Forward from: Spirit_and_life_ | روانشناسی تحلیلی یونگ
دومین درس رهایی بخش رابرت الکس جانسون: پذیرش ورود به جهان تاریک
یک روز پروفوفسور یونگ از رابرت خواست تا تمام تمرکزش را روی دنیای درونی بگذارد و حتی از ازدواج هم در این مسیر چشم بپوشد. یونگ تاکید کرد که رابرت لازم نیست از چیزی بترسد چون دنیای درون از او محافظت خواهد نمود. رابرت هم بهتدریج به این باور رسید که حتی اگر هیچ دستاوردی در بیرون نداشته باشد، بازهم دین خود را به دنیا ادا کرده است. پس خیالش از جانب خودش راحت شد و پا در مسیری گذاشت که عارفان به آن سیر عشق میگویند.
او در کتاب «مرد» مینویسد: «نفی تاریکی، مساویست با از دست دادن شانس تغییری که با خود میآورد.» حالا این جملهها یعنی چه؟
یعنی اگر بخواهید صفات زشت یا ناپسندتان را انکار کنید، شانس شرکت در یک بازی خوب و باشکوه را از دست خواهید داد؛ آن هم بازیی که خودتان قرار است در آن نقش ایفا کنید!
پس یکی از اصول بازی زندگی برای آرامش و رهایی، پذیرفتن سایههای شخصیتی یا نقاط دیده نشده و تاریک شخصیتتان است که سعی دارید پنهان یا انکارشان کنید. شاید بپرسید چطور میشود آدم بفهمد مثلا حسود و دیکتاتور و کودن است اما همچنان خوشحال و راضی و آرام بماند؟
خب در پاسخ باید عرض کنم که راستش وقتی اینها را بفهمید و حتی تا وقتی که بخواهید بفهمید، احتمالا خیلی اذیت خواهید شد. معلوم هم نیست چقدر این اذیت شدن طول بکشد و چطور روال خودش را طی کند. حتی ممکن است طرد شوید یا تایید نشوید، اما اگر این مراحل را تاب بیاورید و به مرحله پذیرش آن صفات ناپسند برسید، ناگهان متوجه تغییرات فوقالعادهای در شخصیتتان میشوید. مثلا ممکن است ببینید دیگر از آن تنشها و ترسها و اضطرابهای قبل خبری نیست، یا متوجه میشوید که حالا چقدر بهتر و قویتر و مقتدرانهتر تصمیم میگیرید، بر دیگران تاثیر میگذارید و از قهر و خشم دیگران بهخاطر تصمیماتتان نمیهراسید.
و چه چیزی بهتر از رهایی از اضطرابها و تنشها و رسیدن به آرامش و ایمان درونی؟
خودتان قضاوت کنید؛ آیا یک پادشاه یا ملکه مقتدر و منسجم که خودش سکان سرنوشت خودش را در دست گرفته و آرامتر و مطمئنتر از قبل قدم برمیدارد، جذاب و خواستنی نیست؟
هدی قاسمی
کارشناس ارشد روانشناسی
یک روز پروفوفسور یونگ از رابرت خواست تا تمام تمرکزش را روی دنیای درونی بگذارد و حتی از ازدواج هم در این مسیر چشم بپوشد. یونگ تاکید کرد که رابرت لازم نیست از چیزی بترسد چون دنیای درون از او محافظت خواهد نمود. رابرت هم بهتدریج به این باور رسید که حتی اگر هیچ دستاوردی در بیرون نداشته باشد، بازهم دین خود را به دنیا ادا کرده است. پس خیالش از جانب خودش راحت شد و پا در مسیری گذاشت که عارفان به آن سیر عشق میگویند.
او در کتاب «مرد» مینویسد: «نفی تاریکی، مساویست با از دست دادن شانس تغییری که با خود میآورد.» حالا این جملهها یعنی چه؟
یعنی اگر بخواهید صفات زشت یا ناپسندتان را انکار کنید، شانس شرکت در یک بازی خوب و باشکوه را از دست خواهید داد؛ آن هم بازیی که خودتان قرار است در آن نقش ایفا کنید!
پس یکی از اصول بازی زندگی برای آرامش و رهایی، پذیرفتن سایههای شخصیتی یا نقاط دیده نشده و تاریک شخصیتتان است که سعی دارید پنهان یا انکارشان کنید. شاید بپرسید چطور میشود آدم بفهمد مثلا حسود و دیکتاتور و کودن است اما همچنان خوشحال و راضی و آرام بماند؟
خب در پاسخ باید عرض کنم که راستش وقتی اینها را بفهمید و حتی تا وقتی که بخواهید بفهمید، احتمالا خیلی اذیت خواهید شد. معلوم هم نیست چقدر این اذیت شدن طول بکشد و چطور روال خودش را طی کند. حتی ممکن است طرد شوید یا تایید نشوید، اما اگر این مراحل را تاب بیاورید و به مرحله پذیرش آن صفات ناپسند برسید، ناگهان متوجه تغییرات فوقالعادهای در شخصیتتان میشوید. مثلا ممکن است ببینید دیگر از آن تنشها و ترسها و اضطرابهای قبل خبری نیست، یا متوجه میشوید که حالا چقدر بهتر و قویتر و مقتدرانهتر تصمیم میگیرید، بر دیگران تاثیر میگذارید و از قهر و خشم دیگران بهخاطر تصمیماتتان نمیهراسید.
و چه چیزی بهتر از رهایی از اضطرابها و تنشها و رسیدن به آرامش و ایمان درونی؟
خودتان قضاوت کنید؛ آیا یک پادشاه یا ملکه مقتدر و منسجم که خودش سکان سرنوشت خودش را در دست گرفته و آرامتر و مطمئنتر از قبل قدم برمیدارد، جذاب و خواستنی نیست؟
هدی قاسمی
کارشناس ارشد روانشناسی