[ لآژِوردی ]


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


تبلیغات 👈 @mr_mim3

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


جان شیرمان در کتاب مردم و سرزمین ایران می‌نویسد:
«ایران سرزمین تضاد و افراط است. آب و هوا یا گرم است و مرطوب و یا گرم و خشک و یا سرد و خشک. زمین یا حاصلخیز است و یا بی‌حاصل و بایر.

رودخانه‌ها در بهار پرخروش و پر آب و در دوران طولانی تابستان خشک است و کم آب و کوه‌ها رفیع و سربرافراشته است و دشت‌ها پست و خسته‌کننده.

شهرها یا بسیار زیباست و یا به غایت زشت. مردم یا بی‌نهایت ثروتمند هستند و یا بی‌اندازه فقیر.

برخی از مردم کیلومترها به دنبال مرتع سرتاسر سال از جایی به جایی در سیر و مسافرتند و برخی حتی پا را از شهر و محله خود بیرون نمی‌گذارند.

منابع تحت‌الارضی از قبیل نفت و غیره فراوان و سرشار است ولی در عوض چای و برنج و غله با مرارت و رنج به دست می‌آید. مردم هم گاهی خوشرو و سخاوتمندند و زمانی حریص و تنگ چشم. چنانکه گویی به راستی تضاد پایانی در این کشور ندارد.»

خلقیات ما ایرانیان
محمدعلی جمالزاده

@lazhevrdi


‏به ما ميفرموديد اگر در سوريه نجنگيم داعش مياد تو كشور خودمون به ناموس مون تعرض ميكنه و سر مونو ميبُره

بعد خودتون رفتيد ١٧ ميليون طالب آورديد كه دقيقاً همون كارو باهامون بكنن؟


@lazhevrdi


.... شما حتی اگر به خیالِ خودتان با بهترین کِیس عالم هم ازدواج کنید؛ یعنی کسی را پیدا کنید که از نظرِ شما بهترین است (حالا هرکس با توجه ملاکهایش)، شک نکنید شش ماه یا شش سال بعد، با همان ملاکها کیسِ بهتری پیدا خواهید کرد که از نظرتان بسیار بهتر از همسر فعلی است
و از قضا به گمانتان از این بهتر دیگر نمی‌شود.

و بعد هم حسرت و اشک و آه که ای کاش کمی صبر کرده بودم و دیرتر ازدواج کرده بودم (نظریه‌ی جهان‌های ممکن).

برای همین شاید بتوان گفت اصولاًَ ازدواج با واقع‌گرایی محض نمی‌سازد.

یکجایی هست که دیگر باید به عقل و خیالِ خودت لِگام بزنی و بعد از اینکه انتخابِ مناسبی کردی خودت را به نفهمی بزنی و با خودت بگویی "همینه که هست.
من همین را می‌خواهم و تلاش می‌کنم با همینی که دارم بهترین وضعیت ممکن را بسازم".

بالاخره باید یکجایی تراژدیِ انجامِ یک انتخاب و سوزاندنِ امکان‌هایِ انتخابی دیگر را قبول کنی.

به قول هایدگر، این تراژدی، ذاتیِ ما انسان‌ها است. چاره‌ای از آن نیست؛ هر انتخابی در هر کاری، یعنی سوزاندنِ امکان‌ها و انتخاب‌هایِ دیگر.

اگر قرار باشد که واقع‌نگر بمانی، و بر اساس جهان‌های ممکنِ‌ فلاسفه رویِ این حساب کنی که همیشه کیس بهتری برای ازدواج هست، اصلا نمی‌توانی ازدواج کنی
و یا زندگی خوبی برایِ‌ خودت رقم بزنی.

اسیر می‌شوی در چنگالِ انتظارِ بی‌پایان.

یکی از دلایلی که آدم‌ها در سن بالا به سختی ازدواج می‌کنند، این است که واقع‌نگر شده‌اند.

دیگر مثل دورانِ جوانی خام نیستند که از روی شور و احساس، و حتی شهوت خیال کنند که دیگر بهتر ازین نمی‌شود.

سن که از نقطه‌ای بالاتر رود، آدم آنقدر واقع‌گرا شده که هیچکس به دلش نمی‌نشیند؛ آنقدر کمال‌طلبی و وسواسی سراغش می‌‌آید که انگاری هیچ فرد مناسبی در عالم برای او نیست.

زندگی یکجور واقعیت‌گریزی هم می‌خواهد. البته این بدان معنا نیست که از رویِ توهم و حسِ درونی و فشار جنسی در سنِ خیلی پایین تن به ازدواج بدهیم.

منظور این است که آنقدر نگذارید سن بالا رود که نه کسی حاضر باشد با شما ازدواج کند، و نه وسواس شخصیتی خودتان بگذارد کسی را بپسندید.

القصه، زندگی مشترک، یکجور چشم بر برخی واقعیات بستن، خود را به نفهمی زدن، خویشتن‌داری و مدارا می‌خواهد.

یادتان باشد که زندگیِ خوب و احساسِ خوشبختی، امری ساختنی است؛ و نه یافتنی.

البته اگر در کنارش، ناکارآمدی حکومت‌ها و تورم‌های دولت‌ساخته هم بگذارند.

دکترمحسن زندی _روانشناس
@lazhevrdi


داروی ضدافسردگی‌ تو خونواده ی ما :

@lazhevrdi


به یه سنی رسیدم، صندلی ببینم میشینم

@lazhevrdi


پسری که اطلاعاتش از لوازم آرایشی همینقدر باشه واقعا


@lazhevrdi


حوالی ٦٠ سالگی چه خبره؟

جمله فرانسوی ای را که یادم نیست از که شنیده بودم و فقط به صرف اینکه فرانسوی بود و قشنگ، با همان زبان فرانسوی بر روی یک بنر دادم که برای تبریک روز تولدشان بنویسید:

La vie commence a soixante – dix
زندگی از 60 سالگی آغاز میشود!

اما ته دلم باورم نمیشد که این جمله معنی داری باشد. یعنی چه؟ مگر ممکن است؟

و بعد فکر کردم که حتما برای دلخوشی است و روحیه دادن و از این حرف های امیدوار کننده.

و تو این دو سال این جمله را خیلی تکرار کردم تا نوبت به شصت سالگی خودم رسید
و باز دوباره این سوال، چطور میشود که زندگی از شصت سالگی شروع شود؟

اگر باور داشته باشیم که زندگی یعنی آزادی و یا به تعبیر دیگر آزادی یعنی زندگی، میبینم که سرآغاز واقعی این آزادی میتواند در 60سالگی باشد.

آزادی از بند خود باور نداشتن ، پایان امر و نهی و آغاز مهربانی با خود، قبول شخصیتی که هستی و رهایی از تلاش برای تغییر آن!

این اولین احساس آزادی است.

آرامش و پذیرش آن چه که هستی و نه سرزنش و نه به رخ کشیدن خطاهایی که مرتکب شدی.

دوم آزادی از اجبار به کارکردن
مگر برای سرگرمی و لذت بردن
آزادی از اجبار به خوردن مگر در حد زیستن و سلامت ماندن
و آزاد شدن از تمایلات بیش از حد به جنس مخالف مگر برای استغنای روح و روان.

این آزادی ها آدم را به دنیای جدیدی سوق میدهد که میتواند سرآغاز زندگی باشد. آن هایی که قبل از 60 سالگی دار فانی وداع میکنند هیچوقت لذت این آزادی را نمیچشند و ما هم اگرچه میدانیم برای همیشه زنده نخواهیم ماند، اما میتوانیم خنده های جوانی مان را در چین های پیشانی مان ببینیم.

این آزادی که تا هروقت بخواهی بیدار بمانی و تا هروقت بخواهی بخوابی و با هر دوستی اوقاتت را بگذرانی و هر برنامه ای را تماشا کنی و به آهنگ های مورد علاقه دوره جوانیت کرارا گوش دهی، به دور و نزدیک سفر کنی، کنار ساحل تا مدت ها قدم بزنی و با صدای امواج نجوا کنی و خاطرات عاشقانه جوانیت را در طنین این صداها زنده کنی.

هیچکس نمیتواند اینها را از تو بگیرد
تو زندگی نوینی را آغاز کرده ای.

تو این آزادی را با عبور از مرز 60 سالگی ات بدست اورده ای؛ تو واقعا آزادی.
تو دیگر بخاطر از دست دادن یک موقعیت کاری و یا مالی پریشان نمیشوی، تو دیگر گرفتار آينه نیستی

تو به داشتن و یا نداشتن مو و طاسی سرت اهمیت نمیدهی و حتی به آن به عنوان یک موهبت نگاه میکنی
میپذیری که شانه ملال است و سشوار فقط باعث اتلاف انرژی

تو در 60 سالگی میفهمی که پایه زندگی محبت است و نه ثروت، دوست داشتن است و نه حسد و میپذیری که زیبایی در سادگی است و نه تجمل گرایی

آنچه که جمع کرده ای حالا دیگر چندان به کارت نمی آید و بخشش آنهاست که زندگی ات را سرشار از طراوت میکند.
تو به این زندگی خوش آمدی

تو در 60 سالگی از قید تمام درگیری هایی که زندگی را به کام خود میکشد آزاد میشوی.شصت ساله ها وقت آن است که این زندگی را شروع کنید.

@lazhevrdi


من و دوست پسرم در آینده:

-:من سر کوچه وایسادم
-:چی‌‌پوشیدی؟
-:یه لباس ساده ی سفید

@lazhevrdi


آدم مياد ببخشه مى‌بینه حتی پشیمونم نیستن از کارشون.

@lazhevrdi


سندرم گرسنگی شبانه چیست و چگونه می‌توان با آن مقابله کرد؟

این بیماری برای اولین بار در دهه ۱۹۵۰ شناسایی شد و از آن زمان تاکنون پژوهش‌های زیادی برای درک آن صورت گرفته است. اگرچه به‌ظاهر ساده به نظر می‌رسد، اما می‌تواند به‌شدت سلامت روانی و جسمی افراد را تحت تأثیر قرار دهد.

علائم و نشانه‌ها:
سندرم گرسنگی شبانه دارای طیفی از علائم است که می‌تواند بسته به شدت بیماری و شرایط فرد متفاوت باشد:

_مصرف بیش از ۲۵ درصد کالری در شب: افراد مبتلا معمولاً بخش عمده‌ای از کالری روزانه خود را بعد از شام و در ساعات پایانی شب مصرف می‌کنند.

_بیدار شدن مکرر برای غذا خوردن: برخلاف گرسنگی روزانه، این نوع گرسنگی به‌صورت ناگهانی و همراه با تمایل شدید به غذاهای خاص مانند شیرینی یا کربوهیدرات‌ها رخ می‌دهد.

_ کمبود اشتها در صبح: بسیاری از مبتلایان هنگام صبح احساس سیری یا بی‌اشتهایی می‌کنند و اغلب صبحانه را حذف می‌کنند.

_مشکلات خواب: این افراد معمولاً به دلیل نیاز به غذا خوردن در طول شب، دچار اختلالات جدی در خواب می‌شوند.
_ احساس گناه و اضطراب: پس از مصرف غذا در نیمه‌شب، احساس پشیمانی، شرم یا اضطراب در بسیاری از مبتلایان مشاهده می‌شود.

_ ارتباط با مشکلات روانی: این سندرم معمولاً با افسردگی، اضطراب و استرس مزمن همراه است و حتی می‌تواند این مشکلات را تشدید کند.

اپیدمیولوژی و شیوع:

بر اساس آمارهای موجود، سندرم گرسنگی شبانه در حدود ۱ تا ۲ درصد جمعیت عمومی دیده می‌شود، اما در افراد مبتلا به چاقی این میزان به ۱۰ درصد افزایش می‌یابد.

مطالعات نشان داده‌اند که این اختلال در زنان بیشتر از مردان رایج است و معمولاً در سنین ۲۰ تا ۴۰ سالگی بروز می‌کند.

همچنین این اختلال در افرادی که از مشکلات روانی یا استرس شغلی رنج می‌برند یا سابقه افسردگی دارند، بیشتر دیده می‌شود.


علت سندرم گرسنگی شبانه:
_ اختلالات هورمونی: عدم تعادل در هورمون‌های مرتبط با اشتها مانند لپتین (هورمون سیری) و گرلین (هورمون گرسنگی) می‌تواند نقش مهمی داشته باشد.

_مشکلات ریتم شبانه‌روزی: اختلال در ساعت داخلی بدن یا ریتم شبانه‌روزی می‌تواند باعث بروز این رفتار شود.

_ استرس مزمن: استرس و اضطراب به‌طور مستقیم با افزایش تمایل به خوردن غذا در شب مرتبط هستند.

_عوامل ژنتیکی: برخی از پژوهش‌ها نشان داده‌اند که ممکن است عوامل ژنتیکی در بروز این اختلال نقش داشته باشند.
_ ارتباط با سایر اختلالات: این سندرم اغلب در افرادی دیده می‌شود که از اختلالات خوردن دیگر مانند پرخوری عصبی یا بی‌اشتهایی عصبی نیز رنج می‌برند.


درمان:

رویکرد روان‌درمانی: رفتاردرمانی شناختی (CBT) یکی از مؤثرترین روش‌ها برای کمک به تغییر رفتارهای ناسالم مرتبط با تغذیه شبانه است.

داروها: در موارد شدید، پزشکان ممکن است از داروهای ضدافسردگی یا مهارکننده‌های بازجذب سروتونین استفاده کنند تا سطح هورمون‌ها و حالات روانی تنظیم شود.

مشاوره تغذیه‌ای: برنامه‌ریزی منظم وعده‌های غذایی، مصرف مواد مغذی و کاهش کربوهیدرات‌ها می‌تواند به کنترل اشتهای شبانه کمک کند.

تمرینات آرام‌سازی: یوگا، مدیتیشن و تمرینات تنفسی می‌توانند در کاهش استرس و بهبود کیفیت خواب مؤثر باشند.

تنظیم چرخه خواب: ایجاد یک روتین خواب منظم و اجتناب از مصرف کافئین یا غذاهای سنگین در ساعات پایانی روز اهمیت زیادی دارد.


سندرم گرسنگی شبانه یک اختلال پیچیده و چندوجهی است که تأثیر آن فراتر از یک رفتار ساده شبانه است.

این بیماری نه‌تنها بر سلامت جسمی، بلکه بر جنبه‌های روانی و اجتماعی زندگی افراد تأثیر می‌گذارد.

با شناسایی علائم و دریافت درمان مناسب، می‌توان این اختلال را مدیریت کرده و کیفیت زندگی را بهبود بخشید. اگر شما یا عزیزانتان از این مشکل رنج می‌برید، کمک گرفتن از متخصصان اولین گام برای بهبود است.

مترجم:علیرضا مجیدی_یک پزشک

@lazhevrdi


مدتی پيش یکی از دوستان مقداری طلا برای فروش تو سایتی گذاشت.
یکی زنگ زد گفت من می‌خوام ولی نمیتونم حضوری بیام بگیرم. پول رو واريز می‌کنم، طلا رو با پیک برام بفرست. من هم دیدم اول پول رو ميده، اصلاً شک نکردم.

پول اومد به حسابم و من هم طلا رو توی بسته بندی مناسب دادم به راننده.
بعد از یک ماه پليس تماس گرفت و گفت:« مقداری پول از حساب شخصی دزديده شده و به حساب شما منتقل شده، باید پول رو برگردونيد» حساب‌های من رو هم مسدود کردن و کلی ماجرای دیگه. آخرش هم این بنده خدا سرش بی‌کلاه موند
لطفاً مراقب باشيد و به بقیه هم بگید مراقب باشن. 🙂

برای جلوگیری از اینطور اتفاقات مخصوصا فروش اجناس گرون قيمتی مثل طلا حتما نیاز به اخذ و مشاهده کارت ملی و تطابق با کارت بانکی که میخواد ازش پول بزنه هست که باید حضوری این اتفاق بيوفته. گرفتن کپی کارت ملی و امضا و رسید که جنس تحويل اینجانب شد هم باید باشه.

@lazhevrdi


لطفاً منفعل نباشیم!

فرض کن همراه دو کوهنورد دیگر روی یک سطح یخی ایستاده‌اید، نفر اول سُر می‌خورد و در یک شکاف عمیق می‌افتد. اگر تو درخواست کمک کنی، ممکن است او زنده بماند، اما این کار را نمی‌کنی و او می‌میرد! نفر دوم را خودت از عمد هُل می‌دهی و کمی بعد او نیز می‌میرد. کدام بیشتر روی وجدان شما سنگینی می‌کند؟

با بررسی منطقی گزینه‌ها، هر دو به یک میزان قابل سرزنش هستند و هر دو منجر به مرگ همراهانتان شده است. اما یک چیز باعث می‌شود مورد اول، یعنی انفعال، کمتر از دیگری وحشتناک جلوه کند.

این موضوع زمانی اتفاق می‌افتد که منجر به عواقب بی‌رحمانه‌ای شود.
در چنین مواردی ما انفعال را ترجیح می‌دهیم و نتایج آن برای ما آرام‌بخش‌تر است.

فرض کنید رئیس دایره تایید داروهای جدید هستید. باید درباره صدور مجوز دارویی برای بیماران صعب‌العلاج تصمیم بگیری.

این قرص‌ها ممکن است عوارض جانبی کشنده‌ای داشته باشند و در ۲۰ درصد موارد، بیمار درجا می‌میرد، اما در ۸۰ درصد موارد این داروها در مدت کوتاهی جان بیمار را نجات می‌دهد. چه تصمیمی می‌گیری؟

بیشتر افراد استفاده از دارو را تایید نمی‌کنند. برای آنها تایید استفاده از دارویی که باعث مرگ یک پنجم افراد شود، نسبت به کمک نکردن به ۸۰ درصد باقی‌مانده عمل ناشایست‌تری به نظر می‌رسد.

حالا به عنوان مدیر در محیط کار، افرادی را در مجموعه خود دارید که بی‌کیفیت هستند و عملکرد خوبی ندارند.
ولی از اینکه با آن‌ها برخورد نمی‌کنید، یا پاداش کمتری به آن‌ها نمی‌دهید و یا اخراجشان نمی‌کنید و یا به قول معروف «نون آن‌ها را نمی‌بُرید» احساس بهتری دارید. یعنی با «انفعال» راحت‌ترید.

هرچند که این انفعال به وضوح منجر به ضربه‌زدن به شرکت شما و حتی نابودی‌تان شود.

پس لطفاً منفعل نباشیم!

پی‌نوشت: قسمت نخست نوشتار از کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» تلخیص شده است.

اچ آر یار

@lazhevrdi


دیشب با پسرم چک و چونه میزدم که برو مسواک بزن و بخواب هی گوش نداد، عصبانی شدم گفتم من واقعا نباید دیگه اینارو به تو بگم ها، هم سن و سال هات اینکارارو بدون اینکه کسی بهشون بگه خودشون انجام میدن، برگشته میگه مگه مدرسه نرفتی؟ چطوری هنوز نمیدونی بچه ها رو نباید با هم مقایسه کنی؟!!!😐

@lazhevrdi


ناخونام فرنچ قرمز عه
بابام صبح یه نگاهی به دستام کرده میگه یعنی اینقدر سرت شلوغه که فقط رسیدی نوک انگشتاتو لاک بزنی؟ =))))))))))

@lazhevrdi


فقط تو ایرانه كه:
داری زیرِ بارِ مشكلاتت له میشی،
میگن: برو خدارو شكر كن سالمی!
مریض میشی،
میگن: خدارو شكر كن زنده ای!
می میری،
میگن: خدارو شكر مُرد،راحت شد بدبخت!

@lazhevrdi


کدام کارهای خانه باعث استرس و افسردگی زنان می‌شود؟

به طور میانگین، مادران مسئول حدود ۷۳ درصد از بار ذهنی کارهای خانه بودند، در حالی که سهم پدران تنها ۲۷ درصد بود.
همچنین مادران ۶۴ درصد و در مقابل پدران تنها ۳۶ درصد کارهای فیزیکی خانه را انجام می‌دادند.


به گزارش یورو نیوز؛ تحقیقات جدید نشان می‌دهد که بخش پنهانی از وظایف خانه، که به آن «بار ذهنی» گفته می‌شود، به مراتب نابرابرتر از کارهای فیزیکی میان زوج‌ها تقسیم شده و این نابرابری می‌تواند سلامت روانی زنان را تحت تاثیر قرار دهد.

این تحقیقات که نتایج آن
در نشریه «Archives of Women’s Mental Health» منتشر شده، نشان می‌دهد زنانی که سهم بیشتری از «بار ذهنی» را به دوش می‌کشند، میزان بیشتری از افسردگی، استرس، نارضایتی از روابط زناشویی و فرسودگی را دارند.

چه کسی چه کاری انجام می‌دهد؟

در این پژوهش، ۳۲۲ مادر دارای فرزند خردسال شرکت کردند و نحوه تقسیم مسئولیت ۳۰ کار رایج خانه در خانواده‌هایشان مورد بررسی قرار گرفت.

نتایج نشان داد که تفاوت جنسیتی چشمگیری در تقسیم کارها وجود دارد. مادران نه‌تنها کارهای فیزیکی بیشتری انجام می‌دهند، بلکه بخش بیشتری از بار ذهنی را نیز به دوش می‌کشند.

به طور میانگین، مادران مسئول حدود ۷۳ درصد از بار ذهنی کارهای خانه بودند، در حالی که سهم پدران تنها ۲۷ درصد بود. همچنین مادران ۶۴ درصد و در مقابل پدران تنها ۳۶ درصد کارهای فیزیکی خانه را انجام می‌دادند.

در تمام وظایف مورد بررسی، نابرابری جنسیتی در بخش ذهنی به‌طور قابل‌توجهی بیشتر از بخش فیزیکی بود.

تنها وظیفه‌ای که پدران در آن سهم بیشتری از برنامه‌ریزی و اجرا داشتند، بیرون بردن زباله بود.

علاوه بر این، پدران اغلب وظایف مربوط به تعمیر و نگهداری خانه را انجام می‌دادند، اما مسئولیت برنامه‌ریزی این کارها همچنان بر عهده مادران بود.

به گفته محققان اگرچه تقسیم ناعادلانه کارهای فیزیکی می‌تواند بر کیفیت روابط زوج‌ها تاثیر منفی بگذارد، اما بار ذهنی اثرات عمیق‌تر و مخرب‌تری بر سلامت روان زنان برجای می‌گذارد.

تاثیرات اجتماعی تقسیم ناعادلانه کارهای خانه
تقسیم نابرابر وظایف خانه یکی از عوامل کلیدی نابرابری جنسیتی در جهان محسوب می‌شود.

این نابرابری، مشارکت کامل زنان در بازار کار را محدود کرده و تأثیرات منفی شدیدی بر سلامت جسمی و روانی آن‌ها دارد.

این پژوهش یکی از اولین تحقیقات درباره بُعد ذهنی کارهای خانه و تاثیر آن بر سلامت روان مادران است.

بار ذهنی فشار بیشتری بر زنان وارد می‌کند زیرا اغلب پنهان می‌ماند، توسط دیگران نادیده گرفته می‌شود یا ارزش واقعی آن درک نمی‌شود.

این فشار ذهنی، انرژی زنان را از دیگر اولویت‌های زندگی‌شان می‌گیرد و بر توانایی آن‌ها برای تمرکز بر اهداف شخصی یا حرفه‌ای تأثیر می‌گذارد.

پژوهش‌های دیگر نیز نشان داده‌اند که زنان در مقایسه با مردان اثرات منفی بیشتری از مراقبت از کودکان و انجام کارهای خانه متحمل می‌شوند، از جمله نرخ بالاتر افسردگی. بخشی از این مسئله ناشی از بار ذهنی سنگینی است که زنان در مدیریت امور خانه به دوش می‌کشند.


نابرابری در تقسیم وظایف خانه یکی از دلایل رایج استرس در روابط زناشویی به شمار می‌رود و بسیاری از زنان آن را یکی از عوامل اصلی طلاق عنوان می‌کنند.

بار ذهنی، که اغلب نادیده گرفته می‌شود، ممکن است جنبه‌ای از کارهای خانه باشد که نیاز به توجه بیشتر از سوی مشاوران خانواده، درمان‌گران سلامت روان و آموزش‌دهندگان روابط زناشویی دارد.

@lazhevrdi


اگر عقاب هستید، به مدرسه غازها نروید
حتی اگر فردی هدفمند و روشن بین و با اراده باشید، همنشینی با افراد ضعیف و سست اراده شما را شبیه آنها خواهد کرد.

@lazhevrdi


چطور می‌توانیم به خود احترام بگذاریم؟
راهنمایی برای حفظ عزت نفس و رشد فردی

زمانی که به خودمان احترام می‌گذاریم، دیگران نیز ما را با همان احترام خواهند دید.

این به معنای تعیین مرزها، حفظ ارزش‌ها و اولویت دادن به رفاه شخصی است.

قوانین خوداحترامی به ما کمک می‌کنند تا عزت نفس خود را تقویت کرده و روابط سالم‌تر و معنادارتری ایجاد کنیم.

در ادامه، راهکارهایی برای دستیابی به این سطح از احترام به خود را بررسی می‌کنیم.


۱. ترک موقعیت‌هایی که شادی شما را از بین می‌برند:
اگر جایی احساس بی‌ارزشی یا ناراحتی دارید، باید به خودتان اجازه دهید که بدون احساس گناه از آن فاصله بگیرید. اولویت دادن به آرامش و شادی شخصی پایه‌ای برای خوداحترامی است.

۲. پایین نیاوردن استانداردهای خود:
استانداردهای شما بازتاب ارزش‌ها و باورهای شما هستند. هرگز اجازه ندهید دیگران شما را وادار به سازش‌هایی کنند که با اصول‌تان در تضاد است.


۳. اولویت دادن به احترام بیش از احساسات:
احترام به خود باید بالاتر از احساسات لحظه‌ای باشد. این یعنی حتی زمانی که به کسی احساس نزدیکی می‌کنید، اگر احترام لازم را دریافت نمی‌کنید، باید بتوانید از او فاصله بگیرید. احساسات گذرا هستند، اما احترام به خود پایدار است و مبنای رشد فردی محسوب می‌شود.

۴. قطع رابطه با افرادی که ارزش شما را درک نمی‌کنند:
گاهی اوقات باید افرادی را که به شما بی‌احترامی می‌کنند یا ارزش‌تان را نادیده می‌گیرند، رها کنید. این کار آسان نیست، اما بخش مهمی از حفظ خوداحترامی است.

۵. ارتباط باز و صادقانه:
یکی از مهم‌ترین راه‌های احترام به خود، صحبت صادقانه درباره نیازها و خواسته‌های شخصی است. زمانی که بتوانید به راحتی افکار و احساسات خود را بیان کنید، به خود و دیگران نشان می‌دهید که ارزش شنیده شدن دارید.

۶. تعیین مرزهای محکم:
مرزها از شما در برابر آسیب‌های احساسی محافظت می‌کنند. تعیین حد و مرز به معنای گفتن “نه” به درخواست‌های غیرمنطقی و حفظ حریم شخصی است. این کار باعث می‌شود که دیگران شما را جدی‌تر بگیرند و احترام بیشتری قائل شوند.

۷. گفتن «نه» به چیزهای ناسازگار با ارزش‌هایتان:
گفتن «نه» مهارتی حیاتی است که باعث تقویت عزت نفس می‌شود. هر زمان که احساس کردید چیزی با ارزش‌ها و اهداف شما همخوانی ندارد، بدون احساس گناه آن را رد کنید

۸. رها کردن وابستگی‌های گذشته:
رشد فردی نیازمند آن است که وابستگی‌ها و روابط ناسالم را کنار بگذارید. این می‌تواند شامل عادات قدیمی، ترس‌ها یا حتی روابطی باشد که مانع پیشرفت شما شده‌اند

۹. پایبندی به تعهدات شخصی:
احترام به خود یعنی پایبندی به وعده‌هایی که به خودتان داده‌اید. زمانی که به تعهدات شخصی عمل کنید، احساس قدرت و اعتماد به نفس بیشتری خواهید داشت

۱۰. اول به خود عشق بورزید:
قبل از آنکه به دنبال عشق یا تأیید از دیگران باشید، باید یاد بگیرید که خودتان را دوست داشته باشید. این یعنی قدردانی از خود، مراقبت از سلامت جسمی و روانی و توجه به نیازهای شخصی. وقتی خودتان را دوست داشته باشید، دیگران نیز به شما احترام بیشتری خواهند گذاشت.

۱۱. رفتار با دیگران مثل خودتان:
به دیگران همان‌گونه احترام بگذارید که انتظار دارید با شما رفتار شود.

۱۲. پذیرش تفاوت‌ها و عدم مقایسه:
مقایسه خود با دیگران به اعتمادبه‌نفس آسیب می‌زند. به جای تمرکز بر ضعف‌ها، بر نقاط قوت خود تأکید کنید و ارزش‌های شخصی‌تان را بپذیرید

۱۳. بخشش به‌عنوان ابزاری برای رهایی:
بخشیدن خود و دیگران یکی از قدرتمندترین راه‌ها برای رهایی از خشم و رنجش است

۱۴. اولویت دادن به زمان شخصی خودتان:
زمان ارزشمندترین دارایی شماست. احترام به خود یعنی اختصاص دادن زمان به رشد شخصی، یادگیری و استراحت. برنامه‌ریزی برای زمان‌بندی مؤثر باعث می‌شود بهره‌وری و تمرکز بیشتری داشته باشید.

۱۵. همسو شدن با ارزش‌ها و وجدان اخلاقی:
وقتی تصمیمات شما با وجدان‌تان هماهنگ باشد، اعتمادبه‌نفس بیشتری پیدا خواهید کرد و احترام بیشتری به خود خواهید گذاشت.

۱۶. خوداحترامی به‌عنوان یک اصل غیرقابل مذاکره:
خوداحترامی نباید به شرایط خاص یا نظر دیگران وابسته باشد. این باید به بخشی غیرقابل مذاکره از شخصیت شما تبدیل شود که همیشه از آن دفاع می‌کنید.

@lazhevrdi


اگه به تازگی نامزد یا ازدواج کردید، این پست ویژه شماست!

تو یه پژوهش خیلی جالبی یه گروه از پژوهش‌گرها رفتن سراغ تازه عروس دومادهایی که یه سالی میشد حلقه دست هم انداخته بودن و ازشون پرسیدن؛ یه کم از دنیای متاهلی برامون بگو! تا اینجای کار چه چیزهایی برات غافلگیر کننده بوده!…


شرکت کننده‌ها میگفتن
"وقتی وارد زندگی مشترک میشی، تازه می‌فهمی که رابطه فراتر از عکس‌های قشنگ تو اینستاگرامه و دنیای متاهلی در عین عشق و خنده و پاگشا رفتن‌ها، یه عالمه «اِ! اینو نمی‌دونستم!» داره
و این وسط ۶ تا واقعیت هست که هرچی زودتر خودت رو واسشون آماده کنی، موفق‌تری".

واقعیت اول؛ جزئیات کوچیک، بحث‌های بزرگ!
+ وقتی دوستید، بعضی عادت‌ها رو فقط گه گاهی می‌بینی، ولی وقتی ازدواج میکنی، اون عادت‌ها جلوی چشمته؛ هر روز و هر ساعت! مثلاً یکی عادت داره خروپف کنه! دیگری ظرف‌ها رو تو سینک رها کنه.

فوری فاجعه‌سازی نکن!، تا دلت بخواد از چیزها هست.

۲. تعادل بین خانواده و همسر!
از سخت‌ترین مسائل ازدواج اینه که چطور زمانت رو بین همسر، خانواده و دوستانت تقسیم کنی!، تازه‌عروسی می‌گفت: وقتی به شوهرم میگم میخوام برم خونه پدر مادرم، میگه:«هفته پیش رفتی که!». نمیدونه که من به این ارتباط نیاز دارم.

هرچی زودتر به یه توافقی برسید!

۳. خطر انتظارات بالا!
فکر می‌کنی ازدواج همه مشکلاتت رو حل می‌کنه؟ خب، نه دقیقاً!، خیلی از زوج‌ها می‌فهمن که مسائل قبلی همچنان هستن یا حتی دعواها بیشتر میشه. گاهی اون صمیمیتی که فکر می‌کردی، به همون راحتی به وجود نمیاد.

به خودتون خیلی باید وقت بدید تا قلق‌ها بدست بیاد.

۴. مسئولیت‌های بیشتر، رشد بیشتر!
بعد از عروسی، یک عالمه تصمیم مهم میاد توی زندگیت. از تصمیم‌های مالی گرفته تا شغلی و حتی برنامه‌ریزی برای آینده. این مسئولیت‌ها گاهی ترسناک می‌شن، ولی در عین حال می‌تونن باعث رشد بشن.

به چشم رشد بهشون نگاه کنید!

۵. نقش‌های جدید، توقعات پنهان!
تو زندگی مشترک، ممکنه یه سری نقش‌ها خود به خود تقسیم بشن. مثلاً یکی مسئول کارهای مالی بشه و یکی دیگه کارهای خونه رو انجام بده. اما اگه این تقسیم کار عادلانه نباشه، دلخوری‌ها شروع میشه.

ابهام نقش رو با شفاف صحبت کردن کمتر کنید به نفع رابطه‌ست.


و ۶. انتظار معقول از صمیمیت جنسی!
یکی از بزرگ‌ترین غافلگیری‌های تازه‌عروس و دامادها همین بخشه. ممکنه رابطه جنسی اوج بگیره و یهو کمتر از قبل بشه؛ نه به خاطر بی‌میلی، بلکه به خاطر مشغله‌ها.
برای بعضی‌ها که تا قبل از ازدواج صبر کردن، این بخش گاهی با انتظاراتشون جور درنمیاد.

مخلص کلام اینکه؛
رابطه عاطفی شما مثل بچه‌ای می‌مونه که از دل تعامل شما دو نفر به وجود میاد و مهم‌ترین وظیفه شما مراقب از این کودک آسیب‌پذیره. گاهی حالش خیلی خوبه و شاده، گاهی سرما میخوره و نیاز به مراقبت داره.

مراقبش باشید تا به بلوغ خودش برسه

👰🏻‍♀️🤵🏻‍♂️با آرزوی خوشبختی

دکتر امانی

@lazhevrdi


ما ايرانيها تفاوت چندانی با شما اروپائيان نداريم.
اگر زنان ما چادر بر سر می كنند، شما هم زنان كاتوليك روسری بر سر داريد.

اگر مردان ما چند زن داشته باشند
شما هم زنانی داريد كه به آنها رفيقه و معشوقه می گوييد.
اگر شما خود را برتر مي دانيد، ما هيچ عقده ای نخواهيم داشت. ما هرگز فراموش نمی كنيم كه آنچه شما امروز می دانيد چيزی است كه ما سه هزار سال پيش به شما آموخته ايم!

مصاحبه محمدرضاشاه در اکتبر 1973 با روزنامه نگار ایتالیایی اوریانا فلاچی_مصاحبه ای که بازتاب گسترده ای در اروپا و آمریکا داشت و خشم اروپاییان را بر انگیخت.

@lazhevrdi

20 last posts shown.