نجیبزادهای از دوستانش یا شاید هم استعداد خودش او را به پاریس کشانده بود و آنجا ناگهان معشوقهای یافته بود، یکی از آن جانهای اصیل و سخاوتمندی که آمادهاند در کنار مردی بزرگ رنج ببرند و با بدبختیهای او پیوند میخورند و تلاش میکنند بلهوسیهای او را درک کنند؛ آن زن در فقر و در عشق قوی بود، همانطور که برخی دیگر در ارائه تجمل و نمایش بیاحساسی خود بیباکاند.
بریدهای از داستان کوتاه "شاهکار گمنام" بالزاک
بریدهای از داستان کوتاه "شاهکار گمنام" بالزاک