␥ 𝑯𝒆𝒂𝒍 𝑴𝒆, 𝑲𝒊𝒍𝒍𝒆𝒓 🔜 PT2
بچگی؟ این چیزی بود که هیچوقت تجربهش نکرده بود... میتونست قسم بخوره از همون لحظهای که چشمهاش رو به روی این دنیای نحس باز کرده بود، یک بزرگسال محسوب میشد!
هیچوقت نتونسته بود زیر بار سنگین نگاه، حرفها و توقعات اونها شادی رو تجربه کنه. حس کسی رو داشت که هر روز صبح که بیدار میشد؛ هر شب قبل از خواب، سرش رو تو یک سطل آب یخ فرو میکردن و درست لحظهای که نفس کم میآورد و خوشحال بود که قراره به زودی زندگیش به پایان برسه، یک نفر بیرونش میکشید و به زور زنده و مجبورش میکرد باقی اوقاتش رو به تماشای خودِ در حال جونکندنش بشینه... پس هم جون میکند و هم جون کندن خودش رو تماشا میکرد.
برای بزرگ شدن عجله داشت؟ گاهی با تمام وجود دلش میخواست هزاران سال به عقب برگرده و گاهی دلش میخواست میلیونها سال نوری از آدمها و جایی که در اون بود، فاصله بگیره و دور بشه پس نه؛ اون برای بزرگ شدن هیچ عجلهای نداشت، اون برای دور شدن و فرار کردن عجله داشت... تا وقتی که حس میکرد روحش به زنجیر کشیده شده، سن فقط یک عدد احمقانه بود.
「 #HealMe ⁞ #Spoil 」
→
@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧
بچگی؟ این چیزی بود که هیچوقت تجربهش نکرده بود... میتونست قسم بخوره از همون لحظهای که چشمهاش رو به روی این دنیای نحس باز کرده بود، یک بزرگسال محسوب میشد!
هیچوقت نتونسته بود زیر بار سنگین نگاه، حرفها و توقعات اونها شادی رو تجربه کنه. حس کسی رو داشت که هر روز صبح که بیدار میشد؛ هر شب قبل از خواب، سرش رو تو یک سطل آب یخ فرو میکردن و درست لحظهای که نفس کم میآورد و خوشحال بود که قراره به زودی زندگیش به پایان برسه، یک نفر بیرونش میکشید و به زور زنده و مجبورش میکرد باقی اوقاتش رو به تماشای خودِ در حال جونکندنش بشینه... پس هم جون میکند و هم جون کندن خودش رو تماشا میکرد.
برای بزرگ شدن عجله داشت؟ گاهی با تمام وجود دلش میخواست هزاران سال به عقب برگرده و گاهی دلش میخواست میلیونها سال نوری از آدمها و جایی که در اون بود، فاصله بگیره و دور بشه پس نه؛ اون برای بزرگ شدن هیچ عجلهای نداشت، اون برای دور شدن و فرار کردن عجله داشت... تا وقتی که حس میکرد روحش به زنجیر کشیده شده، سن فقط یک عدد احمقانه بود.
「 #HealMe ⁞ #Spoil 」
→
@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧