*داستان امام احمد و همسایه توبهکار*
عبدالله بن بطه نقل میکند که ابو بکر آجری گفت: از ابن ابی الطیب شنیدم که گفت: جعفر صایغ برای ما روایت کرد که:
یکی از همسایگان امام احمد بن حنبل مردی بود که مرتکب گناهان و کارهای زشت میشد. روزی به مجلس امام احمد آمد و سلام کرد. اما امام احمد پاسخ کاملی به او نداد و از او روی گرداند.
آن مرد گفت: ای ابا عبدالله، چرا از من رویگردان شدی؟ به خدا قسم، من از آنچه که تو از من میشناختی، بازگشتهام، و این به سبب رؤیایی است که دیدهام.
امام احمد پرسید: چه رؤیایی دیدهای؟ بگو!
مرد گفت: در خواب دیدم که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بر بلندیای از زمین قرار داشت و گروه زیادی پایینتر نشسته بودند. افراد یکییکی نزد پیامبر میآمدند و از او درخواست دعا میکردند و او نیز برایشان دعا میکرد، تا اینکه هیچکس جز من باقی نماند.
خواستم برخیزم، اما از شدت شرم از اعمال زشتی که انجام داده بودم، نتوانستم.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: ای فلانی، چرا نزد من نمیآیی تا برایت دعا کنم؟
گفتم: ای رسول الله، از اعمال زشتی که انجام دادهام، خجالت میکشم.
فرمود: اگر واقعاً از اعمالت شرم داری، پس برخیز و از من بخواه که برایت دعا کنم؛ زیرا تو هرگز به اصحاب من ناسزا نگفتهای.
پس برخاستم و پیامبر برایم دعا کرد.
وقتی بیدار شدم، الله آنچه را که بر آن بودم، در نظرم زشت گردانید و از گناهانم متنفر شدم.
امام احمد پس از شنیدن این داستان گفت: ای جعفر، ای فلان، ای فلان، این را نقل کنید و حفظ کنید، زیرا سودمند است.
📚 مناقب الإمام أحمد بن حنبل رحمه الله
https://t.me/beshnovabehtarinrapeyravikon