن لب زدم:
-این اولیش نبود، آخریش هم نخواهد بو د!
🔞 #توجه: اگر بلد نیستید ازربات های تلگرامی پول دربیارید آموزشش در کانال زیر هست وارد بشید و استفاده کنید. 💦👇
@airdbcoins💚