Forward from: همسـ❤ــر دردونــ0oــه من
در حال صحبت با تلفن بود که ناگهان رد خونی را کنار لاستیک ماشینش دید و همین باعث شد تماس را روی جیغ های مادرش قطع کند.
رد خون را دنبال کرد و نگاهش با بهت بر روی مردی تنومند اما زخمی وا میماند.
-هیــــع...تو دیگه کی هستی؟!مرد با ضرب و زور زیادی لب میزند:-ک..کمکم ..کن
-میگم تو کی؟ چرا انقد زخمی شدی؟
-منو...ببر اونا...دنبالمن...وکیلم....برات دردسر... نمی..شم
https://t.me/+J1lnhYxft900MmZk 🔗
https://t.me/+J1lnhYxft900MmZk 🔗
و او چه میدانست که ماه ها بعد، در شرایطی مشابه ، اینبار همان مردک وکیل است که او را نجات خواهد داد. آن هم از دستِ...🥶😶🌫🔥
رد خون را دنبال کرد و نگاهش با بهت بر روی مردی تنومند اما زخمی وا میماند.
-هیــــع...تو دیگه کی هستی؟!مرد با ضرب و زور زیادی لب میزند:-ک..کمکم ..کن
-میگم تو کی؟ چرا انقد زخمی شدی؟
-منو...ببر اونا...دنبالمن...وکیلم....برات دردسر... نمی..شم
https://t.me/+J1lnhYxft900MmZk 🔗
https://t.me/+J1lnhYxft900MmZk 🔗
و او چه میدانست که ماه ها بعد، در شرایطی مشابه ، اینبار همان مردک وکیل است که او را نجات خواهد داد. آن هم از دستِ...🥶😶🌫🔥