Posts filter


اینم فیلم خود ارضایی ریحانه‌پارسا کیفیت فول بدون هیچ سانسوری🇮🇷💦

مشاهده فیلم✓


چطوری_بکارتم_پاره_شد


تازه با کسی که عاشقش بودم و هستم کات کرده بودم خیلی تنها بودم یه دفعه یاد یکی از دوست ‍پسرای قبلیم افتادم گفتم یه زنگ بزنم باهاش قرار بزارم یکم ازین حال و هوا در بیام.حدود 1هفته باهاش حرف زدم و قرار گذاشتیم بریم بیرون و رفتیم کافه یه چی خوردیم و حرف زدیم چند وقت بعدش بهم گفت بریم ویلای من هم غذا بخوریم هم قلیون بکشیم و حال و هوات عوض شه...گفتم باشه...فرداش اومد دنبالم رفتیم جوجه گرفتیم وزغال و ازین خرت و پرتا راه افتادیم وبعداز 2ساعت رسیدیم خیلی سرد بود رفت بخاری رو روشن کرد من نشستم بغل بخاری اونم رفت جوجه هارو سیخ زد تو بالکن و تموم که شد اومد منم بلند شدم سفره انداختم ...غذا خوردیم تمومو شد اون رفت قلیون رو ردیف کنه منم دراز کشیده بودم اومد قلیون رو گذاشت کنارم و نشست کشید...بعد چند دقیقه کنارم خوابید دستشو گذاشت رو کمرم کم کم نزدیکم شد چسبید بهم...چرا دروغ بگم؟منم خوشم اومد و چسبیدم بهش منو برگردوند سمت خودش لبامو شروع کرد به خوردن منم همراهیش کردم دستش رفت رویه سینه هام میمالیدشون ...داغ شده بودم خوشم اومده بود منم کیرشو مالیدم شلوارمو دراورد شروع کرد کوسم ومالیدن داشتم لذت میبردم اما اشکام میومد یاده سکسم با عشقم بودم که برگردوند منو به پشت کیرش کلفت بود اما دراز نبود ولی سیاه بود...کونمو انگشت کرد چندبار یکم که باز شد کرد تو کونم دردم اومد اما یاده عشقم افتاده بودم و گریه میکردم یه دفعه کیرش در اومد رفت تو کوسم درد داشتم زود دستمو بردم رو کوسم دیدم خون اومدش دیوونه شدم ...گریم به جیغ تبدیل شده بود پسر رو کلی زدم چنگ انداختمش گفتم بدبختم کردی نامرد پردمو زدی فحشش میدادم جیغ میزدم ...تو حال خودم نبودم به فکر عشقم بودم و پیش خودم میگفتم که جوابشو چی بدم بگم اون دختری که میمردی واسش جنده شده؟؟؟؟؟؟؟؟پسره بغلم کرد گفت بخدا میریم دکتر پول میدم بدوزتش گریه میکرد ...بلند شدم به بهونه اینکه خودمو بشورم رفتم تو حمومشون و در و از پشت قفل کردم
دوش و باز کردم ...دیدم یه تیغ تو دسته تیغ هست باهاش رگمو زدم دیگه نفهمبدم تا اینکه دیدم تو بیمارستانم و همه بالا سرم وایسادن مامان بابا داداشم و اون پسره...اون و که دیدم دنیا رو سرم خراب شد دلم میخواست بمیرم همه صحنه ها جلو چشام بود...خودم کردم که لعنت بر خودم...بعدازین که مرخص شدم پسره منو برد دکتر واسم پردمو دوخت و من واسه همیشه این عذاب تو وجودمه

نوشته:‌ یلدا
#پایان
@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈


سلام اسم من شهابه شغلم آزاده 30 سالمه مجرد از زندگیم خیلی راضیم عاشق سکس با زن متاهل هستم واسه همین تو مهمونی و عروسی ها همش تو نخ خانم ها بودم تو یکی از همین مهمونی ها با پریسا که شوهرش مجید آشنام بود آشنا شدم آخر شب تو رقص پریسا خیلی نظرم و جلب کرد رفتم نزدیکش بوی عطرش داشت دیوونم میکرد مجید اون گوشه نشسته بود دستم بردم دور کمر پریسا که یه هو کشید کنار ترسیدم ولی بعدش اونم کنارم و طوری میچرخید که کونش میخورد بهم
 خلاصه اون شب شمارم و بهش دادم یه یک ماهی با هم تلگرامی در تماس بودیم تا این که یه شب بهش گفتم از خودش عکس بفرسته فرستاد خیلی تعجب کردم دیدم مجید کنار پاش نشسته چیزی نگفتم تا این که یه بار دعوتش کردم خونم گفت من نمیتونم بیام چون سگ دارم نفهمیدم چی میگه تا این که ماجرا رو بهم گفت همین که داشت تعریف میکرد کیرم بلند شده بود قرارمون شد پنجشنبه خونه اونا تا پنجشنبه دل تو دلم نبود ظهر پنجشنبه که از کار برگشتم خونه خودم و مرتب کردم و استراحت کردم زنگ زدم ساقی یه شیشه جک دنیل اورد چون پریسا گفته بود خیلی دوست داره خواستم براش کادو ببرم ساعت 9 شب دم در خونش بودم در زدم رفتم بالا چی میدیدم پریسا دم در با یه شلوارک چرم چسبون با یه نیم تنه سفید جلوم وایساده بود دست دادیم رفتیم تو شیشه رو بهش دادم اونم برد تو آشپزخونه 2 تا شات ریخت و با یخ اومد کنارم نشست طوری که انگار تو بغلم بود به سلامتی هم خوردیم بهش گفتم سگت کو خیلی دوست داشتم ببینمش چون پریسا بهم گفته بود که تحقیرش کنم منم خیلی خوشحال بودم خلاصه اونم صداش زد راستی در مورد پریسا و شوهرش بگم پریسا قدش 178 وزن عالی تو پر سینه ها نسبتا بزرگ کون گوشتی منم عاشق کونش بودم مجید هم یه بچه خوشگل با چشای ابی خلاصه مجید اومد با صورتی ناراحت اومد جلومون پریسا بهش گفت مادر جنده زانو بزن اونم اطاعت کرد جلوی پامون زانو زد و له له میزد بعد شروع کرد به لیسیدن پای پریسا بعد پریسا بهش گفت بره ویسکی رو بیاره اونم رفت و اورد دوباره مشغول پالیسی شد شات دوم و زدیم که پریسا حشرش زد بالا دستش و گزاشت رو کیرم و ازم لب گرفت عجیب مجید داشت انگشتای پام و میخورد پریسا کیرم و از تو شلوار اورد بیرون زد تو سر مجید گفت ببین این راسته نه ماله تو بدبخت به مجید گفت مشغول شه مجید التماس کرد و ولی چاره ای نداشت کیرم و لیس زد گذاشت دهنش گرم بود پریسا رفت بالای سرش یه دفعه با اون کون گندش نشست رو سر مجید تمام کیرم رفت تو دهنش داشت خفه میشد دست و پا میزد پریسا میخندید منم داشتم حال میکردم بعد دو دقیقه بلند شد مجید قرمز قرمز بود خفه شد پریسا مثل پورن استارها لخت شد سینش و گزاشت تو دهنم خیلی بزرگ بود مجید داشت خایه هام و لیس میزد تو عرش بودم مستیم زده بود بالا پریسا رفت تو اتاق خواب اسپری آورد داد مجید گفت مادر جنده مشغول شو اونم برام زد بعد پریسا خم شد و برام ساک زد خیلی حرفه ای میزد قلاده مجید دستم بود دیگه وحشی شده بودم سر پریسا رو گرفتم و داشتم تو دهنش تلمبه میزدم بعد ولش کردم بلند شدم کونم بردم جلوی دهن مجید گفتم بلیس اونم این کارو کرد پریسا هم اومد برام ساک میزد زنش جلو شوهرش عقب رو زمین نبودم پریسا خوب خایه هام و خورد هی قربون صدقم میرفت و به مجید فحش میداد بعد دستش و گرفتم بردمش روی تخت با کرم خوب کونش و چرب کردم داشت زوزه میکشید به مجید گفتم کیرم و۷ چرب کنه اونم کلش و چرب کرد زدم تو گوشش گفتم مادر جنده تا تهش و چرب کن میخوام کون زنتو جر بدم اشکش در اومد ولی پریسا حال میکرد خوب که چرب کرد مثل یه فاتح رفتم بالای سر پریسا کون سفید و گوشتی داشت کیرم و گذاشتم رو سوراخ کونش مجید کنار تخت چمباتمه زده بود و فقط نگاه میکرد سر کیرم و گذاشتم تو در آوردم چند باری این کار و کردم بعد یواش یواش کردم توش پریسا فقط جیغ میزد و به مجید فحش میداد مجید هم داشت نوک انگشتاش و میخورد خوب که کیرتو کونش جا باز کرد شروع کردم به تلمبه زدن عالی بود کونش حلقوی بود از این کونهایی که زود گشاد نمیشه یه پنج دقیقه ای تلمبه زدم تا اینکه احساس کردم آبم داره میاد پریسا گفت بریز تو دهن مجید منم این کار و کردم مجید گریه میکرد بعد خوب کیرم و تمیز کرم پریسا که نا نداشت بلند شه بعد چند دقیقه قلاده مجید و گرفت و. برد تو حموم و شاشید روش به منم گفت همین کار و بکنم منم با کمال میل این کار و کردم میخندیدیم تو همین حین پریسا بهم قول داد که یه روز خواهر مجید و بیاره تا بکنمش بعد رفتیم رو تخت ولو شدیم مجید دوش گرفت و اومد زیر پامون خوابید امیدوارم خوشتون اومده باشه

#پایان
@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈


کس_برفی_زنداداش





من 26 سالمه دو سالی میشه عروسی کردم. زن برادر خانمم اسمش سیمینه یک زنه کاملا هات و خوشکل. از همون اول یه جورایی چشمم دنبالش بود ولی خیلی زیرکانه و اصلا به روی خودم نمی آوردم. حدودا 32 سالشه و دو تا بچه داره. قضیه از جایی شروع شد که برای اولین بار بهم اس ام اس داد و عید رو تبریک گفت من هم فورا جوابشو دادم چند ماهی تو اعیاد و مراسمات واسه هم اس ام اس می دادیم ولی خیلی پنهانی و منم زود پاکشون می کردم . کم کم این اس ام اس ها زیاد تر شد و رنگ بوی عاشقانه تر پیدا کرد. فهمیدم که اون هم یه نظرهایی داره. کم کم اس ام اس هایی می داد که کفم می برید اکثرا هم وقتی بود که سر کار بودم تا خانمم چیزی ندونه. چند بار هم تماس گرفت و در مورد چیزهایی مثل مد لباس و چیزهای زنانه از هم نظر خواست. یه بار دیگه زده بود تو خط آخر من تو خونه تنها بودم و می دونست خانمم خونه ی پدرشه . بهم اس ام اس داد که " می بینم تنهایی و تو کف زنت دلت بسوزه ما امشب مراسم داریم" منم شبو دیوونه می شدم سه چهار بار جق زدم ولی فایده ای نداشت. فرداش یه ظهر گرم تابستون اس ام اس داد که شوهرم رفته واسه ماموریت دو روزی نیست و بچه ها خونه ی مامانم هستند من تنهام بیا کارت دارم. منم راه نیم ساعتی رو با سرعت تمام رانندگی کردم و به خونشون رسیدم. ماشین رو دورتر پارک کردم و یواشکی رفتم خونه تا کسی شک نکنه. وقتی درو بازکرد کیرم بالا پرید. کاملا آرایش کرده و هات. دلم می خواست همون جا بکنم تو دهنش ولی آروم و بدون اینکه چیزی به روم بیارم رفتم تو . یه تاب و دامن کوتاه خوشکل پوشیده بود. کنارم نشست و شروع کرد به نزدیک شدن باورتون نمی شده داشتم به آرزوم می رسیدم. منم کم کم دستمو انداختم دور گردنش و ناز و نوازش شروع شد. می ترسیدم نتونم ارضا کنم برای همین اول خوب شروع کردن به مالیدن. قبل این که لباسهاشو درارم کاملا داغش کردم . کم کم لباس هاشو زد بالا زیر دامن شرت نداشت یه کس سفید و خوردنی یا همون کس برفی. آروم آروم کردم توش خیلی داغ بود و کمی تنگ باروتون نمی شه کسی بود که هر مردی آرزوشو داره . از عقب و جلو تلبه زدم ولی ارضا نمی شد. بدنش داغ داغ و غرق عرق بود و هر چه می کردمش گرم تر می شد. کیرمو همچنین محکم می کرد تو کسش که کم مونده بود آبم بیاد.


نوبت کونش رسید تا حالا کون نداده بود ولی کونش کمی گشاد بود. کمی ژل مالید و قلمبش کرد منم آروم آروم کیرمو کردم تو کونش. هر جوری بود نذاشتم ابم بیاد و آروم آروم گشادش کردم. خیلی سر و صدا می کرد. از کونش در آوردم و زدم تو کوسش دو تامون داشتیم ارضا می شدیم. همدیگرو محکم گرفتیم آبم رو کامل دیختم توش از لذت داشت بدنمو پاره می کرد. خلاصه که با لذت فراوان 1 ساعتی تو بهشت وبودیم. زود از خونشون زدم بیرون. این اولین و آخرین بار بود. آخه اونها رفتن تو یه شهر دیگه و از هم دور شدیم تازش هم سکس با نزدیکان یه جورایی تلخه نخواستم ادامش بدم

نوشته: ؟
#پایان
@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈


سلام دوستان عزیز من سوسن هستم 24سالمه قدم160. میخوام. داستان آشنایی خودم بادوست پسرم رو تعریف کنم مابه طوراتفاقی باهم اشنا شدیم تاچندماه اول فقط باپیام وتلفن درارتباطوبودیم وسکس چت میکردیم وهفته یکبار همدیگرو می دیدیم دوست پسرم اسمش سامان بود مغازه دار. یک روز بهم اس دادگفت که امروز ظهر رو مغازه میمونم بیا پیشم دوسه ساعتی رودرکنارهم باشیم منم بعدازکلی اسرار قبول کردم برم پیشش. اون روز رو کلی استرس داشتم یهو دیدم که منوبغل کرد فشارمیداد بوس میکرد وازحسش بهم میگفت حس عجیبی بهم دست داد.ازم خواست ک مانتوم رو دربیارم سامان خودش شروع به بازکردن دکمه هام کرد ازم خواست ک بهش لاپایی بدم من اولین بارم بود برام سخت بود قبول نمیکردم دیدم بازبابغل کردنش دستش سمت زیپ شلوارم رفت بازش کرد باحالت سکسی شلوارمو. وشورتمو کشید پایین بادستش با کوسم بازی میکرد وکیرشو گذاشت لای پام عقب جلو میکرد منم بااینکه استرس داشتم به من حال میداد اونم ابش اومد اون روز دوبار بامن لاپایی رفت سینه هام رو خورد ک نزدیک بود ازحال برم اون هم غرق حال کردن بودخلاصه اون روز گذشت تاچندوقت بعد گفت ک دلم خیلی برات تنگ شده میخوام ببینمت باز باهم قرارگذاشتیم اون روزتومغازه ازساعت 1تابعداز ظهرپیشش بودم وقتی رسیداول منو بغل کرد اونقدرفشار داد ک احساس خفگی میکردم بوس میکردبوسش میکردم گف امروز روبهم حال بده گفتم نه گفت نه نداریم بایدبهم حال لباساما در اورد گف سوسن سیخ شده منوخوابوند اونم کیرشو گذاشت لای پام روم خوابیدچند لحظه نفس نفس میزد شروع به مکیدن سینه هام کرد صدای ناله هام اونوبیشترحشری میکرد گوشم رولیس میزد حشری تر شدم براش ساک زدم کیرش شق کرده بود ازم خواست روی شکم بخوابم ک لاپایی بزاره. وقتی خوابیدم گف میزارم داخلش گفتم نه باحرفاش منوراضی کرد تف کرد توکونم انگشت گذاشت کلاه کیرشوگذاشت ازدرد جیغم دراومد ولی اروم ازش خواهش کردم بخیال کردن بشه گف گشاد میشه دردش کمتر میشه خلاصه باز تف کرد اول یک انگشت بعد دو انگشت کرد توکونم. بهم میگف عجب کونی داری بااین حال خیلی احساسی بود انقدر اروم کیرشو گذاشت تو کونم. ولی دردداشت کم کم گشاد شدم شروع کرد به تلمبه زدن داشتم حال میکردم تندترش کرد وااااای نفس های هردومون تند می زد ازشدت شهوت. وحشری شدن اون ازکونم خوشش اومدگف کیرم کامل تاته توکونت جامیشه درحال کردن بود سینه هاموفشار میداد گردنمو میخورد بازوهامو لیس میزد گازمیگرف ک کبود شد آب هردو مون اومد. بعد از ده دقیقه یه بار دیگه لختم کردپاهامو زد بالا باکیرش میزد به کوسم دلم میخواست همون موقع پرده روبزنه کیرشو بزار تاته ومنو بکنه دوباره منو روبه شکم خوابوندکیرشو کرد تاته داخل کونم تلمبه میزد باز ابش اومد همدیگروبغل وبوس کردیم حالا قراره چندروز دیگه برم پیشش دوباره بهش کون بدم دوس دارم تندتند منوبکنه حس خوبیه. ممنون داستانمو خوندید ادامه ش رو براتون بازمیفرستم.

#پایان

@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈


جرخوردن_کونم_توسط_مهران_مهربونم



سلام اسمم رعناس یه دختر توپر ولی زیاد چاق نیستم سینه هام و باسنم بزرگه طوری که همه تو کفشن 21سالمه این داستان هم برمیگرده به 1سال پیش من تجربه سکس ودوست پسر واینجورچیزارو نداشتم ولی وقتی تودانشگاه قبول شدم وارد اونجاشدم کلی بهم پیشنهاد دادن آخه مامان اینازیاد نمیزاشتن تنها بیرون برم یعنی اصلا نمیزاشتن ولی وقتی دانشگاه قبول شدم یکم راضی شدن تنهابرم خوب برگردیم تودانشگاه بایه وسواس خاصی بایه پسر دوس شدم اسمش مهران بود خیلی جذاب وخوشگل ولی همه میگن تومهران خوشگلتری!بعد یک هفته رفت وآمدم به خونشون شروع شد آخه خونه مجری داشت واینجا دانشجو بود من خودم یکم هاتم ولی بیچاره مهران حتی بوسمم نمیکردفقط نازم میکرد بعدش خودش گف بخاطرمعصومیتت بود که بهت دس نمیزدم بعدازمدتی سکس لاپایی ما شروع شد یه روز بهش گفتم میخوام ازپشت بکنی گف نه امکان نداره دردت میاد منم گفتم باید بکنی خلاصه قبول کرد کیرش یکم بزرگه آخه اهل کردستانه خلاصه لختم کرد وشروع کرد به لب گرفتن وبازی کردن باسینه هام اونقد سینه هامو خورد که نوکشون زد بیرون وکبودشون کرد هی قربون صدقم میرف خودشم میگف فقط ناله کن دوس دارم زن ناله کنه احساس رضایت میکنم منم هی موهاشو میکشیدم و ناله میکرد تا اینکه دستش خورد به کسم و آه ونالم زیاد شد وقتی کسمو میخورد دیگه تو خودم نبودم وهمش بازوهاشو فشار میدادم کیرشو آورد جلو دهنم که ساک بزنم منم بلد نبودم وهی دندون میزدم وداد میزد دندون نزن تا اینکه تخماشو کردم تو دهنم خیلی حال کرد وموهامو میکشی بعد برگش گف بزار بکنم توکونت من ترسیدم ولی گفتم باشه کیرشو گذاشت لب سوراخ کونم همین که فشار داد رفتم بالا ولی اون زرنگتر بود و نگهم داشت و یطوری خشک خشک کرد تو کونم که خون اومد دوتامون ترسیدیم جدی جر خورده بودم ولی باز ادامه داد تا آبش اومد و ریخت تو کونم آب وخون قاطی شد ومهران رف دستمال آورد وتمیز کرد بعدش مثل مرده افتاد کنارم بعد1ساعت گف باید بریم دکتر رفتیم دکتر وجندتا آمپول و...داد تا عفونت نکنه و جاش خوب شه کرم تنگ کننده هم داد بعدازاون قضیه دیگه از پشت ندادم بهش خودشم اصلا نخواست تا اینکه با قرص وداروها برگشت به حالت اولش والانم هر وقت بخواد دستشو بکنه تو کونم اصلا نمیره توش چون تنگ تنگ شدم بعد اون قضیه اومد خواستگاریم و بابام گف درست باید تموم شه تا موافقت کنه ماهم قبول کردیم...اگه خوشتون اومد بگین تا داستان پارگی پردمم به دست عشق ماهم مهران جان که جونش واسم درمیاد و واسه خوشحالیه هم همه کار میکنیم رو براتون بگم که خیلی جالبتره تازه قراره سال دیگه عروسی کنیم دعا کنین.

#پایان

@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈


_ن میخوام پیشت باشم
_اوکی پس من نمیرم فعلا
_فعلا
بابامو مامانم رسیدن بعد از احوال پرسی گفتم من نمیتونم بیام
_چرا؟
_تحقیق دارم باید تا پنجم عید تحویل بدم
_باشع پس ما میریم
ساعت تقریبا پنج بود که رفتن وقتی رفتن زنگ آنا زدم
_سلام کجایی؟
_با سحر نزدیکه باغ گلها بیا اونجا یکم بگردیم
_باشه
بعد از گشتن تو باغ سحرو رسوندیم خونشو رفتیم خونه
تو راه رفتن یه پاکت ماربارو پایه بلند گرفتم که تو خونه بکشم
تو خونه داشتم سیگار میکشیدمو تلوزیون میدیدیم که آنا گفت:مهدی تو چرا عاشق من شدی؟؟
_خب بخاطر اخلاقت،خشکلیت!
_ینی دلیله دیگع ای نداشتی؟
_روزه اولی که دیدمت میخواستم بکنمت ولی الان نه
_بخاطرم جغم زدی؟
_دو سه روز اول اره
_خاک تو سرت
_وا خب چکار کنم تو کف هیکلت بودم
_خب به خودم میگفتی من وقتایی که خواب بودی واست ساک میزدم
یه لحظه جا خوردم
_حالا وقتشه هم من حال کنم هم تو
بعد از این حرف بلند شد دستمو گرفت بلندم کرد و لبامون تو هم گره خورد دستمو بردم زیر تاپی که تنش بود و درش اوردمو بند کرستشو باز کردم دو تا ممه 85 جلو بود حلش دادم رو مبل و شروع کردم اون ممه های نوک صورتی رو مک زدن انقدر مک زدم که سرخ شد شلوارشو از تو پاش در اوردم کسشو از رو شرت مالوندم اهو اوهش رفته بود هوا شرتو در اوردم یه کس تپل بدون مو داشت سرمو کردم لا پاش و شروع کردم کسشو لیسیدن اونم هی سرمو فشار میداد سرمو کشید عقب گفت نوبته منه بلند شد جلوم زانو زد کیرمو در اوردو شروع کرد ساک زدن تو عالم رویا بودم سرشو مک میزد بعد تا اخرشو میزاشت تو دهنش بلندش کردم لب ازش گرفتم و به حالته سگی رو مبل گذاشتمش کونش خیلی تنگ بود تف بهش زدم با یه انگشت کردم توش نالش رفتع بود هوا دو انگشتیش کردم وقتی جا باز کرد تف به کیرم زدمو اروم سرشو گذاشتم توش با یه فشار نصفشو کردم تو کونش یکم صبر کردم جا باز کنه بعد شروع کردم تلنبه زدن همینطوری که تلنبه میزدم میگفت بکن منو این کون ماله خودته با این حرفاش بیشتر حشری میشدمو تلنبه هارو تند تر میکردم انقدر تند تلنبه زدم که ابم اومدو با یه داد نسبتا بلند همشو ریختم تو کونشو همونجا روش افتادم یه لب ازش گرفتم گفتم مرسی عشقم
تقریبا هرروز کارمون همین بود عید 95 که شد وقتی بابامو مامانم اومدن رفتم دنباله آنا اوردمش خونم به بابامو مامانم نشونش دادم اولش میگفتن این کیهو اینا ولی بعدش قبول کردن به بابام گفتم آنا یزدیع میخوام برم یزد با باباش حرف بزنم
همگی با هم رفتیم یزد بعد از سه بار رفتن خونه باباش و اصرار کردن بلخره قبولم کردن و 15 اردیبهشت قراره ازدواج گذاشتن الانم با هم تو اصفهان زندگی میکنیم ولی هنوز بچه نمیخوایم
ببخشید که طولانی شد
((پایان))

@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈


سکس با آناهیتا


سلام به دوستان شهوانی مهدی هستم 23 ساله این داستان واسه 2 سال پیشه تقریبا 23 اسفند و یکمم طولانیه حوصله کنین لطفا.
من تا 18 سالگی تو یزد بودم وقتی کنکور دادم بابام گفت اگه سراسری غیر از یزد قبول شدی واست یه ماشین میخرم با یه خونه تو همون شهر واست اجاره میکنم
کنکور جوابش اومدو من مترجمی زبان اصفهان قبول شدم تا این حد بدونین که بابام 206 مدل 90 و یه خونه تو اصفهان اجاره کرد به مدت 5 سال دو سالیو همینطوری گذروندم روزام طوری شده بود که بعد از کلاس بچه ها میومدن خونمو ماهم فیلم میدیدیم. از پولی که بابام فرستاده بود دوتا قلیون خریده بودم که با بچه ها میکشیدیم.
روزا همینطور میگذشت که شد 23 بهمن تو خونه داشتم قلیون میکشیدم که رفیقم رضا بم زنگ زد
_سلام مهدی خوبی؟
_مرسی.
_میگم میزاری من یه ساعت دوست دخترمو بیارم خونت قلیون بکشه؟
_اکه بکن بکنه منم بمونم!
_ن باو قلیون میخواد دیدم تو داری برا همین زنگت زدم.
_اوکی پس وقتی اومدین منم از خونه میرم بیرون فعلا.
_حله فعلا.
بیست دقیقه نشد که اومدن.وقتی اومدن تو من رفتم گردش!!
داشتم همینطور تو خیابون میرفتم که رسیدم 33پل دیدم یه دختر خشکل تقریبا 20 ساله داره تو پیاده رو میره اومدم بغلش وایسادم بوق زدم نگا کرد.
_سلام خانوم برسونمتون
_نه ممنون خودم میرم
_تعارف میکنین تو این هوایه بارونی؟!
بعد از دو دقیقه اصرار اومد نشست تو ماشین.پوسته سفیدی داشت با ممه های سایز 85 که از زیر مانتو تنگش بهت سلام میکردن یه ساپورت مشکیم پوشیده بود.
سلام کردم گفتم
_مهدی هستم و دستمو به سمتش دراز کردم
یه نگا بهم کرد دست داد
_منم آناهیتا هستم خوشبختم
_خوشبختم
همینطور داشتیم تو خیابون میرفتیم که رضا زنگم زد
_سلام مهدی ما کارمون تموم شد دره خونرو بستیمو الانم اومدیم بیرون

_اوکی حله
آناهیتا کنجکاو شد
_کی بود
_رضا رفیقم همرا دوست دخترش رفته بودن خونم قلیون بکشن
_منم خیلی وقته هوس قلیون کردم
_خب اگه وقت داری میتونیم بریم خونم قلیون بکشی
با یکم من من قبول کرد.دور زدم رفتم به سمت خونه وقتی رسیدیم خونه نشست رو تنها مبله سه نفره ای که تو خونه بود قلیونو اوردم.داشتیم میکشیدیم که گفتم تخته نرد بازی میکنی؟
_اره
بلند شدم رفتم تخترو اوردم سه چهار دست که بازی کردیم نگا ساعت کرد یازدهو ربع بود
_بدبخت شدم ساعت 11 باید میرفتم خوابگاه اگه بابام زنگ بزنه چکار کنم؟؟؟!!!
_خب بگو خونه دوستمم شب اونجا هستم
_چاره دیگه ای ندارم
دو دقیقه نشد که باباش زنگ زد رو گوشیش نگا کردم شماره خونه بود اولش نوشته بود 0353 به خودم گفتم اینم که یزدیه ایول چه شانسی وقتی تلفنش تموم شد گفتم:خب خونه من خشه(خوبه)؟
_یزدی هسی؟
_اره
خمیازه بلندی کشیدو گفت من خوابم میاد
رفتم رختخواب اوردم به فاصله نیم متر از هم پهن کردم گرفت خوابید و پشتشو به سمت من قمبل کرد ده دقیقه هیچ کاری نکردم اومدم دست بزنم به کونش گفتم نه این اینجا خوابیده که کسی اذیتش نکنه دستمو پس کشیدمو خوابیدم
صبح شد رفته بود یه یادداشت گذاشته بود
ممنون که دیشب گذاشتی بخوابم و بم دست نزدی و شماره تلفنو ادرس خوابگاهو نوشته بود
فهمیدم دیشب بیدار بوده پی ام دادم انجام وظیفه بود رفتم دانشگاه.
هرروز بعده دانشگاه میرفتم دنبالش و بیرون میچرخیدیم
عید نوروز شده بود بیدار شدم از خواب بابام زنگم زد
_سلام مهدی ما امروز میایم اصفهان که بریم تهرانو مشهدو برگردیم یزد تو هم اگه خواستی بیا
_سلام باشه قدمتون رو چشم
بلافاصله بعد از قطع کردن تلفن قلیونارو قایم کردمو زنگه انا زدم
_سلام آنا بابام اینا دارن میان که بریم تهرانو مشهد تو برمیگردی یزد؟


سكس با آبجی مريمم


سلام دوستان اسم من فرزامه( اسمها واقعی نیست) و ٢٧ سالمه و متاهلم، هيكل معمولي و قيافه معمولي دارم، يه آبجي دارم به اسم مريم كه ٣٠ سالشه و متاهل ولي قيافش فوق العاده خوشگل و نازه و اندامشم خوبه و ٢ تا هم بچه داره كه ابتدايي درس ميخونن يكي پنجم و يكي چهارم، قضيه سكس ما برميگرده به دو سال پيش كه تا الان هم ادامه داره و هر دو راضي هستيم، سكس منو آبجي از طريق اس ام اس اتفاق افتاد، يعني اس ام اس هاي عادي كه در ادامه به سكسي تبديل شدن و كم كم ديگه از هم ميپرسيديم تو سكس چيا دوس داري و اين جور مسايل، ديگه مثل قبل خجالت نداشتيم و از سكسامون ميگفتيم كه اون چطور به شوهرش حال ميده و من چطور زنمو ميكنم تا اينكه حرفا كشيده شد به سمت سكس اس كه قشنگ باهم لاس ميزديمو سكس ميكرديم، همينطور ادامه داشت سكسامون كه آبجيم گفت دوس داري واقعيشم انجام بديم؟ گفتم آره گفت پشيمون نميشي؟ گفتم تو ميشي گفت نميدونم، ميخواي يه بار انجام بديم اگه خوب بود ادامه ميديم، اوكي دادمو قرارمون شد سه شنبه صبح ساعت ٩ خونشون كه شوهرش ادارس و بچه ها هم مدرسه، دوشنبه شب اس داد كه فردا مياي، نوشتم آره آمادگيشو داري؟ گفت نميدونم، تو بيا من ميرم اتاق و پتورو ميكشم روم تا خجالت نكشيم، خلاصه صبح رفتم دوش گرفتمو اصلاح كردمو نزديكاي ساعت ٩ رسيدم زنگو زدم درو باز كرد بدون اينكه بپرسه، رفتم بالا در باز بود، يكم استرس داشتم، تو حال نبود و در اتاق باز بود، رفتم درو باز كردم ديدم پتو روشه و پاهاش بيرونه، نشستم لب تخت و دستمو آروم كشيدم رو ساق پاش، يه ساپورت نازك پوشيده بود كه حشريم ميكرد، اوووووف اولين بار بود باهوس دستم به آبجيم ميخورد، يكم ماليدم پاهاشو پتورو تا كمرش دادم بالا، باسنش اومد جلو چشمم، روناشو بادستم ميماليدمو نوازش ميكردم، سرمو بردم سمت كونشو از روساپورت بوس كردمو بو كشيدم، جوووونم نرموتپل بود، كونشو ماليدمو آروم ساپورتو كشيدم پايين، خودشم كونشو داد بالا تا راحت دربياد، اوووووف يه شورت مشكي لاي كونشو پوشونده بود، آخخخخخ داغه داغه بودم، كپلاي كونش تو دستم بود، صداش در نميومد، جوووونم يه گاز كوچولو از كپلاش گرفتمو آروم شورتو دادم پايين، اووووف كون لخت خواهرم جلوي چشمم بود لاشو بازكردم و سرمو بردم لاي كونشو شروع كردم به بو كشيدنو ليس زدن، اووووف زبونم رو سوراخ كون تنگش بود، پاهاشو يكم بازتر كردمو كوس صورتيشو ديدم آخخخخخخ كيرم شق شده بود لبلسامو در آوردم و دوباره شروع كردم اينبار از كوسش ليس زدم تا سوراخ كونش سرم لاي كونش بود كه دستشو از پشت گذاشت رو سرمو فشار داد، اووووف مثل اس سكسامون كه ميگفت اين حالتو دوس داشت، لاي كون خواهرم داشتم خفه ميشدم، تند تند براش ليس ميزدم، آروم كونشو داد بالا و به كمر خوابيد، اوووووف كوسش افتاد جلوم، يه كوس صورتي كه داغترم ميكرد، سرمو بردم لاشو براش قشنگ ليس ميزدم و با سينه هاي لختش بازي ميكردم، كوس خواهر نازم تو دهنم بود اووووووف ترشحات كوسش قشنگ رو صورتم بود و من داشتم با تنها خواهرم عشق بازي ميكردم، موهامو گرفت و كشيد بالا دوس داشت سينه هاشو بخورم افتادم به جون سينه هاشو كيرمو ميكشيدم رو روناي گوشتيش، جوووونم سينه هاش محشربودن، پتو فقط صورتشو پوشونده بود خواستم اونم آروم بكشم كنار ولي نذاشت اون زير داشت ناله ميكرد، افتاده بودم روش كه دستشو برد رو باسنمو فشار داد به خودش، اون كيرمو ميخواست، اووووف چسبوندم به كوسشو لاي كوسش بالا پايين ميكردم، خيسيه كوس تنگش رو كيرم بود، دوس ذاشتم صداشو بشنوم واسه همين نكردم توشو فقط رو كوسش بالا پايين ميكشيدم كه آروم با صداي حشري گفت بككككككنننن، جووووونم ديووونه شدم آخخخخ خواهرم كيرمو ميخواست، سر كيرموفشار دادم توشو نگه داشتم جووونم تنگ بود، افتادم روشو سرمو بردم پايين و گفتم خوبه؟ گفت بكن فقط، آخخخخ خواهرم داغ بود آروم همشو كردم تو كوسشو شروع كردم به تلمبه زدن، مثل كوره داغ بود، دستاش رو كمرم بودو باهام همواهي ميكرد و نفس نفس ميزد، گفتم كجاته؟ گفت تو كوسم بكنننننن، اووووف سرعتو بيشتر كردم گفتم ميخواد بياد، گفت بريز تووووووش، آخخخخخخ خيس عرق بودم تند تند ميزدمو سينه هاشو ميخوردم، كيرم تو كوس آبجي مريمم بود، جووووونم، آبم داشت ميومد اومدم بالا و سبنه هاشو فشار دادم و كيرمو تا ته تو كوسش نگه داشتمو همه آبمو ريختم توش اوووووف كوس خواهرم با آب كير من پر شده بود، نا نداشتم، افتادم روشو چشمامو بستم، چند ديقه همينطور بوديم آروم گفت مرسي داداشم قشنگ بود، ولي هنوزم زير پتو بود سرش، گفتم حال داد؟ گفت خيلي به تو چي؟ گفتم خيلي و ازروش بلند شدم و دستمال كاغذيو گذاشتم لاي كوسش، رفتم خودمو شستم و اومدم و ديدم همونطور دراز كشيده، لباسامو پوشيدمو يه بوس از دستش كردمو رفتم، بعداز ظهر بهم اس داد كه چطور بود؟ گفتم عالي بود، فقط كاش لباتم


ارم رو لمبرای کونش مینویسم خیلی تنگ بود مرسی . بعد که شلوارشو کندیم یهو کیرش افتاد بیرون . فک کن یه کیر با تنه خیلی باریک اندازه انگشت کوچیکه دست ولی در عوض سر کیرش قد یه گردو میشد . ماهم که قاطی مزه ها توت فرنگی داشتیم یکی از بچه ها گفت این نسناس که توت فرنگی داشت چرا توت فرنگی آوردیم با خودمون ."
مرده بودم از خنده سر بساط مشروب خوری .پس قضیه محسن توت فرنگی این بود . دیگه یادم رفت بپرسم رو کونش نوشتین یا نه .
حالا داستان اصلی که میخواستم براتون بگم راجب اون دختره بود که اول گفتم . این خانوم سروگوشش میجنبید به کررات کون داده بود ولی همچنان دختر بود و فقط کون میداد . شنیده بودم از بچه ها که یکی دونفر کونش گذاشتن ولی نمیدونستم کیا بودن . مطمئن بودم داریوش یکیشون بوده چون حتی میوه هارو هم گاییده بود امیر یه بار دیده بود یه گوجه فرنگی دزدیده بود سوراخش کرده بود و باهاش جق زده بود تو یکی از خرابه های اطراف .
یه روز امیر اومد و گفت رضا خیلی تو کف این دخترس و میخواد بکندش . منم گفتم بابا ول کنین این دختره شپشو کثیف رو کردن نداره . حالا تو دلمم داشتم نحوه کردنشو مرور میکردم فقط داشتم جلو امیر قپی میومدم که مثلا اره و اینا من برا کیرم ارزش قائلم در حالی که میمردم فقط یه بار یه دستی به کونش ولو از رو مانتو بکشم .
امیر گفت والا من خودمم دلم درامده کیرم به جای پوست دستم یه پوست دیگه رو لمس کنه تورو نمیدونم . اینو که گفت یه سکوتی بینمون حکمفرما شد بعد چند ثانیه گفتم منم هستم .
با امیر و رضا یه دوماهی خیلی ناشیانه در حال مخ زدن بودیم که داستانش خیلی طولانی و در ضمن کیریه که ازش میگذریم و میرسیم به کردن . ناگفته نماند رضا تورش کرد .
من و امیر تو مکان منتظر بودیم و رضا داشت منیر رو می آورد . بله اسم خانم منیر بود . زنگ خونه رو زدن و امیر رفت درو باز کرد اول منیر امد تو و رضا هم پشت سرش . رضا از بس تو کف بود همونجا تو حیاط درو که بست از پشت پرید رو کول منیر . حالا رضا قدش از منیر کوتاهتر و لاغر تر ولی بحدی یهویی و تند پرید رو کول منیر بیچاره با صورت خورد کف حیاط رضا هم از بالا مثلا میخواست نخوره رو سرو کله منیر با پا امد رو زمین و یه پاش رفت رو دست منیر که انگشت سبابش شکست .
حالا یکی بیاد شیون منیر رو جمع کنه رضا شوکه شده بود از اتفاقات پیش آمده و مثل بچه ای که تو خودش ریده از جاش تکون نمیخورد منم مات و مبهوت داشتم صحنه رو نگاه میکردم و امیر هم که مکان خونه شون بود پرید جلو دهن منیر رو بگیره که داشت مثه آژیر آمبولانس ونگ میزد .
با هر کلکی بود منیر رو بردیم تو خونه دست و صورتشو شستیم و آرومش کردیم مرتبش کردیم چیکار کنیم چیکار نکنیم این با انگشت شکسته چجوری ببریمش بیمارستان اینو باما تو محل ببینن خیلی برامون بد میشه .
زنگ درو زدن همه ساکت شدیم . قرار نبود کسی بیاد خونواده امیر رفته بودن ده و تا شب برنمیگشتن . امیر گفت ساکت باشین من میرم و میام .
رفت و برگشت گفتیم چی شده گفت یکی از همسایه ها صدای اینو (خطاب به منیر) شنیده امده فضولی دست بسرش کردم .
بعد از کلی اینور اونور و حرف تو گوشی و اینا قرار بر این شد پول بدیم به منیر خودش بره بیمارستان برای همه بهتر بود .
منیر رفت و من موندم و امیر و رضا . امیر گفت خوب رضا جون . منیر رو که بگا دادی قنبل کن من امروز تا یکی رو نکنم آروم نمیگیرم . رضا هم نشسته بود گفت میخوای بکنی ؟ باشه حرفی نیست . بیا اینو بکن تو دهنت و کیرشو از رو شلوار با دستش گرفت امیر و رضا افتادن به جون هم و منم پاشدم امدم بیرون از خونشون دیدم منیر سر کوچه داره با یکی حرف میزنه و باهم رفتن تو خونه .فوری زنگ خونه امیر رو زدم امیر امد دم در . گفتم منیر الان رفت تو اون خونه .
گفت کدوم خونه . با انگشت نشون دادم گفت ای کیرم تو قبر هقت جد و آبادت گفتم چی شد .
گفت این همونی بود که امده بود دم در !


@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈


کسخلهای_محلمون+خودم


با دوستام تو محل وایساده بودیم دیدیم داره میاد .
کفشای جلوباز کیری که انگشتای کج و کوله و ناخنای کثیفش حال آدمو از هرچی کوسه بهم میزد .
نمیدونم چه اجباریه حالا کفش جلوباز میپوشید یا حداقل یه لاک میزد رو ناخنای پاش تا چرکش معلوم نباشه . از قیافه کیریش دیگه نمیگم حالتون بیشتر از این بهم نخوره ولی انصافا خوب بدنی داشت . قد بلند و کمر باریک و کون درشت با ممه های به قول دوستام بادکنکی . به حدی گرد و قلمبه بود هیشکی باور نمیکرد واقعی باشه ولی خوب....


حوصله ندارم شرایط خونوادگی دختره رو شرح بدم فقط همینقدر بدونین تازه امدن محله ما و پدرش هم چند ماهیه به رحمت خدا رفته و ایشونم دختر بزرگه .
جدای از قیافه و وضعیت بهداشتیش طرز راه رفتن بشدت تخمی ایی داشت که به خیال خودش فکر میکرد لونده ولی بیش از اندازه بی کلاس و بدفرم جلوه میداد و حرف زدنش و صدای جیغش هم حسن ختامی بود بر احوالاتش .
حالا شما فرض بفرما با این وجنات وقتی میرسید بهت لب هم ورمیچید و یه ایشی میگفت دلت ریش میشد . یه بار حین ایش گفتن آب دهنش از گوشه لباش ریخت رو مانتوش . یعنی حشرزده ای که از سوراخ فاضلاب حموم هم نمیگذشت با دیدن این حرکات اخته روحی میشد .


حالا برسیم به بچه محلامون و خود من . ما یه نیم دوجین بچه 16 17 ساله شر و شور بودیم که دنیا کیرمون بود از صب که پامیشدیم تو محل ول میگشتیم یا توپارک رو چمنا مثه بز میچریدیم و تخمه میخوردیم کون سگ و گربه های محلو دید میزدیم حتی یه بارم سکس دوتا گربه زیریه ماشین برامون در ظاهر شده بود مایه ی خنده ولی پنهونی رفته بودیم تو کف و رضا دیگه نمیتونست کنترل کنه از همون رو شلوار کیر کج و کولشو میمالید .
رضا بچه سوم از یه خونواده فقیر بود که 8 نفر بود خونوادشون و تو یه خونه کهنه 60 متری زندگی میکردن و همیشه خدا مهمون داشتن نمیدونم با اینهمه مهمون چجوری زندگیشون میگذشت . پدرش چاه کن بود و مادرش هم تو خونه نون میپخت و میفروخت به سوپر مارکتای اطراف محلمون .
رضا و امیر بهترین دوستای من بودن بین بچه ها جوری که اگه میومدم بیرون حداقل باید یکیشون میبود تا میرفتم پیششون و اگه نبودن منم پیش بچه ها نمیرفتم . کیر رضا رو یه بار که گشادیش میشد از پارک بره تا خونه بشاشه و همونجا رفت دم یه درخت و زیپشو باز کرد بشاشه دیدیم . البته نه اینکه جلو چش ما بشاشه پشت به ما بود و اون عطای موذی گفت میخواین کیر رضا رو ببینین ؟ گفتیم چطور گفت نگاه کنین فقط .
عطا داد زد سلام اسمال آقا . اسمال آقا بابای رضا بود . یهو رضا مثه سکته زده ها برگشت و درهمون حال هم میشاشید رنگش مثه آب منی سفید شده بود . دید باباش نیست همون طور که کیرش رو با دوتا انگشتش گرفته بود گفت عطاکونی نشاشم بهت مرد نیستم و همون جور که کیرش تو دستاش بود افتاد دنبال عطا . خوب بود پارک خلوت بود و کسی صحنه رو ندید و الا باس دور پارکو خط میکشیدیم .
کیر کج و کوله رضا رو اون بار بود که دیدیم یه کیر باریک نسبتا دراز که انگار از وسط شکسته باشه . البته باز کیر رضا خوب بود نسبت به کیر محسن . محسن از بچه های قدیمی محل بود که من زیاد باهاش راحت نبودم . از اون بچه های گوشت تلخ نچسب بود که همیشه شوخیای مسخره میکرد و هیچکی هم نمیخندید فقط خودش میخندید . یه اخلاق بدی هم داشت که من یکی دوباری باهاش سر همین قضیه درگیر شدم این بود که با همه شوخی میکرد ولی اگه کسی باهاش شوخی میکرد ناراحت میشد و فحش میداد یا قهر میکرد .
این محسن بچه ها توت فرنگی صداش میزدن . منم میگفتم بابا توت فرنگی چیه هیچکی هیچی نمیگفت و برام سوال بود همیشه .
یه بار عرق سگی خریدیم با بچه ها و نشستیم به خوردن دو پیک خوردیم سرمون گرم شد . محسن نبود باهامون گفتم وجدانا قضیه این توت فرنگی چیه ؟
یکی از بچه گفت :" بابا دو سال پیش رفته بودیم کوه با بچه ها عرق هم برده بودیم بعد این محسن کونده هم باهامون بود ما نفری 3 یا 4 پیک خوردیم این میگفت شما بچه این 4 پیک تا معده هم نمیرسه . داریوش یه چشمکی به ما زد و گفت محسن جون اونارو ول کن ظرفیتشون کمه بیا خودم پایتم داداش خودمم ساقیت میشم (داریوش از اون هفت خطای روزگار بود که به قولی یکی از گربه های محل رو هم کرده بود و دستش به چندتا از پسرای سن پایین هم رسیده بود . 5 سال بعد از این قضیه داریوش زنداییشو خفت میکنه و وقتی که میخواد لباسای زنداییشو بکنه و این جیغ و داد میکنه داییش میرسه و با آچار فرانسه میزنه تو سر داریوش که جابجا ضربه مغزی میشه و میمیره ) این کسکش برای محسن پیک سنگین میریخت و برا خودش آب میریخت و تقریبا 10 پیک به خورد محسن داده بود جوری که پیک آخرو خورد همونجا یه وری افتاد زمین و بیهوش شد .
گفتیم نمیره چیکار کنیم که داریوش گفت این کونده رو باس بچزونیم دیگه گنده گوزی نکنه گفتیم چجور گفت شلوارشو بکشیم پایین ماژیک د


ﺳﮑﺲ ﺑﺎ ﺯﻧﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺶ

ﻣﻦ ﺷﻬﺮﺍﻡ 28 ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﺯﻧﻢ 24 ﺳﺎﻟﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻣﻦ ﻭ ﺯﻧﻢ ﺩﻭ ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺳﺮ ﺍﺻﻠﻪ ﻣﻄﻠﺐ ﺯﻧﻢ ﮐﻤﯽ ﺗﭙﻞ ﺍﺳﺖ ﻭﺳﯿﻨﻪ ﮔﻨﺪﻩ ﻭﺑﺎﺳﻦ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﮐﻤﯽ ﻻﻏﺮ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﻫﺴﺘﻢ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﮑﺲ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﺳﯿﺪ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺣﺸﺮﺵ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﻻ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭﮐﺴﺶ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺳﻢ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﻭﻣﯿﮕﻪ ﻧﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﺎﺯﯼ ﮐﯿﻪ ﮔﻔﺖ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﮑﺴﻤﺎﻥ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻭﺭ ﻣﯿﺮﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﻤﯿﺮﯼ ﮔﻔﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻨﺪﻣﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ ﻃﻼﻕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﺎﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺎ ﺳﮑﺴﻬﺎﯼ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﺵ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺣﺸﺮﯼ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻭﺭ ﻣﯿﺮﻩ ﺗﺎ ﺍﺑﺶ ﺑﯿﺎﺩ
ﺧﻼﺻﻪ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﯾﻪ ﺣﺎﻟﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭﻓﺮﺩﺍﯼ ﺍﻭﻧﺸﺐ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺍﻣﺪﻡ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺍﻣﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯﻡ ﯾﺎ ﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯽ ﮔﻔﺖ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻭﻝ ﺑﺎ ﺷﻮﺧﯽ ﺳﺮ ﺣﺮﻑ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺟﻠﻮ ﺗﻮ ﺑﺎ ﮐﺴﺶ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻘﺪﺭ ﺣﺸﺮﯼ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺷﻮﻫﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺯﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﭼﮑﺎﺭ ﺍﻭﻥ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﺠﺎﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺪﻡ ﻃﻮﯼ ﺣﺮﻓﺶ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎﺭ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻢ ﮔﻔﺖ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﯽ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺳﻪ ﺗﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺎﻝ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺧﻢ ﻫﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﮕﻔﺖ ﺳﺮﺗﺎﻥ ﺩﺭﺩ ﻧﯿﺎﺭﻡ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ ﺍﻣﺮﻭﺯﺭ ﻧﺎﺯﯼ ﺍﻣﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﮔﻔﺖ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ ﻣﻨﻢ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻣﮑﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﺳﯿﺪ ﮐﯿﺮ ﺷﻮﻫﺮﺕ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻧﺖ ﺍﺳﺖ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺎﻧﺰﺩﻩ ﺳﺎﻧﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﺯﯼ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﺧﻮﺷﺒﺤﺎﻟﺖ ﻭ ﻣﻨﻢ ﺑﺎ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﺷﻮﺧﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﯽ ﺑﯿﺎﻡ ﺑﺒﺮﻣﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺐ ﺑﯿﺎ ﻭ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﺣﺎﻻ ﺷﺐ ﺯﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﭘﺮﻭ ﻧﺸﻮ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺑﺮﺍﺕ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﺯﺟﺮ ﻣﯿﮑﺸﻪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻓﮑﺮ ﺍﻭﻥ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎﺭﺵ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻭ ﻣﻦ ﯾﻊ ﺣﺎﻝ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺑﺒﺮﻩ ﻭ ﻣﺎ ﺳﮑﺴﻤﺎﻥ ﺗﻨﻮﻋﯽ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﺗﺎ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﺴﺶ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﻣﻦ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﻧﺎﺯﯼ ﺑﻮﺩ ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﮐﺲ ﻧﺎﺯﯼ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﮐﺎﺵ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﮕﻮ ﺑﯿﺎﺕ ﮔﻔﺖ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻢ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺗﻮ ﺳﯿﺮ ﮐﺲ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺳﯿﺮ ﮐﯿﺮ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﺗﺎ ﮔﯿﺮﻩ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﯿﺎﺩ ﺧﻼﺻﻪ ﺍﻭﻧﺸﺐ ﺑﺎ ﺯﻧﻢ ﻧﻘﺸﻪ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﻫﺮ ﻣﻮﻗﻊ ﮐﻪ ﺍﻣﺪ ﯾﻪ ﺍﺱ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺯﻭﺩ ﺑﯿﺎﻡ ﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﻧﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺎﻝ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺣﺸﺮﯾﺶ ﺑﮑﻨﻪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻟﺨﺖ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﯽ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﻡ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻃﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻇﻬﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﺱ ﺍﻣﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺍﻣﺪﻡ ﻭ ﻃﺒﻖ ﻧﻘﺸﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻃﻮﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻭﻟﺨﺖ ﻟﺨﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﭼﯽ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﭼﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻧﻘﻠﯽ ﭼﻪ ﮐﻮﻥ ﮔﺮﺩ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺎ ﺯﻧﻢ ﮐﺲ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻥ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﺎﺯﯼ ﺟﯿﻎ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻤﺘﺶ ﻭ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺯﻧﻢ ﺍﻣﺪ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺷﻮﻫﺮ ﻣﻨﻪ ﮐﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﯽ ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺭ ﮐﯿﺮﺵ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺵ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻭ ﻣﻨﻢ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﻧﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﺵ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﺍﻭﻟﺶ ﻟﺨﺖ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﯿﺪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﯿﺮﻭ ﮐﯿﺮﻡ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ﮐﺲ ﻧﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﺯﻧﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﻧﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺯﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﮐﯿﺮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺗﭙﻞ ﺷﺪﯼ ﺯﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺭ ﺗﺎ ﺗﭙﻞ ﺷﯽ ﻧﺎﺯﯼ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﻓﻘﻂ ﻣﺎﻟﻪ ﻣﻨﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺟﺮﻡ ﺑﺪﻩ ﻭ ﻭﺍﻗﻌﺎﻥ ﮐﺲ ﺗﻨﮕﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﺍﺯ ﮐﻮﻥ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩ ﻭﺯﻧﻢ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﮐﯿﺮﺵ ﺑﺨﻮﺭ ﺷﺐ ﻣﺎﻟﻪ ﻣﻨﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺲ ﻣﻨﻢ ﺟﺮ ﺑﺪﻩ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺟﺮﺕ ﻣﯿﺪﻡ ﺣﺎﻻ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﮐﺲ ﻧﺎﺯﯼ ﺟﺮ ﺑﺪﻡ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ ﺭﻭﯼ ﻧﺎﺯﯼ ﺯﻧﻢ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﻣﻨﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﺲ ﺗﻨﮕﺶ ﺟﺮ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ ﻧﺎﺯﯼ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﮐﺲ ﺯﻧﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﮐﻪ ﯾﻊ ﺩﻧﺪﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﮐﺲ ﺯﻧﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﺎﺩ ﮐﻪ ﻭﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺶ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻦ ﺗﻮﯼ ﮐﺴﺶ ﻣﻦ ﻗﺮﺹ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﺪﻡ ﻣﻨﻢ ﻫﻤﺶ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﯼ ﮐﺴﺶ ﺟﺎﺗﻮﻥ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺧﺎﻟﯽ ﺧﻼﺻﻪ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺗﺎ ﺷﺐ ﺩﻭﺳﺖ ﺯﻧﻢ ﻧﺎﺯﯼ رو کردم.

@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈


آذر_و_دو_دوست_حشری

لز

سلام من آذر هستم و میخوام یه داستان از دو تا از دوستام براتون بگم که اگه بشه تو سایت بذاریدش.این داستان دقیقا یه هفته پیش اتفاق افتاد ، تو خونه بودم که یهو تلفن زنگ خورد از اونجایی که همیشه من تو خونه تلفنو جواب میدم شیرجه رفتم رو گوشی. سیما دوستم بود پشت خط گفت که مامانش اینا دارن میرن مکه و اون و خواهرش سعیده تو خونه تنها هستن پس ازم خواست که برم پیشش .منم که از تنهایی داشتم تو خونه کف میکردم از خدا خواسته رفتم . یه کمی ورق بازی کردیم شامی به بدن زدیم و کم کم ساعت شد 12 شب من که ازخستگی دیگه داشتم میمردم همونجا خوابم برد(اتاق سیما )نمیدونم بعد از اینکه من خوابم برد چه اتفاقی ....


نصف شب یهو از صدای آه و اوهی که از اتاق بغلی میومد از خواب پریدم حس فضولیم گل کرده بود و کرمام داشتن ول ولف میکردن خواستم سر از کارشون درارم به هوای آب خوردن رفتم آشپزخونه ولی یواش دیدم اونا متوجه من نیستن کرمام که بیشتر ول ول کردن خواستم برم ببینم چیکار میکنن رفم دم اتاق دیدم نور خیلی کمی از زیر در معلوم بود از سوراخ در نگاه کردم زاویه دیدم زیاد خوب نبودش چون نیمی از تختو میدیدم ولی از صدا هایی که میومد معلوم بود دارن باهم ور میرن چشامو که تنگو گشاد گردم دیدم که سیما که خواهر کوچکتره با سوتین وایستاده و سعیده که بزرگتره داره ازش لب میگیره. از تعجب داشتم شاخ در میووردم ولی میخواستم ببینم.اولش گفتم اینا چه دیوونن مگه پسره علاف کمه ولی یه کم که فکر کردم دیدم شاید اینا کارشون درسته خلاصه اونا ادامه دادن و منم نگاه میکردم چون اونا اصلا متوجه من نبودن و هر دوتاشون تو یه دنیای دیگه بودن.کم کم لای درو باز کردم دیگه اونام کاملا همدیگرو به طرز وحشیانه ای لخت کرده بودن ولی هنوز لب تو لب بودن من تا حالا هیچ کدومشونو لخت ندیده بودم یعنی دقت به هیکل هاشون نکرده بودم ناگهان چشمم به سینه های تپل سیما افتاد دختر عجب سینه هایی من که دخترم داشت آبم را میافتاد چه برسه به پسرا!
پیش خودم فکر کردم دمشون گرم حق دارن که این نعمته الهی رو بین خودشون تقسیم میکننو به بقیه نمیدن همونطور که چشمم به سینه های سیما خشک شده بود یه دفعه سعیده از پشت توی تصویرم قرار گرفت تا حالا کون به این خوش تراشی تو عمرم به غیر از تو فیلما ندیده بودم دستای سیما رو کونه سعیده بود و اونم به طرزه شهوت انگیزی داشت سینه های خواهرشو میخورد انگار میخواست تمامه کمبوده شیرشو جبران کنه کم کم کار به جاهای باریک کشیدو رفتن تو تخت اوه اوه چه خبرررررررررررر ! منم کم کم داشتم میزدم بالا تو همین گیرو داد یه دفعه سعیده رفت وسط پای سیما و شروع کرد به لیس زدن دیگه صدای سیما تبدیل به جیغ های بلند همراه با اوفففففف اوف شده بود بعدم جاشون عوض شد منتها به نظر میومد که سعیده از سیما با تجربه تره چون هر چی باشه اون چند تا پیرن بیشتر پاره کرده بود یهو دیدم که سعیده کم کم دستشو کرد تو کس سیما اونم خیلی داشت بهش خوش میگذشت خیلی دوست داشتم که بهشون ملحق بشم.منتها میترسیدم چون حتی تا حالا تجربه سکس با یه پسرم نداشتم دیگه دو دل شده بودم ولی تصمیم گرفتم که برم بخوابم اما آخه مگه میشد! زنگ زدم یواشکی به دوست پسرم ولی باور کنین وقتی یکی یه فیلم سوپره لایو میبینید دیگه دوست پسرو فراموش میکنید!نمیدونم چی شد که یهو خودمو وسط اتاقه اونا دیدم اونانم اولش ترسیدن فکر کردن که لو رفتن ولی ناخوداگاه بهشون گفتم تنها تنها!اون لحظه اینا از دهن من بیرون میومد! نمیدونم چم شده بود سعیده که الحق چشمای ردیفی داشت (مدل چشمه خماره انجلینا جولی) با یه عشوه ای که مخصوص خودش بود یه نگاه بهم کرد...میتونم بگم که خودم کم کم لخت شده بودم خلاصه اونا انگار که یه کیره کلفت دیده باشن ذوق کردنو اومدن طرفه من این تقریبا اولین تجربه من بود وقتی که یکیشون سینه هامو میخورد و یکی دیگشون با کسم بازی میکرد اصلا تو این دنیا نبودم دوست داشتم خودمو جر بدمو این دوتا هلو رو بکنم تو خودم!!!اونا شروع کردن از نوک پای من تا حتی زیر بغلمم لیس زدنو بوسیدن بعد تو یه فرصت مناسب سعیده دست کرد زیره تختو یه چیزی که شبیه کیر بود در آورد و آروم به من نزدیک کرد یه کمی باهاش بازی بازی کرد و کرد تو کسم که یهو حس کردم کسم داغ شده آره همون موقع پردم پاره شد و خون اومد اما دیگه برام مهم نبود چون خیلی بهم خوش میگذشت!تو همین لحظه ها تو همون حس و حال قشنگ خوابم برد صبح از خواب پاشدمو دیدم یکی اینور و یکی اونورمه ولی بهم میگفتن که این کار اگه با یه پیرم قاتی بشه حالش بیشتره خلاصه بعد از چند روز که ما همش سکس داشتیم دوست پسرمم به این ماجرا قاتی شد حالا هر 4 تامون با هم زندگی میکنیم و تقریبا همیشه هر روز به تعدادمون اضافه میشه. دوست داری امتحان کنی؟

@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈


نصب_لوستر



سلام من مهدی هستم 36 سالمه و برقکارم چند ماه پیش رفته بودم تو یه خنه برای اینکه لوستری که خریده بودن رو نصب کنم کارم یکم طول کشید واسه همین هم نهار اونجا موندم حین کار متوجه زن صاحب خونه شدم که اسمش لیلا بود یه زن جوون و خوش اندام که معلوم بود حسابی هم ورزش میکنه چون سینه های بالا و باسن فرم گرفته ای داشت و خیلی هم زیبا بود البته یکم قدش کوتاه بود شوهرش توی بانک کار میکرد و اون روز مرخصی گرفته بود که من میام خونه باشه همون روز متوجه خسیس بودن شوهره و فشار اوردن به لیلا واسه همه مسایل بود از این بابت مرتب سرش داد میزد منم واسه اینکه دعوا بالا نگیره به محض اینکه میرسیدم نزدیک لیلا خانم یواشکی یه دلداری ریز میکردم میگفتم بی خیال اشکال نداره ببخشش یا اینکه تقصیر من بود واسه همین سریع جذب هم شدیم وقع رفتن دیدم یه چشمک خوشکل بهم زد وگفت اوسا مهدی این ایفنمون هم یه نیگا میندازی خرابه 
شوهره گفت چی شده باز کی زده خرابش کرده ؟من گفتم اشکالی نداره یه نیگا میندازم وقتی چک کردم دیدم موردی نداره من تو خونه بودم بهش گفتم اقا شما برید تو حیاط وقتی من در رو میزنم ببینید صدا میده یا نه بعد دوباره ببندید تا من دوباره امتحان کنم اونم رفت ولی لیلا رو هم الکی صدا کرد که ما تنها تو خونه نمونیم وقتی چک کردم دیدم مشکلی نداره از همون تو ایفون گفتم اقا حالا ببندید درو دوباره زنگو بزنید وقتی زنگ زدن ایفون رو که دیدم برق از سرم پرید لیلا رفته بود تو کوچه زنگو زده بود شوهره هم پشت در از همونجا گفتم مشکلی ...
تا اومدم بگم نداره لیلا روسریشو کشید پایین و یه چشمک زد و گفت دیدین مشکل داره من که کپ کرده بودم نمیدونستم چی بگم گوشیو گذاشتمو اومدم تو حیاط 
لیلا و شوهرش تو حیاط بودن که دیدم لیلا نذاشت من حرف بزنم فوری گفت اوسا کی درستش میکنی چند روز دیگه روزه داریم
گفتم فردا میام درستش میکنم
فردا که رفتم به امید دیدن لیلا جونم رفتم ولی ازز شانس بد دیدم بازم شوهرش بود تو نگو شک کرده بود منم دیدم هوا پسه گفتم اینجا درست نمیشه باید بازش کنم بدم درستش کنن بعد بیارم نصبش کنم شوهر لیلا هم نفس راحتی کشید و گفت اره منم دیرم شده باید برم سر کار
فرداش شوهره زنگ زد گفت چی شد درست نشد منم به دروغ گفتم نه هنوز بهم ندادن ولی به محض اینکه بدن میام نصب میکنم اونم گفت باشه ولی قبلش زنگ بزن که من خونه باشم منم بهش گفتم که دست من نیست منم که وقتم ازاد نیست هروقت درست شد میارم صبح یا عصرشو نمیدونم اکه میخواین که اینطوری بیام اگر هم نه که بیارمش پس دیدم بند هخدا گفت باشه ولی تا جایی که بشه هماهگ باش منم یه چشم ابدارگفتمو رفتم
فردا صبح رفتمو در زدم لیلا درو باز کرد اومد دم در و تا دید منم گل از گلش شکفت گفت اوس مهدی خیلی طولش دادی
اذیتمون نکن
منم گفتم چشم لیلا خانوم ما نوکر شما هم هستیم حالا در خدمتیم اومدیم نصبش کنیم
با خنده گفت فقط ایفونو نصب میکنید منم تا اینو گفت سینشو گرفتم تو دستمو گفتم نه عزیزم همه رو با هم نصب میکنم 
حسابی زوق کردو خندیدیم 
منم گرفتمش تو بغلمو بوسیدم ای بوسیدم که نگو 
هینطور که میبوسیدمش تو همون پارکینگ لختش کردم و خودمم لخت شدم لیلا که انگار کیر ندیده بود کیر کوچولوی منو گرفته بود انگار میخواد فرار کنه
تا ته کردش تو دهنش
وای که چه ساکی میزد 
منم همونطوری برعکسش خوابیدمو کسشو کردم تو حلقم حسابی لیس میزدم صدای اخ واوخ لیلا هوا بود گفت مهدی منو بکن بکنش تو کسم میخوامت اوسا
منم امونش ندادم کیرمو کردم تو کسش و حساب یا ون روز کس کردم دو بار هم لیلا رو خالی کردم و به ارضا رسوندم بعدش زود ایفونو نصب کردمو رفتم
ظهر شوهرش زنگ زد و تشکر کرد منم گفتم که قابلی نداره بریزین به حساب که دیدم لیلا از پشت گوشی داد زد اوسا باید یه تخفیف حسابی بدین که مشتری بشیم منم الکی چند تا ناز کردم و گفتم که از همه جا کمتر حساب کردم ولی بخاطر اینکه کاراتونو به دیگری ندین چشم
اینم از خاطره من و نصب لوستر امیدوارم خوشتون اومده باشه

نوشته: اوس مهدی

@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈


ل عاشقشون شدم و یک دندونای تیزی داره ک میترسه منو زیاد گاز بگیره خون بیاد. کیر جواد 17 سانته و کلفتیشم معمولیه ولی من فک میکنم اگه قده کیر محسی دوست پسرم بود خیلی بد میشد و کسم طاقت نداشت کیر محسی 19 سانت بود و کلفت سفید با سوراخ گنده ولی کیر جواد کوچکتر و سیاهه سیاهه با اینکه بدنش خیلی سفیده ک تخماش صورتیه ولی کیرش سیاهه سوراخشم خیلی ریزه زبونم توش نمیره فقط ی زره...
سر کیرشو تنظیم کردم روی کسم و گفتم فشار بده خیس خیس بودم حالت خوبیم ایستاده بودم درد نداشت فقط لذت بود اینقد فشار داد تا تهش رسید گفتم بازم فشار بده گفت همش همینه دیگه و خندیدیم....(ما همیشه وسط سکسامون میخندیم مث فیلمای سکسیه طنز حتا شده وسط سکسامون اینقد خندیدیم ک کیرش خابیده)
کمی تو این حال موند و گفت فاط زود میام گفتم ایراد نداره لذت ببر منم با انگشتت میام (جواد ی جوریه اگه من نیام دوست نداره بیاد اکثرا دیرتر از من میاد و من دوبار با سکساش ارضا میشم ولی گاهی ک اون زودتر میاد عصبی میشه قر میزنه و همیشه فکر اینه ک اول من بیام هرچقدر بهش میگم من لذتش واسم مهمه ن اومدم راضی نمیشه) شروع کرد اروم اروم تلنبه زد ک گفتم محکم جوادی محکم تر اقایی بزن بیای و اونقد محکم زد شاید 7 تا تلنبه زد ولی اینقد محکم ک دردم داشت ولی کیرشو کشید بیرون و ابش رو توی نافم خالی کرد بغلم کرد و خابوندم زمین خاستم حرف بزنم گفت ساکت منم ساکت شدم و اومد دراز کشید ب پهلو پیشم سینه چپمو با لباش گرفت و دستشو گذاشت روی جوچولمو مالید منم وقتی جواد اومد اومدم ولی خودش نذاشت بگم واسه همین تقریبا 10 دقیقه با چوچولم ور رفت البته وسط کار گفتم برو بشین وسط پام و دوتا دستی بکن ک دوتا انگشتشو توی کسم میکرد و با دست دیگش چوچولمو میمالید .وقتی اومدم گفت اخیییش خیالم راحت میشه وقتی تو میای ارامش میگیرم حس میکنم وظیفمو انجام میدم .گفتم اخه من میدونم وقتی مردا میان خستن و دیگه دوس ندارن ی ساعتی رو با کس زنشون ور برن تا بیاد دیگه میلشون نمیکشن ک گفت ن من اگه تورو نیارم اروم نمیشم...
لباس پوشیدیم و رفتیم شام و کمی هم تلویزیون دیدیم و پیش خونواده نشستیم.ک ساعت 11 شب گفت بریم اتاق مدارکمو پیدا کنیم گمشون کردم. اومدیم اتاق و مدارکو پیدا کردیم کمی هم دوتایی تلگرام رفتیم ک دستمو گذاشتم روی کیرشو گفتم پسرمو میخام همیجور لامصب با ی اشاره کوچولو راست میشه گفت باشه گفتم پاشو بشور بیا میخا بخورم گفت با اب سرد میشورما گفتم ن ن میخابه دیوونه ...گفت نا ندارم برم خستمه روغن زیتون بزن با روغن بمال گفتم ننننننههه خیییییررررر میخام بخورمش. ولی ی نیگاهه مظلوم کرد دلم واسش سوزید ی پارچ اب توی اتاق بود ک از ظهر مونده بود و سطل اشغال رو هم از گوشه اتاق اوردم دستشو گرفتم شلوارشو پایین کشیدم نشوندمش لبه تخت سلطو گزاشتم زیر کیرش و چند روز پیش خاهر زادم ی دختر بچه 7 سالست ی شامپو مسافرتی بهم داد بود ک مثلا از مسافرت واسم سوغات اورده بودش از کیفم دراوردمش و دو سه قطره ریختم کف دستم و و کمی هم اب ریختم روش دستمو گرفتم بالای سطل اشغال و روی کیرش و اووووفففف کفیییش کردم ک خندش رفت هوا و کلی خندید من میخاستم فقط بشورمش بعد کیرشو بخورم ولی با همون دستای کفیم تخماشو و کیرش چند مین مالیدم و با اینکه چند ساعت پیش اومده بود بازم زود اومد و اب کیرش با کف قاطی شد چقد واسم زیبا بود و با پارچ اب ریختم روی کف ها و اب کثیف میریخت توی سطل و کیرش تمیز شد و دوتایی خندیدیم بعد از خنده دیدم باز بلند بلند خندید گفتم چته با چشم کیرشو توی سطل نشون داد داد دیدم داره جیش میکنه توی سطل و منم مردم از خندا باز اب ریخت روش و شستش سطلو گذاشت کنار و لباسشو پوشید اومد قلقلکم داد من خودم داشتم ازخنده میمردم گفت این کثیف ترین حمامی بود ک توی عمرم کردم .....

نوشته: fatiijanii

@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈


حمام_کثیف_توی_اتاق_خواب




سلام ب عشقای خوبم دوستون دارم.
من فاطیم 26 سالمه. یک ساله متاهلم و بعد از عقد کردن با جوادم هرگز حتا با نگاه بهش خیانت نکردم.70 کیلوام قدم 168 پوست سفید دارم موهای پسرونه بلوند چشمها و لبای درشت گردن کشیده و سینه های 80 گرد سرشون پایینه نوکشون سفیده کمی شکم دارم ک جواد عاشقشه و اونو بین پاهاش میگیره فشار میده پاهای خوش استیلی دارم و کس تپل ک رنگ داخلش ن صورتی ن قهوه ای فقط سفیده سفیده چوچوله کوچولو پردم ارتجاعی حلقوی بود ک از روز بعد از عقد تا 3 روز طی 3 بار سکس زده شد سکس ک ن نیمچه سکس من درد داشتم نمیزاشتم بکنه البته داستان اون روزا جدا نوشتم 3 قطره خون داشت و خیلی درد وحشتناکی داشت و هنوز هم بعد از یک سال رابطه ک هفته ای حداقل 6 بار هست و بعضی روزها ب 3 بار هم میرسه درد دارم موقع سکس. کونم گرده گرده و تپل و البته تنگ و جواد فقط 2 بار کردش اونم خودم خاستم ازش خوشش نمیاد میگه کثیفه ضرر داره ولی مجردی با بی افم بارها سکس داشتم از کون ک توی داستان دنباله دار نوشتمش همش رو. فک کنم فقط سر کیرش میرفت تو چون کونم گشاد نشد نمیدونم چ طور همه با 1 بار کردن مینویسن جا باز کرد قده کون فیلم سکسیا خارجی باز شد
من تازه عضو شهوانی شدم البته ک 3 سال همه داستانارو پیگیرم بدون عضو بودن و الان مشغول نوشتن داستان دنباله دار زندگی سکسی من تا دیشب هستم ک قسمت 4 رو نوشتم ولی دیشب با عشق همیشگیم همسر عزیزم ی سکس توپ کردیم و ی جق باحال واسش زدم ک جالب بود بهش گفتم میخام بنویسم داستان امشبو ک اصن نفهمید چی میگم منظورم چیه....
منو جوادم 1 سالی هست ک عقد کردیم ولی خونه خودمون نرفتیم طبقه بالای مادر شوهرم میخایم بریم یعنی ب دلایلی موندیم جشن عروسی بگیریم چند ماه دیگه. گاهی میاد سراغم و میارم خونه شون .دیروزم صبح اومد و اوردم تا عصر پیش خونوادش بودیم و خیلی شوخ طبع هستن همه گفتیم و خندیدیم ک عصری اومدیم اتاق جواد با گوشی سرگرم بود و من نقشه کشیدم ک برم حمام و کسمو بشورم و بیام بشینم روی صورتش (با اینکه من همیشه بهداشتم رو رعایت میکنم اما بازم کس نشسته نمیخوره وسواس تمیزی داره )
رفتم ی دوش 5 مین گرفتمو اومدم بیرون اما ی لحظه حسو حالم پرید بدنمو خشک کردم و شرتمو پوشیدم ک دیدم ک داشت دید میزد ولی توجه نکرم .سوتینمو پوشیدم و پشتمو کردم بهش ک ببنده و بست و گفت خیلی تحت فشاره ک خندیدیم و بعدش گفت بیا دراز بکش ی بالش گذاشت زیرپامو 1 تمرینی واسه زانو انجام داد (جواد زانوشو عمل کرده و از گوگل انواع تمرین رو پیدا میکنه انجام میده و گاهی واسه اینکه مطمعن بشه درستن روی پای منم انجام میده)
وقتی کارش تموم شد نشستم و هموجور یک لنگه پای شلوارمو پوشیدم ک اجازه نداد و گفت ن بیا کارای خوب خوب بکنیم. گفتم ن حال ندارم ولی اجازه ندادو پاهامو قفل کرد با پاهاشو لبامو بوسید و اینقد لبمو میک زد ک وا دادم. و باهاش همکاری کردمو زبونشو میمیکیدم رفت سمت گردنمو 2 تا از مکیدنایی ک عاشقشونم و جای لباش روی گردنم کبود میشد کرد و من لذت زیادی بردم و همون لحظه خیس شدم ...
دستام روی سینش بود ک لباسشو دراوردم لباش داشت میرفت سمت سینه هام ک نذاشتمو سرشو روی گردنم چسبوندم ک دوتا گاز گرفت محکم تر از قبلی.
دیگه خندید گفت بسه الان مجبوری تا 1 هفته شال بپوشی دور گردنت گفتم میمیرم واس این کبودیا نفسسسسس .اروم اروم رفت سمت سینمو و فاصله گردنمو تا نوک سینه چپمو میبوسید و نوکشو با لباش گرفت و مکید و دستشو گذاشت روی سینه راستمو فشار میداد شکمشو ب شکمم چسبوند و 2 مین سینه هامو خورد و مالید ... با لباش رفت پایین روی نافم روی شکمم و پهلوهام میلیسد ک کل بدنمو میلرزوند این کار و حس خوبی بود .رفت سراغ پاهام و انگشتای لاک زدمو کرد دهنش (جواد عاشق فتیشه نمیگه ولی هردفعه امکان نداره پاهامو نلیسه خودم فهمیدم همیشه واسش لاک میزنمو از پوست پاهام مراقبت میکنم) قلقلکم میومد و ب خودم میپیچیدم ولی اجازه دادم لذت ببره هرکدومه پاهامو میگرفت با اون یکی پا کیرشو از روی شلوار میمالیدم من خوشم میاد از این کار. بعد از دوسه مین اومد بالا ترو رون هامو بوسید و لیسید و تپلیه کسمو لیسید و از هم بازش کرد اینقد دلم میخاست بخوره ولی خوب کسم خیس خیس بود و جواد خوشش نمیاد البته اگه بگم میخوره ولی کار اجباری رو نمیخام .ب هر حال اول کمی با انگشتش مالید ولی دوتا تکون مونده بود ک ارضا شم دست کشید و کمی اذییت شدم ...
دستامو گرفت گفت پام درد میاد پاشو سر پا بکنمت گفتم باش و پامو گذاشتم روی پشتی و شلوارشو دراورد و شرتشو من دراوردم و کیرشو گرفتم کشیدم سمت کسم ک هردومون خندیدیم
جواد 185 قدشه و 80 وزنش چشم ابرو مشکی و سینش پر مو و بقیه بدنش موی زیادی نداره 5 سال ورزش رفته و سینه و بازوهای بزرگو ورزشکاری داری لباس فوقولاده صورتی و گنده و خوردنی ک روز او


درست فکر کرده بودم . شهوت همون چیزی که همه دارند و میخواند بگن نداریم . اینجا به بعد دیگه فقط باید ادامه راه رو میرفتم . نزدیک دو دقیقه بود داشتم لبهای یه زن بینهایت زیبا حشری و تشنه رو میخوردم . حاجی احمق اینقدر درگیر زنهای مردم بود که یادش رفته بود یه یه فرشته . یه هلو پوست کنده تو خونه داره .وقتی داشتم نرمی سینه های منیر جون رو با دستم حس میکردم . اب دهنم خشک شده بود . قلبم تند وتند میزد . و تقریبا کیرم به سفتی سنگ شده بود . باورم نمیشد . وقتی منیر دستش رو برد سمت شلوارم هم خوشحال بودم هم شوکه شده بودم . ،وقتی کیرم از قفس شرتم ازاد شد مثل بچه ای که پستونک میخوره داخل دهن منیر مکیده میشد . منیر هنوز دامنش تنش بود .
دکمه های پیرهنش بسته و روسری که معلوم نبود کجا بود . همون چند دقیقه اول ابم به شدت پاچید بیرون و روی دست منیر ریخت . اصلا بدش نیومد و داشت با کیرم بازی میکرد . من که حالا ار ضا شده بودم داشت مغذم کار میکرد که این چه کاری و این حرفها . خواستم تموم کنم که چنان دادی سرم کشید که کس کش هر چی میگم فقط بگو چشم .
عین یه جنده دامن و شلوارش رو با هم داد پایین و گفت بخورش .
با اینکه بدم میومد ولی جرات تمرد نداشتم . شروع کردم بخوردن کسش . اگه بگم یه کس صورتی تمیز سفید و بدون مو حالم رو بهم میزد دروغ گفتم. داشت خوشم می اومد .
حالا پیرهن منیر جونم کسی که سالها نوکری خونه اش رو کرده بودم رو داشتم در میاوردم .
یه جفت سینه بلورین . انگار هلو رو پوست کنده بودند. ولی درشتتر.عین وحشی ها میخوردم . به حالت تحکم بهم فهموند که باید بکنمش . دوباره داشت شهوت بر من موستولی میشد . کس تنگ منیر حالا زیر کیر من بود . چون دفعه دووم بود به این زودی ها ارضا نمیشدم . وقتی فشار کوس رو دور کیرم حس میکردم . وقتی داشتم لرزش پستونها رو با هر رفت و برگشت کیرم میدیدم. وقتی لبخند رضایت و شهوت قاطی شده با هم میدیدم
انگار دنیا. مال من بود . بعد از ده دقیقه دوباره ابم اومد . لذت رو تو چشمان منیر میدیدم و عذاب وجدانی هم نداشتم بابت این که یه زن شوهر دار رو کردم .
چون شوهر دیوسش هر کی رو می ید میکرد . وقتی از روی منیر پا شدم . پشیمونی دوباره اومد سراغم . بعد از تموم شدن کارهای خونه به منیر گفتم من رو ببخش . دیگه تکرار نمیشه . غلط کردم . بچهگی کردم . انگشتش رو گذاشت روی دهنم و گفت هییس.
تو غلط کردی . هر وقت گفتم باید بیایی تو کار خونه بهم کمک کنی . بهم دو تا تراول پنجاه تومنی داد گفت . این هم انعام امروزت . همیشه هم هست .
دفعه های بعد واقعا دلم نمیخواست بکنمش . حس ترس داشتم . و اینکه چون پول میگرفتم احساس میکردم یه فاحشه مذکر شدم . به این فکر میکردم که زن پولدار هم که باشی میتونی جوونهای خوشگلتر و کم سن و سال تر از خودت رو در اختیار داشته باشی .
من هنوز هم شاگرد حاجی مرتضوی هستم . و هنوز هم کارهای خونه گردن منه.
تمام.
ممنون از اینکه وقت گذاشتید و داستان من رو خوندید.برام مهمه نظرتون . چه خوب چه بد چه فحش چه دعا . کامنت بزارید و حتما لایک کنید دوست نداشتید دیس لایک کنید . برام خواننده هام مهم هستند

@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈


اییدن زن حاجی فرش فروش


کلاس سوم راهنمایی شده بودم شاگرد مغازه حاج آقا فرش فروش معروف بازار. حاجی با اینکه سنی نداشت چون پول داشت و مکه رفته بود همه براش احترام زیادی قائل بودند.تو این چند سال بار ها دیده بودم که زنهای کم سن و سال . از بیوه گرفته تا مطلقه و حتی اگه گیرش میومد شوهر دار رو صیغه میکنه و ترتیبشون رو میده . فرش فروشیش یه قسمت دفتری داشت که بالای فروشگاه بود. که مکان حاجی بود .و البته وظیفه من این بود که هر وقت حاجی با همسران موقتشان خلوت نموده و مشغول جماع هستند مشتری ها رو راه بیاندازم و اگر احیانا کسی با خود حاجی کار داشت بگم رفته مسجد واسه نماز یا دعا با یه بهونه ای. همیشه از اینکه یه نفر چون پول داره میتونه بدون نگرانی ماهی چند تا زن جوون که بعضی هاشون حتی از من هم جوون تر بودند رو بکنه حرس میخوردم .چون اوایل سنم کم بود حاجی من رو گاهی میفرستادند خونه تا به حاج خانوم که یه زن سی و چهار ساله خوش هیکل سفید با سینه های که از روی لباس هم میشد حدث زد چه قدر ناز هستند کمک کنم . نمیدونم با داشتن همچین تیکه آسی چرا حاجی باز هم فکر کس بازیش بود و از آبرو ریزی نمیترسید نمیدونم . من حالا بیست و شش سال داشتم ولی حاج خانوم باهام مثل بچه رفتار میکرد . خیلی درگیر حجابش و این چیزها نبود. یه روز که طبق معمول رفته بودم واسه حمالی خونه حاجی. منیر زن حاجی گوش من رو گرفت و گفت یه چیز ازت میپرسم اگه دروغ بگی کله ات رو میکنم . من که کمی تعجب کرده بودم اخه این رفتار معمولی با یه پسر جوون نیست پرسیدم باز چی شده حاج خانوم.
ـقول بده حرفهای امروز رو به هیچ کی نمیگی وگرنه کاری میکنم حاجی اخراجت کنه .
=چشم . هر چی شما بفرمایید
ـمیگم تو اونجا تا الان چیزی از حاجی ندیدی
=چه چیزی؟؟
ـخودت رو به خنگی نزن میدونی چی میگم!
=چه عرض کنم
ـحرف میزنی یا خفه ات کنم
وقتی داشت این جمله رو میگفت معلوم بود اصلا شوخی نداره و در هر بلایی بخاد این زنه سرم بیاره بدتر از تنبیهی هست که احتمالا شوهرش برام در نظر میگیره . در کل با حاجی میش یه جور کنار اومد ولی با این هیچ رقمه نه .
=چه عرض کنم منیر خانوم . بله . شما درست میفرمایید. چیزهایی دیدم .
ـکیه ؟؟چند سالشه ؟؟
=روم نشد بگم ماهی یکی دو نفر . گفتم یه زنه هست سی سالشه .اصلا هم قشنگ نیست .
دیدم که منیر اون زن عصبانی انگار تمام قدرتش رو از دست داد و اشک تو چشماش حلقه زد .و با گریه گفت .
ـخیلی خوشگله حتما . ؟؟مگه من واسش چی کم گذاشتم .
من به خودم جرات دادم و شونه هاش رو گرفتم گفتم بخدا یه تار موی تو هم نمیشن منیر خانوم . از روی دلسوزی دستی به صورت قشنگش کشیدم که مثلا اشکهاش رو پاک کنم .
سر دل خانوم تازه باز شده بود و انگار که من خواهرشم داشت باهام درد و دل میکرد . به من میگفت امیر جون بدونی براش آرایش میکنم . بدونی احترام میکنم بهش . بدونی بخاطرش با داداشم حرفم شد . و ..و. .. ووو
همین جور که داشت برام درد دل میکرد منم خیلی اروم داشتم صورتش رو ناز میکردم و بازوش رو فشار میدادم . خیلی اروم دیدم تو بغل منه و من دارم قربون صدقه اش میرم .
= منیر جون (خودمونی شده بودم) یه د
تار موت میارزه به صد تا اون زنه . چشمای تو رو هیچکی نداره . این صورت تو مثل ماه میمونه .. اون زنه پیش تو میمون هم نیست .
همین جور داشتم ازش تعریف میکردم . که منیر گریه کنان ازم پرسید
ـامیر جون پس چرا این اوستای تو میره دنبال اون کثافتها. .
=گفتم اگه بگم ناراحت نمیشی ؟؟؟
ـنه . بگو . تو رو خدا بگو .
لبم رو بردم سمت لبش و یه ماچ تقریبا طولانی ازش گرفتم .
یه سیلی بهم زد و دوباره جدی شد.، بهم گفت چی کار میکنی حروم زاده .
منم با قیافه حق بجانب گفتم دیدی ناراحت شدی.
ـکی بهت اجازه داد من رو ببوسی .
=این همون چیزیه که حاجی دنبالشه . تنوع . بهم بگو بین بوس من و بوس حاجی چه فرقی بود.
ـ کمی فکر کرو گفت نمیدونم . نفهمیدم.
=حالا دوباره امتحان کن شاید این دفعه فهمیدی.
اجازه ندادم جواب بده و لبش رو گرفتم و مشغول مکیدن شدم . کمی طولانی که شد بی هوا دستم رو بردم سمت سینه های بلورینش . انگار میخواست داد بزنه ولی چیزی مانعش بود .


د خصوصي داشتي اخه مامانم دبير شيمي هستش گفته به تو چه فضول گفتم چون سر

وضعت به هم ريخته گفتم شايد که شاگردات اينجابودن با هم کشتي گرفتين مامانم با چند تا از شاگرداش که يکي شون دختر خالم خيلي شيطوني مي کونه اون يک لزبين هستش منم چند بار ديد م که با اونا شيطوني مي کنه اون خنديدو رفت تو حموم گفت تو هم اگه ميطوني باهشون کشتي بگير من خنديم گفنم خبر نداري که معلم پسرت با اون کشتي مي گيره فرداش امتحان رياضيم دادم به نمره 19 قبول شودم همه تعجب کرده بودن خوب مو قعي که مامان ادم به معلمت کون کوس بده معلومه که با نمره 19 ادم قبول ميشه . مامانم بعد از يه مدت جريان کون دادن من به معلم رو فهميد اخه کونم عفونت کرد بخاطر اون زخمش از اون روز به بعد بين من ومامانم زند گي جديدي شروع شده

@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈


من اميد هستم الان 22 سال دارم مادرم مريم 42 سال داره ما تنها زندگي مي کونيم. پدرم چند سال پيش در يک صانحه تصادف فوت شود. ما جرا اينکه من تو درس رياضي کلاس اول دبيرستان خيلي ضعيف بودم چون تست ايکيوم هم خيلي بالا بود وسال قبلش هم کلاس اول رو در جا زده بوديم وبا دنده سنگين بالا ميرفتيم مجبور بوديم که اون سالا هر جور قبول بشيم وگرنه بايد ميرفتم مدرسه بزگسال يا ترک تحصيل ميکردم . خلاصه اونسال ه ر جور بود با پول ودرس خوندن خودم وکمک مريم جون تونستيم تو شهريور ماه قبول بشيم ما جرا اينکه من نه رياضي خيلي ضعيف بودم مامانم مجبور شود که از معلمم بخواد که منو کمک کونه اونم چه کمکي کسکش معلمه خيلي بچه باز بود ماهم که خيلي به نظر خودم قشنگ نبوديم اين معلمه از روز اول که اومد با من رياضي کار کونه شروع کرد با من شوخي کردن وگاهي مواقع ميزود دم کون بنده منم که چندين بار نخواسته رفقا ترتيب کونمونو داده بودن وچند نفر ديگه يه روز که مامانم خونه نبود معلم من اومد خونه که به من رياضي درس بده بعد از حل چند تمرين معلم من به من گفت مي خواهي رياضي رو با نمره بالا قبول شي . گفتم چرا که نه اونم گفت پس بايد يه کار کوني وحرچي من بهت گفتم هيچي نگي گفتم باشه بعد ديم که پاشود اومد پشت ميز ترف من ودستشو گزاشت روشونم گفت بلند شو بلند شودم من برد طرف تختو حلم داد روتخت گفت شلوارتو در بيار تا امديم به خودمون بيام يه کشيده گذاشت تو گوشم خلاصه بزور مار ولخت کرئ وخودشم کيرشو از تو تومونش در اورد گرفت جلوي صورت ما چپوند تو دهنمون گفت ساک بزن کيرش مزه گوه وبوي بدي مي داد خلاصه چراهاي جز خوردن نبود کيرشو که خوب ساک زدم گفت بر گرد با شکم بخواب روتخت هر چي هر کاري کردم زيرش در برم نشد بزور چپوند تو کونم دردي گرفت که نگو تو عمرم چنين دردي گاهي نکشيده بودم گريم گرفته بود اشک از صورتم مي ريخت خارکسه هرچي مي تونس کيرشو تو کونم فرو مي کرد هنوز يادم که مياد ازدردش گريم ميگيره کسکش خوب که منو کرد از کون . بعد حدود يه 10 تا 15 دقيقه کيرشو در اورد وبلند م کرد گفت بخور دور کيرش زرد بود از عناي کونم وکمي هم خوني معلوم بود کونم زخم شوده گفتم نمي خورم باز يه کشيده نصار گوشاي بنده کرد وبعد از دوباره کيرشو چپند تو دهنم نرديک بود حالم بد بشه واستفراق کونم معامه گمت نهنه جنده چه مرگته مي خوري يا نه وگرنه به همه معلم ميگم خلاصه خورديم ابشو همش ريخت رو صورتم بعدشم لباساشو پوشيدو گورشو گم کرد رفت شب که مامانم اومد از کون درد نمي تونستم راه برم مامانم همش فکر ميکرد که از درس خوندن خستمه البته واقعاا هم عجب درسي بود بعد مامانم رفته که به معلم من زنگ بزنه که براي جلسه اخر کلاس قرار بزاره قرار شد که پس فردا بياد براي درس دادن به من اون روز اومد و درسشو داد موقعه رفتن مامانم گفت که اوضاي من چجور معلم گفت خيلي ضعيف بايد سعي کونه نمره بياره بعد منو کسکش فرستاد دنبال نخود سياه مثلا برم دنبال سوئيچ ماشين تو اتاق افتاده بيارم هر چي گشتيم نبود خمودش صدام زد گفت تو جيبم نگو نهنه جنده حقش بود ديد مامانم يه جوري فرداش من براي کاري از خانه رفتم بيرون وقرار بود تا عصر ير نگردم من که رفتم کارم نشود يعني اون طرفي که قرار بود با هم بريم جايي نبود برگشتم خونه ديدم ماشينه معلمم دم در خونه است تعجب کردم گفتم شايد ماله کسه ديگه اي است دم در خونه رو واز کردم رفتم تو خونه ديدم کفش اون کسکش جلو در خونست تو که رفتم يواش صدامو در نياوردم رفتم تو حال کسي نيود در اتاق مامان رو حم بو دامنش هم کف حال بو با تاپش گفتم يعني چه ديدم داره صداي واي اخو جونو اين چيزا از تو اتاق مامانم مياد رفتم دم در اتاق يواش سرک کشيدم ديدم بعله اغا پهاي مامانمو گذاشته روي شونش ودرحاله تلنبه زدن هست من يواش بر گشتم رفتم از توي حياط اومدم پشت پنجره اتاق ديم داره مامانم از کون ميکونه خوشبختانه تغير حالت که داده بودن منو نمي ديدن منم يواش يواش دستم رفت رو کيرم وشروع به ماليدن کيرم کردم تا خودمو خالي کردم تا حالا گاهي اينقدر حشري نشده بودم خلاصه ديدم ابه اون کسکش داره مياد به مامانم گفت کجا بريزم اونم گفت بريز تو کونم . منم زودي از خونه زدم بيرون رفتم تو کوچه کناري وايسدم بعداز يه 10 دقيقه اي معلمه من اومد و گورشو گم کردو رفت من صريع رفتم تو خونه ديدم مامانم داره ميره بره تو حمام گفت چرا زود او مدي گفتم کارمون نشده زود اومدم خونه بعد ديدم که اون رنگ روش زرد شده منم به رو خودم نياوردم که چي شودهبعد خودش گفت معلمت سوالات رياضيتو برات اورده تا
بخوني نمره بياري گفتم پس براي همين اينجا بود مو قعي که از ماشين پياده شدم اونو ديد م که رفت گفتم راستي مامان تو مگه ديشب حمام نبودي گفت چرا گفتم پس الان کجا ميري گفت به تو چه مگه فضولي گفتم نکنه شاگر

@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈

20 last posts shown.

76 366

subscribers
Channel statistics