Posts filter




Forward from: ربط
This collection of Baudelaire’s poems with illustrations by French artist Manuel Orazi (1860–1934)

دفن
در شبی سنگین و تاریک
یک مسیحی خوب، از روی محبت،
در پشت خرابه‌های کهنه
جسد تو را دفن می‌کند.
در ساعتی که ستارگان پاک
چشمان سنگین خود را می‌بندند،
عنکبوت در آنجا تار می‌زند
و افعی ها مارهای کوچکشان را می‌آورد؛
تو تمام سال را خواهی شنید
آوای ناله‌وار گرگ‌ها
و جادوگران گرسنه،
لذت‌های پیرمردان فاسد
و توطئه‌های دزدان سیاه.




چهار فیلم دیگر را از جشنواره فیلم فجر امسال دیده‌ام و تنها «موسی کلیم الله» باقی مانده است. در ادامه، مروری کوتاه بر فیلم‌های دیده‌شده‌ی خود خواهم داشت.

«بچه مردم»
«بچه مردم»، تا این لحظه، بهترین فیلم جشنواره و نامزد اصلی دریافت جوایز مهم آن است. مشکل اصلی بسیاری از فیلم‌های امسال، ضعف در اساس و فیلم‌نامه است. اما فیلم‌نامه‌ی «بچه مردم» به‌خوبی از پس روایت داستان برآمده و سرشار از خلاقیت است. سینمای ایران در سال‌های اخیر شاهد تولید انبوه فیلم‌های کمدی مبتذل بوده است که ردپایی از آن را در این جشنواره نیز می‌توان دید. با وجود اینکه ژانر اصلی «بچه مردم» کمدی نیست، فیلم در خلق لحظات طنز بسیار موفق بوده و می‌توانند آن را الگویی قرار دهند که بدون ابتذال هم می‌توان مخاطب را خنداند.
تقریباً هر کسی که فیلم را مشاهده کرد، متوجه شباهت سبک فیلم‌برداری آن با آثار وس اندرسون شد. «بچه مردم»، در استفاده از این سبک، کپی‌برداری موفقی از دوربین وس اندرسون انجام داده است.
با وجود پایان‌بندی خلاقانه، پایان فیلم می‌توانست بهتر باشد.
نمره‌ی من به «بچه مردم»، شش از ده است.

«شوهر ستاره»
به طور خلاصه، «شوهر ستاره» نسخه‌ی بسیار ضعیف‌تر از فیلم «کیک محبوب من» است. «کیک محبوب من»ی که خود فیلم ضعیفی بود.
به نظر، کاراکتر اصلی فیلم را از نیاوران به نعمت‌آباد انتقال داده‌اند و به عنوان کسی که پایین‌شهر زندگی می‌کند، قابل باور نیست. در فیلم نه شخصیتی ساخته می‌شود و نه رابطه‌ای بین آنها.
فیلم وانمود می‌کند که دغدغه‌ی زنان را دارد، اما در عمل هم به مردان و هم به زنان توهین می‌کند.
و بحث مضمون که در برسی فیلم خاتی بهش اشاره کردم. اگر چیزی دغدغه تو نباشد، در فیلم بیرون خواهد زد. قصد حرف زدن در باره‌ی طبیعت داشته باشی، ضد طبیعت، و قصد حرف زدن در باره‌ی زنان داشته باشی، فیلم، ضد زن خواهد شد.
شوهر ستاره، بدترین فیلم جشنواره و لایق نمره‌ی صفر از ده است.

«گوزن‌های اتوبان»
فیلی بی‌سر و ته. یک سری شخصیت، یک سری کارها می‌کردند. ما نه شخصیت‌ها را شناختم، نه متوجه‌ی چرایی انجام آن کارها شدیم و نه با آن‌ها ارتباطی گرفتیم.
نمره‌ی صفر از ده.

«زیبا صدایم کن»
ایراداتی به فیلمنامه‌ی زیبا صدایم کن وارد است. مانند یک نواخت بودن روند در بخشی از فیلم. مطلبی در این باره از مک کی در کانال قرار داده‌ام که خواندن آن توصیه می‌شود.
فیلم المان‌های جذابی نشان می‌داد اما از آن‌ها در داستان استفاده ای نکرد. مانند نخ شیرینی که از ابتدا همراه شخصیت مرد بود.
در کل کارگردانی فیلم، مشکل اصلی آن بود.
با این حال، می‌توان به پایان‌بندی به‌یادماندنی، بازی خوب امین حیایی و روند کلی فیلم‌نامه به‌عنوان نقاط قوت آن اشاره کرد.
نمره‌ی من به این فیلم، چهار از ده است.




انشالله چای گیر بیاد


تو این هوا یه قدم زدنمون نشه؟


آیا ضمن نوشتن به این نکته توجه دارید که احتمالاً در آینده کسان دیگری هم رمانتان را می‌خوانند؟
سیمنون: فقط می‌دانم که افراد زیادی هستند که کم و بیش مشکلاتی شبیه مشکلات من دارند گواینکه قوت و ضعف این مشکلات در مورد هر کس فرق می‌کند و این‌ها با خواندن رمان من و یافتن پاسخ مشکلاتشان خوشحال خواهند شد. البته اگر برای مشکلاتشان پاسخی بیابند.

آیا حتی وقتی که نویسنده راه حلی برای مشکلات طرح شده در رمانش نمی‌یابد باز هم سودی عاید خواننده خواهد شد؟ چون که به هر حال نویسنده اگرچه کورمال کورمال ولی مصرانه تلاش کرده تا راه حلی برای برخی از مشکلات پیدا کند.
سیمنون: درست است یقیناً همین طور است. یادم نیست که آیا راجع به احساس چندین ساله‌ام قبلاً برایتان صحبت کردم یا نه. در حال حاضر جامعه‌ی غربی دین و ایمان قوی‌ای ندارد؛ سلسله مراتب طبقات اجتماعی هم در آن مستحکم نیست. در ضمن مردم نیز از سازمان‌های عریض و طويل وحشت دارند چون که احساس می‌کنند فقط جزء کوچکی از این سازمان‌ها هستند. بنابر این خواندن رمان در نظرشان تقریبا مثل نگاه کردن از سوراخ کلید خانه‌ی همسایه است برای اینکه ببینند همسایه‌شان چه کار می‌کند؛ و اینکه آیا همسایه‌ی آن‌ها هم دچار همان عقده‌های حقارت و وسوسه‌ها و غرق در همان فسادها و پلیدی‌هاست. خوانندگان آثار هنری، دنبال این چیزها می‌گردند و من فکر می‌کنم که این روزها اکثر مردم مضطرب‌اند. به همین دلیل هم در پی کشف وجود خودشان هستند.
مثلا الان رمان‌هایی شبیه رمان‌های بسیار ملایم لطیف و آرام‌بخش آناتول فرانس خیلی کم است. بر عکس حالا دیگر مردم طالب آثار بسیار پیچیده هستند. چون که می‌خواهند سر از تمامی زوایای وجود آدمی در بیاورند. منظورم را که می‌فهمید؟

بله فکر می‌کنم منظورتان این است که علت به وجود آمدن این طور داستان‌ها صرفا این نیست که امروزه به زعم ما دانشمان نسبت به روان‌شناسی زیادتر شده بلکه به این خاطر است که خوانندگان به این گونه از آثار احتیاج بیشتری دارند.
سیمنون: بله پنجاه سال پیش یک آدم عادی - الان مسائل و مشکلات عدیده‌ای وجود دارد که این آدم قبلاً هیچ اطلاعی از آنها نداشته - برای مشکلات خودش راه حل‌هایی داشته ولی الان دیگر ندارد.




«ماسک‌ها هم پنهان می‌کنند و هم برملا می‌سازند!»

- Art : Self-portrait with masks
- By : James Ensor , 1899.

https://t.me/itsunia


خداوند خداوندان اسرار
زهی خورشید در خورشید انوار

ز عشق حسن تو خوبان مه رو
به رقص اندر مثال چرخ دوار

مولانا


با عکس می‌توانید ارتباط واقعی‌تری با موضوع داشته باشید، اما فیلم‌سازی کاری ساختگی است، شما در دنیایی کاملاً جعلی هستید - واقعاً نادر است که چیزی با احساسات حقیقی جلوی دوربین فیلمبرداری اتفاق بیافتد.

روبی مولر






سومین فیلمی که امسال از جشنواره فجر دیدم، «بازی را بکش» بود.

«بازی را بکش» ساختاری تقریباً مشابه فیلم «شنای پروانه» دارد. شاید مقایسه‌ی این دو فیلم چندان درست نباشد، اما می‌تواند نتیجه‌ی خوبی به همراه داشته باشد. زندگی قهرمان با حادثه‌ای که برای برادرش رخ می‌دهد، از تعادل خارج می‌شود و او تلاش می‌کند تعادل را بازیابی کند.
فیلم پتانسیل آن را داشت که مخاطب برایش زار بزند، اما عدم شخصیت‌پردازی قوی، و انتخاب نامناسب بازیگر نقش اصلی، از عواملی بودند که مانع از وقوع این امر شدند. محسن کیایی بازی خوبی ارائه داد، اما نقش مناسبی برای او نبود. با وجود داستانی قوی‌تر از «شنای پروانه»، به دلایل ذکرشده، همذات‌پنداری با شخصیت اصلی به خوبی شکل نگرفت. از دیگر مشکلات فیلم می‌توان به دیالوگ‌های معمولی، چند نمای اضافی، و عدم منطق روایی در بخشی از فیلم اشاره کرد. اما تحول شخصیت، از کسی که مرتکب فساد می‌شود به کسی که در برابر فساد می‌ایستد و تبدیل تقابل قهرمان با فرد به تقابل با جامعه، از نکات مهم فیلم بود که به‌خوبی به آن پرداخته شده است. ریتم فیلم در نیمه‌ی دوم بهتر شد و کسی در سالن فرصت خوردن چیپس و پفک را پیدا نکرد.

در نهایت، «بازی را بکش» فیلم خوبی بود و نمره‌ی چهار از ده را از من می‌گیرد.


Title : Farewell, My lovely
Artist : #Yeong_wook_Jo
Album : Oldboy
#soundtrack #classical
@GalimatiasMusic
@roozmargyha


Forward from: نظرباز
اگر نویسنده‌ای دست از مشاهده و جست‌وجو بردارد کارش تمام است. اما او مجبور نیست به عمد و آگاهانه دست به جست‌وجو و مشاهده بزند. به علاوه لازم نیست فکر کند که چطور می‌تواند از چیزی در جایی استفاده کند.
البته شاید در اوایل کارش این طور باشد. اما بعد هر چیزی را که می‌بیند به دانستنی‌های بی‌شمار دیگرش و یا چیزهای زیاد دیگری که دیده اضافه می‌کند.

اگر هم حتی کاربرد چیزهایی که می‌بیند برایش مهم باشد، باید بر اساس اصولی که کوه یخ شناور در دریا، به ما می آموزد بنویسد. خود من همیشه سعی می‌کنم بر طبق اصولی که کوه یخ شناور در دریا می‌آموزد بنویسم.
فقط یک هشتم از هر قسمت کوه یخ روی آب است و دیده می‌شود. شما می‌توانید هر آنچه را که می‌دانید از داستان خود حذف کنید و این قدرت و استحکام کوه یخ شما را زیاد‌تر می‌کند چون آنچه را که حذف می‌کنید همان قسمت‌هایی از کوه یخ است که زیر آب است.
اما اگر نویسنده چیزی را به دلیل اینکه نمی‌داند حذف کند، سوراخی بر دیواره‌ی داستان خود باقی گذاشته است.

/ ارنست همینگوی /


امروز دو فیلم از جشنواره فجر امسال رو دیدم. اسفند و خاتی.

اسفند پرتره‌ای درباره‌ی علی هاشمیه. نظامی‌ای که نقش مهمی در سرنوشت جنگ ایران و عراق داشت. داستان از جایی شروع می‌شه که قهرمان به این درک می‌رسه که جنگ روی زمین فایده نداره و تصمیم می‌گیره از آب‌راه‌های حور استفاده کنن و شبیخون بزنن.
تا نیمه‌ی ابتدایی، فیلم طوری پیش می‌ره که مخاطب به علی هاشمی شک می‌کنه و به‌نظر میاد نیروی نفوذیه؛ اما بعدا معلوم می‌شه که اینطور نیست. وقتی علی هاشمی نفوذی نیست، برای چی همچین چیزی رو نشون دادی و مخاطب رو گول زدی؟
مشکل دومم با این فیلم تصویرش بود. نور در خیلی از صحنه‌ها بیش از حد بود؛ به این بهانه که تصویر شاعرانه به نظر برسه. این تا زمانی که علی هاشمی، حور رو مثل بهشت می‌دید، درست بود. اما نمی‌شه تصاویر جنگ رو هم همینطور نشون داد. درسته که فیلم از این لحاظ با فیلم‌های دیگر با این موضوع متفاوته، اما تفاوت صرفا برای تفاوت، احمقانه‌ست. به علاوه این‌ها، چند ایراد در فیلمنامه وجود داشت اما در کل فیلم خوبی بود. به حوادث به خوبی پرداخته شده بود. با قهرمان داستان همذات‌پنداری می‌شد و داستان ساختار درستی داشت.
این فیلم رو دوست داشتم و نمره‌ی سه از ده نمره مناسبیه.

فیلم دوم، خاتی بود.
داستان، پاره پوره. بازی‌ها، بد. شخصیت‌هایی که اصلا روستایی به نظر نمی‌رسیدن. روابط شکل نگرفت و درکل فاجعه. حس می‌کنم صرفا یک مکان زیبایی پیدا کرده بودن که درختای قشنگی داشت. دغدغه طبیعت هم بهش اضافه کردن و تمام. اگه چیزی دغدغه خودت نباشه، تو کارت می‌زنه بیرون. بعد دیدن این فیلم نه‌تنها ذره‌ای بیشتر نگران طبیعت نشدم، بلکه منو تبدیل به حامی شکار خرس کرد. به قول مصطفی مستور، دغدغه کوچک خودت رو بنویس نه مسئله‌ی بزرگ دیگران.
صفر، نمره‌ی من به این فیلمه.




Forward from: Wittgenstein in Exile
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
Karl Richter spielt die Toccata und Fuge D Moll BWV 565 von Johann Sebastian Bach

توکاتا و فوگ در ر مینور، اثری از یوهان سباستین باخ، اجرای کارل ریشتر بزرگ.

20 last posts shown.