فتم کجا
هانیه. تو که انتظار نداری ترو اینجا ول کنم
دوتا پیشنهاد
دست انداخت تو داشبورد کلید خونش برداشت
یا برو خونه من یا با من بیا بریم تهران
مهران. نه هیچ کدوم مزاحمت نمیشم
هانیه. نه دیگه انتخاب سوم نداری یا خونه یا من
البته من تنهام دوست دارم بیای با من
من سکوت کردم
هانیه. پس خودم انتخاب میکنم میریم تهران ساعت حدودا سه نیم شب بود که افتادیم تو اتوبان
مهران. هانیه کی برمیگردی
هانیه. دو روز خرید دارم فردا یکشنبه هستش احتمالا سه شنبه
مهران. کجا بمونیم بعد
هانیه. نترس تو خیابون نمیمونیم
مهران جدی کجا بمونیم
هانیه. خونه خواهرم
مهران. بیخیال بعد نمیگن من کیم
هانیه. به اونا چه ربطی داره میگم دوست پسرمه
مهران. بیخیال هانیه شر میشه
هانیه. تو همون مهرانی واقعا چرا اینجوری شدی
مهران. شوهر خواهرت چیزی نمیگه
هانیه. آقا به اونا چه ربطی داره مگه من بچم تازه شوهر خواهرم بخاطر مخارج زیاد زندگی تو تهران بیشتر اوقات سر کاره بیست چهار ساعت تو شرکت انبار داره چهل هشت ساعت استراحت که میره اسنپ تازه به اون ربطی نداره با من هم زیاد رابطه خوبی نداره معمولا من برم خرید میرم اونجا خونه نمیاد یا میره شرکت اضافه کار یا اسنپ
مهران. دوست ندارم برات بد بشه وگرنه من که مشکلی ندارم
هانیه. نترس من مشکلی ندارم تو هم دوست داری بخواب چون فردا باید یکسره تو بازار راه بریا
مهران. من مشکلی ندارم هر موقع خوابت گرفت بزن کنار من میشینم
هانیه. باشه پس بخواب هرجا خوابم گرفت صدات میکنم تو بشین
مهران. باشه چشمام بستم خوابیدم انقدر راحت بود ماشینش هیچ متوجه نشدم کی خوابم برد
هانیه. مهران مهران پاشو تنبل
چشمام باز کردم دیدم تو یه پارکینگ هستیم
مهران. سلام کجاییم
هانیه. آزادی
مهران. واقعا چرا صدام نکردی
هانیه. چرا صدات میکردم تورو اگه نمیدیدم هم باس خودم این راه رو میاومدم تو هم خوابیده بودی دیگه دلم نیومد بیدارت کنم
بریم پایین ماشین همینجا میزاریم شب میایم برمیداریم
با اسنپ رفتیم سمت بازار بعد رسیدن رفتیم صبحانه خوردیم رفتیم خرید من که چیزی سر در نمی آوردم فقط یک جا رو مبدأ قرار داده بود که خریداش می فرستاد ببرن اونجا بعد همه رو با باربری بفرستن رشت
تو همین حین خرید ازش پرسیدم هانیه یادمه محمد می گفت خانوادتم اومدن رشت خواهرت اینجاست که
هانیه. ما دوتا خواهریم دوقلو بودیم من هانیه و اون هما
اول هما ازدواج کرد بعد من بعد ازدواج من پدرمم بازنشست شد گفت میخوام برگردم شهر خودم دیگه نمیتونم اینجا بمونم شوهر هما هم اصفهانی هستش اونا هم رفتن اصفهان ولی بعد یک سال نیم دوباره برگشتن تهران بیشتر خواهرم راضی نبود اصفهان بمونه هم از ما دور بود هم با خانواده شوهر نمیتونست کنار بیاد
مهران. گشنم شد یه چیز بخوریم
هانیه. بازار ساعت 5 به بعد میبندند بزار بعد ساعت پنج میریم ناهار راستی یادم رفت به هما بگم من تهرانم
چند بار زنگ زد هما جوابش رو نداد
هانیه. نگران شدم چرا هما جواب نمیده سابقه نداره جوابم نده
مهران. شما دوقلوهای همزاد هستین یا شکلاتون فرق داره
هانیه. همزادیم یک روحیم در دو بدن ولی شوهرش یه آشغال به تمام معناست همش میزنتش دست بزن داره هما هم بخاطر بابام که مریضه هیچی نمیگه همه رو میریزه تو خودش مادرم میگه هنوز که بچه نداری طلاق بگیر میگه نه
مهران. چند سال ازدواج کردن
هانیه. پنج سال 6 ماه قبل ما
هانیه واقعا دیگه نگران شده بود و تمرکز نداشت سر خریداش
و دائم داشت تماس میگرفت با هما
ساعت دیگه نزدیک پنج بود که هانیه گفت بریم سمت ماشین تو راه بازم تماس بگیرم شاید جواب داد منم دیدم استرس گرفته دیگه گرسنگی از سرم پرید
تو اسنپ بودیم و داشتیم حرف میزدیم ولی گوشی هانیه رو بلندگو دائم در حال تماس گرفتن بود که یهو تلفن وصل شد و صدای یه مرد عربده کشان و با لهجه اصفهونی داد زد چته چی میخوای از جون ما هی زنگ میزنی و شروع کرد به فحش دادن
هانیه هنگ کرده بود و تند تند از رو بلندگو برداشت گوشی رو نزدیک کوشش کرد و منتظر شد تا اون طرف خط بهش مجال حرف زدن بده بعد چند لحظه
هانیه. من تهرانم تا نیم ساعت دیگه اونجام باز تو اون دختر تنها گیر آوردی و قلدر شدی یعنی کاری باهات بکنم که از کرده خودت پشیمون شی
الو الو مادر جنده قطع کرد
مهران. چرا همچین کرد
هانیه. این دیگه زندگی نیست که همش دعوا همش جنگ
رسیدیم پارکینگ سوار ماشین هانیه شدیم که هما زنگ زد گوشی هانیه وصل بود رو سیستم صوتی ماشین هانیه از رو فرمون تماس جواب داد هما بود با گریه هانیه جان
هانیه. باز دعواتون شده
هما. آره بی پدر منو انقدر زد که نگو تو کجایی آااااااااخ نزن بی شرف
هانیه. تحمل کن رسیدم
هما. با گریه واقعا تهرانی
هانیه. آره تا نیم ساعت دیگه پیشتم
دیدم هانیه داره با استرس رانندگی میکنه گفتم هانیه یه لحظه بزن کنار کارت دارم
هانیه. چی شده
مهرا
هانیه. تو که انتظار نداری ترو اینجا ول کنم
دوتا پیشنهاد
دست انداخت تو داشبورد کلید خونش برداشت
یا برو خونه من یا با من بیا بریم تهران
مهران. نه هیچ کدوم مزاحمت نمیشم
هانیه. نه دیگه انتخاب سوم نداری یا خونه یا من
البته من تنهام دوست دارم بیای با من
من سکوت کردم
هانیه. پس خودم انتخاب میکنم میریم تهران ساعت حدودا سه نیم شب بود که افتادیم تو اتوبان
مهران. هانیه کی برمیگردی
هانیه. دو روز خرید دارم فردا یکشنبه هستش احتمالا سه شنبه
مهران. کجا بمونیم بعد
هانیه. نترس تو خیابون نمیمونیم
مهران جدی کجا بمونیم
هانیه. خونه خواهرم
مهران. بیخیال بعد نمیگن من کیم
هانیه. به اونا چه ربطی داره میگم دوست پسرمه
مهران. بیخیال هانیه شر میشه
هانیه. تو همون مهرانی واقعا چرا اینجوری شدی
مهران. شوهر خواهرت چیزی نمیگه
هانیه. آقا به اونا چه ربطی داره مگه من بچم تازه شوهر خواهرم بخاطر مخارج زیاد زندگی تو تهران بیشتر اوقات سر کاره بیست چهار ساعت تو شرکت انبار داره چهل هشت ساعت استراحت که میره اسنپ تازه به اون ربطی نداره با من هم زیاد رابطه خوبی نداره معمولا من برم خرید میرم اونجا خونه نمیاد یا میره شرکت اضافه کار یا اسنپ
مهران. دوست ندارم برات بد بشه وگرنه من که مشکلی ندارم
هانیه. نترس من مشکلی ندارم تو هم دوست داری بخواب چون فردا باید یکسره تو بازار راه بریا
مهران. من مشکلی ندارم هر موقع خوابت گرفت بزن کنار من میشینم
هانیه. باشه پس بخواب هرجا خوابم گرفت صدات میکنم تو بشین
مهران. باشه چشمام بستم خوابیدم انقدر راحت بود ماشینش هیچ متوجه نشدم کی خوابم برد
هانیه. مهران مهران پاشو تنبل
چشمام باز کردم دیدم تو یه پارکینگ هستیم
مهران. سلام کجاییم
هانیه. آزادی
مهران. واقعا چرا صدام نکردی
هانیه. چرا صدات میکردم تورو اگه نمیدیدم هم باس خودم این راه رو میاومدم تو هم خوابیده بودی دیگه دلم نیومد بیدارت کنم
بریم پایین ماشین همینجا میزاریم شب میایم برمیداریم
با اسنپ رفتیم سمت بازار بعد رسیدن رفتیم صبحانه خوردیم رفتیم خرید من که چیزی سر در نمی آوردم فقط یک جا رو مبدأ قرار داده بود که خریداش می فرستاد ببرن اونجا بعد همه رو با باربری بفرستن رشت
تو همین حین خرید ازش پرسیدم هانیه یادمه محمد می گفت خانوادتم اومدن رشت خواهرت اینجاست که
هانیه. ما دوتا خواهریم دوقلو بودیم من هانیه و اون هما
اول هما ازدواج کرد بعد من بعد ازدواج من پدرمم بازنشست شد گفت میخوام برگردم شهر خودم دیگه نمیتونم اینجا بمونم شوهر هما هم اصفهانی هستش اونا هم رفتن اصفهان ولی بعد یک سال نیم دوباره برگشتن تهران بیشتر خواهرم راضی نبود اصفهان بمونه هم از ما دور بود هم با خانواده شوهر نمیتونست کنار بیاد
مهران. گشنم شد یه چیز بخوریم
هانیه. بازار ساعت 5 به بعد میبندند بزار بعد ساعت پنج میریم ناهار راستی یادم رفت به هما بگم من تهرانم
چند بار زنگ زد هما جوابش رو نداد
هانیه. نگران شدم چرا هما جواب نمیده سابقه نداره جوابم نده
مهران. شما دوقلوهای همزاد هستین یا شکلاتون فرق داره
هانیه. همزادیم یک روحیم در دو بدن ولی شوهرش یه آشغال به تمام معناست همش میزنتش دست بزن داره هما هم بخاطر بابام که مریضه هیچی نمیگه همه رو میریزه تو خودش مادرم میگه هنوز که بچه نداری طلاق بگیر میگه نه
مهران. چند سال ازدواج کردن
هانیه. پنج سال 6 ماه قبل ما
هانیه واقعا دیگه نگران شده بود و تمرکز نداشت سر خریداش
و دائم داشت تماس میگرفت با هما
ساعت دیگه نزدیک پنج بود که هانیه گفت بریم سمت ماشین تو راه بازم تماس بگیرم شاید جواب داد منم دیدم استرس گرفته دیگه گرسنگی از سرم پرید
تو اسنپ بودیم و داشتیم حرف میزدیم ولی گوشی هانیه رو بلندگو دائم در حال تماس گرفتن بود که یهو تلفن وصل شد و صدای یه مرد عربده کشان و با لهجه اصفهونی داد زد چته چی میخوای از جون ما هی زنگ میزنی و شروع کرد به فحش دادن
هانیه هنگ کرده بود و تند تند از رو بلندگو برداشت گوشی رو نزدیک کوشش کرد و منتظر شد تا اون طرف خط بهش مجال حرف زدن بده بعد چند لحظه
هانیه. من تهرانم تا نیم ساعت دیگه اونجام باز تو اون دختر تنها گیر آوردی و قلدر شدی یعنی کاری باهات بکنم که از کرده خودت پشیمون شی
الو الو مادر جنده قطع کرد
مهران. چرا همچین کرد
هانیه. این دیگه زندگی نیست که همش دعوا همش جنگ
رسیدیم پارکینگ سوار ماشین هانیه شدیم که هما زنگ زد گوشی هانیه وصل بود رو سیستم صوتی ماشین هانیه از رو فرمون تماس جواب داد هما بود با گریه هانیه جان
هانیه. باز دعواتون شده
هما. آره بی پدر منو انقدر زد که نگو تو کجایی آااااااااخ نزن بی شرف
هانیه. تحمل کن رسیدم
هما. با گریه واقعا تهرانی
هانیه. آره تا نیم ساعت دیگه پیشتم
دیدم هانیه داره با استرس رانندگی میکنه گفتم هانیه یه لحظه بزن کنار کارت دارم
هانیه. چی شده
مهرا