Forward from: من دشمنت نیستم
150
بلند و کشدار جواب داد
_خوشش. چه خوشی هم
خواستم بگویم آن دختره ی دماغ عملی را توی تخت من دعوت نکنی اما ترسیدم بگوید هر کاری دلم بخواهد میکنم. امیر علی بود با هیچ کسی تعارف نداشت. حتی من که به قول خودش تو دلی اش را داشتم.
_ساکتی، به چی فکر میکنی
ناخواسته از دهانم اسم کیمیا بیرون آمد.
بعد از مکثی چند ثانیه ای جواب داد
_نیومد اینجا. دیروزُ امروز سر کار کلی پا پیچم شد، امروز کلی زنگ زد
هق زدم
_چرا الان که اونجا نیستم اینا رو میگی
_خب دارم بهت میگم که الکی فکرُ خیال نبافی فکر نکنی تو نیستی من آره و اوره و شمسی کوره رو میارم اینجا
خنده ام گرفت. داشت مثل خودم غر میزد. نامطمئن پرسید
_صبح بیام دنبالت بیای اینجا
آهسته جواب دادم
_محرم نیستیم
عصبی جواب داد
_الان تو مشکلت چهار خط جمله عربیه
_قانون خداست
کوتاه نیامد
_قانون خدا رو اجرا میکنم. بیام
دست روی شکمم کشیدم. زیر دلم نبض میزد
_نه تو برو. خواستم بیام خودم بهت زنگ میزنم. الانم برو بخواب صبح بری سر کار
_تو هم برو بخواب نشینی فرتُ فرت گریه کنی ها
_شبت بخیر
_شب بخیر.
تماس را خاتمه دادم و گوشی را گذاشتم کنارم.فکر میکردم مدت ها طول بکشد تا بخوابم اما اشتباه میکردم به محض چشم بستنم به خواب رفتم. صبح با صدای حرف زدن مامان و بابا بیدار شدم. دوست داشتم کنارشان صبحانه بخورم اما میترسیدم حالت تهوع صبحگاهی ام کار دستم بدهد پس باید همانجا توی اتاق می ماندم دستم را روی دلم کشیدم و زیر لب زمزمه کردم «تو دلیم»
بلند و کشدار جواب داد
_خوشش. چه خوشی هم
خواستم بگویم آن دختره ی دماغ عملی را توی تخت من دعوت نکنی اما ترسیدم بگوید هر کاری دلم بخواهد میکنم. امیر علی بود با هیچ کسی تعارف نداشت. حتی من که به قول خودش تو دلی اش را داشتم.
_ساکتی، به چی فکر میکنی
ناخواسته از دهانم اسم کیمیا بیرون آمد.
بعد از مکثی چند ثانیه ای جواب داد
_نیومد اینجا. دیروزُ امروز سر کار کلی پا پیچم شد، امروز کلی زنگ زد
هق زدم
_چرا الان که اونجا نیستم اینا رو میگی
_خب دارم بهت میگم که الکی فکرُ خیال نبافی فکر نکنی تو نیستی من آره و اوره و شمسی کوره رو میارم اینجا
خنده ام گرفت. داشت مثل خودم غر میزد. نامطمئن پرسید
_صبح بیام دنبالت بیای اینجا
آهسته جواب دادم
_محرم نیستیم
عصبی جواب داد
_الان تو مشکلت چهار خط جمله عربیه
_قانون خداست
کوتاه نیامد
_قانون خدا رو اجرا میکنم. بیام
دست روی شکمم کشیدم. زیر دلم نبض میزد
_نه تو برو. خواستم بیام خودم بهت زنگ میزنم. الانم برو بخواب صبح بری سر کار
_تو هم برو بخواب نشینی فرتُ فرت گریه کنی ها
_شبت بخیر
_شب بخیر.
تماس را خاتمه دادم و گوشی را گذاشتم کنارم.فکر میکردم مدت ها طول بکشد تا بخوابم اما اشتباه میکردم به محض چشم بستنم به خواب رفتم. صبح با صدای حرف زدن مامان و بابا بیدار شدم. دوست داشتم کنارشان صبحانه بخورم اما میترسیدم حالت تهوع صبحگاهی ام کار دستم بدهد پس باید همانجا توی اتاق می ماندم دستم را روی دلم کشیدم و زیر لب زمزمه کردم «تو دلیم»