زندگی، رقصی بیپایان. آنهایی که معنای "دوباره" را با تمام وجود درک کردهاند، باز هم برمیخیزند، باز هم میرقصند. در ویرانهها، در شکستها، در طوفانهایی که بنیانها را فرو میریزند، هنوز هم میتوان بنایی تازه ساخت؛ محکمتر، زیباتر، آگاهتر از قبل.
نگران نباش… درد، تنها گذرگاهی است که از آن عبور خواهی کرد. نبودن، فاجعه نیست، اما بودن و نساختن، سکونی است که جان را خاموش میکند. حتی اگر هر چه میسازی در هم شکند، این بازی را از نو آغاز خواهی کرد. چرا که طلوع از ماست و غروب سهم این جهان.
زندگی، مسیری است پر از راههای پیچخورده و دامهای نامرئی. در خود بیداریهای تلخ و خوابهای غریب دارد، در پسِ هر کامی، ناکامیهایی پنهان است؛ اما مگر زیبایی همین نیست؟ مگر شکستن، خود سرآغاز تولدی دیگر نیست؟
و در این جهان که گاه رویاها را میبلعد، حقیقت را نه میبخشند و نه هدیه میکنند... آن را باید گرفت، باید از میان بادهای سوزان و طوفانهای بیرحم عبور کرد، باید در خاکسترها ایستاد و دوباره شکفت، درست مانند طبیعت که پس از هر طوفان خود را بازمییابد؛ انسان نیز در برابر سختیها قد برمیافرازد و مسیرش را از نو میسازد.
نگران نباش… درد، تنها گذرگاهی است که از آن عبور خواهی کرد. نبودن، فاجعه نیست، اما بودن و نساختن، سکونی است که جان را خاموش میکند. حتی اگر هر چه میسازی در هم شکند، این بازی را از نو آغاز خواهی کرد. چرا که طلوع از ماست و غروب سهم این جهان.
زندگی، مسیری است پر از راههای پیچخورده و دامهای نامرئی. در خود بیداریهای تلخ و خوابهای غریب دارد، در پسِ هر کامی، ناکامیهایی پنهان است؛ اما مگر زیبایی همین نیست؟ مگر شکستن، خود سرآغاز تولدی دیگر نیست؟
و در این جهان که گاه رویاها را میبلعد، حقیقت را نه میبخشند و نه هدیه میکنند... آن را باید گرفت، باید از میان بادهای سوزان و طوفانهای بیرحم عبور کرد، باید در خاکسترها ایستاد و دوباره شکفت، درست مانند طبیعت که پس از هر طوفان خود را بازمییابد؛ انسان نیز در برابر سختیها قد برمیافرازد و مسیرش را از نو میسازد.