تفوق فاشیسم، اول در ایتالیا و بعد در آلمان، از لحظهای شروع شد که حزبهای سوسیالیست ناتوانی خود را در تحقق امیدهایی که تودهها به آنها بسته بودند، نشان دادند. کسی که نمیتواند مشکلات زندگی خودش را حل کند و به آرزوهایش جامهی عمل بپوشاند، سرانجام برای خلاصی از بند مشکلات و خواستهایش، به عالم خواب و رویا پناه میبرد. به همین صورت تودههایی هم که به دلیل ناتوانی رهبران خود دچار سرخوردگی شدهاند برای خلاصی از یاس و نومیدی، به نمادها و نشانههای دورانی دور پناه میبرند. نمادهایی که تضادهای اجتماعی را «به صورت نمادی» حل میکند، انسانها را «به صورت نمادی» با هم برادر و برابر میکند و بهرهکشی سرمایهداری را «به صورت نمادی» از میان برمیدارد.
فریزر مردمشناس انگلیسی گفته که حفظ نظم عمومی و تحمیل حاکمیت دولتها، همیشه و به طور عمده بستگی به تصور خرافهآمیزی دارد که تودهها از حاکمیت برای خود میسازند. در واقع اگر چنین پدیدهای وجود نمیداشت بخش عمدهای از تاریخ بشریت غیرقابل درک میشد: بروز جنگها، وجود قشرهای انگلی جامعه، وجود سربازخانهها و زندانها، مناسبات میان کشورهای استعمارگر و مستعمرات و بسیاری چیزهای دیگر را نمیشد درک کرد. واقعیت این است که فاشیسم ناگهان از آسمان پایین نیفتاده و مردمانی آزاد و مختار را به زیر سلطه نکشیده، بلکه بر تودههایی مسلط شده که از قبل، به خاطر شیوهی زندگی هر روزهشان آمادگی سلطهپذیری را داشتهاند و اشکال مختلف زندگی دموکراتیک، آنها را برای فرمانبرداری تربیت کرده بوده است. (آموزش مدارس، خدمت وظیفه، آیینهای خرافی و همچنین آموزشهایی که سندیکاها و حزبهای اپوزیسیون به اعضای خود میدهند و خودشان هم مثل بقیه تشکیلاتی تمرکز یافته و بوروکراتیک دارند)
برنهایم کوشش میکرد ثابت کند که آمادگی پذیرش فریب و توهم جزو ذات بشر است و میراث فکری یک انسان معمولی عمدتاً از یک سلسله توهمات مکرر تشکیل یافته است. اما آمادگی توهمپذیری که از دیرباز در بشر وجود دارد، مانع از آن نمیشود که او بتواند بر این خصیصه فایق شود و وجدانی آزاد و مسئول را جای آن بنشاند و این چیزی است که اکثر سیاستمداران از آن خوششان نمیآید، چون دلشان میخواهد از انسانها به عنوان وسیلهای رام و مطیع استفاده کنند. نه تنها سیاستمداران، حتی آدمهای معمولی هم ممکن است توانایی بشر را چیزی مزاحم و رنجآور بدانند چون که زندگی حیوانات اهلی شاید چندان خوشایند نباشد، اما اغلب به صورت تنها شیوهی زندگی راحت و بیدردسر جلوه میکند.
اینیاتسیو سیلونه، مکتب دیکتاتورها، صفحه ۱۰۰ـ۱۰۱
@ahestan_ir
فریزر مردمشناس انگلیسی گفته که حفظ نظم عمومی و تحمیل حاکمیت دولتها، همیشه و به طور عمده بستگی به تصور خرافهآمیزی دارد که تودهها از حاکمیت برای خود میسازند. در واقع اگر چنین پدیدهای وجود نمیداشت بخش عمدهای از تاریخ بشریت غیرقابل درک میشد: بروز جنگها، وجود قشرهای انگلی جامعه، وجود سربازخانهها و زندانها، مناسبات میان کشورهای استعمارگر و مستعمرات و بسیاری چیزهای دیگر را نمیشد درک کرد. واقعیت این است که فاشیسم ناگهان از آسمان پایین نیفتاده و مردمانی آزاد و مختار را به زیر سلطه نکشیده، بلکه بر تودههایی مسلط شده که از قبل، به خاطر شیوهی زندگی هر روزهشان آمادگی سلطهپذیری را داشتهاند و اشکال مختلف زندگی دموکراتیک، آنها را برای فرمانبرداری تربیت کرده بوده است. (آموزش مدارس، خدمت وظیفه، آیینهای خرافی و همچنین آموزشهایی که سندیکاها و حزبهای اپوزیسیون به اعضای خود میدهند و خودشان هم مثل بقیه تشکیلاتی تمرکز یافته و بوروکراتیک دارند)
برنهایم کوشش میکرد ثابت کند که آمادگی پذیرش فریب و توهم جزو ذات بشر است و میراث فکری یک انسان معمولی عمدتاً از یک سلسله توهمات مکرر تشکیل یافته است. اما آمادگی توهمپذیری که از دیرباز در بشر وجود دارد، مانع از آن نمیشود که او بتواند بر این خصیصه فایق شود و وجدانی آزاد و مسئول را جای آن بنشاند و این چیزی است که اکثر سیاستمداران از آن خوششان نمیآید، چون دلشان میخواهد از انسانها به عنوان وسیلهای رام و مطیع استفاده کنند. نه تنها سیاستمداران، حتی آدمهای معمولی هم ممکن است توانایی بشر را چیزی مزاحم و رنجآور بدانند چون که زندگی حیوانات اهلی شاید چندان خوشایند نباشد، اما اغلب به صورت تنها شیوهی زندگی راحت و بیدردسر جلوه میکند.
اینیاتسیو سیلونه، مکتب دیکتاتورها، صفحه ۱۰۰ـ۱۰۱
@ahestan_ir