با صدای بمی، عصبی توی گوشم گفت:
_با اجازه ی کی سینتو به دهنش دادی؟
_م...من فقط می...میخواستم که بچه ساکتـ..
نگاهشو از چشمام به سمت پایین کشیدو به سینههام خیره شد که سریع پیراهنمو بهم نزدیک کردم.
دوباره توی گوشم لب زد و گفت:
_از کی پنهون میکنی تو، هومم؟! از شوهرت؟!
_امیرحسام...ب..برو کنار...چ..چه شوهری؟!
نقطه ضعفمو فهمیده بود که سرشو از کنار گوشم
بلند نکرد و هرم نفسای داغشو تو گوشم ول میداد
توی گوشم با دهنش نفس میکشید..
نفسای بلند و کشدار..
شنیدن نفسهای مردونش، حالمو دگرگون کرده بود.
که با حس سنگینی تنش روی تنم، ناخواسته آهی از بین لبام خارج شد..
که بین نفسای بلندی که میکشید، با صدایی که خمار و کشیده شده بود پچ زد...
#پارت_واقعی_رمان♨️🔞👇
https://t.me/+94ukwhbzqDY3ZjQ0
_با اجازه ی کی سینتو به دهنش دادی؟
_م...من فقط می...میخواستم که بچه ساکتـ..
نگاهشو از چشمام به سمت پایین کشیدو به سینههام خیره شد که سریع پیراهنمو بهم نزدیک کردم.
دوباره توی گوشم لب زد و گفت:
_از کی پنهون میکنی تو، هومم؟! از شوهرت؟!
_امیرحسام...ب..برو کنار...چ..چه شوهری؟!
نقطه ضعفمو فهمیده بود که سرشو از کنار گوشم
بلند نکرد و هرم نفسای داغشو تو گوشم ول میداد
توی گوشم با دهنش نفس میکشید..
نفسای بلند و کشدار..
شنیدن نفسهای مردونش، حالمو دگرگون کرده بود.
که با حس سنگینی تنش روی تنم، ناخواسته آهی از بین لبام خارج شد..
که بین نفسای بلندی که میکشید، با صدایی که خمار و کشیده شده بود پچ زد...
#پارت_واقعی_رمان♨️🔞👇
https://t.me/+94ukwhbzqDY3ZjQ0