␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞
«_دیوونهای اگه فکر میکنی یه درصد از اون چیزی که توی نگاهم برای تو دارم، به این سادگی حرومِ دیگران میکنم!»
«اون چیه؟»
پسر کوچکتر به آرامی پرسید و بینی نیمهسرخش را زیر گلوی مرد نشاند.
دستهای سپیدرنگ و دلتنگش را داخل کت تهیونگ لغزاند و در صورتی که کمی روی پنجهی پا بلند میشد، به قصد چشیدن طعم لبهای معشوق، کمی جلو کشید.
و همان حرکت برای نشستن بوسهی سبک و پرمعنایی میان لبهای اناریرنگش کافی بود.
«دل بستگی.»
「 #Saudade ⁞ #TwT 」
→
@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧
«_دیوونهای اگه فکر میکنی یه درصد از اون چیزی که توی نگاهم برای تو دارم، به این سادگی حرومِ دیگران میکنم!»
«اون چیه؟»
پسر کوچکتر به آرامی پرسید و بینی نیمهسرخش را زیر گلوی مرد نشاند.
دستهای سپیدرنگ و دلتنگش را داخل کت تهیونگ لغزاند و در صورتی که کمی روی پنجهی پا بلند میشد، به قصد چشیدن طعم لبهای معشوق، کمی جلو کشید.
و همان حرکت برای نشستن بوسهی سبک و پرمعنایی میان لبهای اناریرنگش کافی بود.
«دل بستگی.»
「 #Saudade ⁞ #TwT 」
→
@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧