فقط چند قدم مونده بود تا پا توی اون سالن بذارم و نامزدم رو ببینم و مراسم شروع بشه.
مراسمی که ازش متنفر بودم و هر روز دعا میکردم که اون نامزد اجباریم بمیره و نابود بشه
اما بعد...
مراسمی که ازش متنفر بودم و هر روز دعا میکردم که اون نامزد اجباریم بمیره و نابود بشه
اما بعد...