🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - داستان پیرِ چنگی که در عهدِ عُمَر (رض) از بهرِ خدا روزِ بینوایی، چنگ زد میانِ گورستان
قسمت قبلی
(2120) تا بدانی هر که را یزدان بخواند
از هـــــمه کارِ جـــــهان، بیـــــکار ماند
تا این نکته را بدانی که هر کس را حق تعالی به سوی خود بخواند و دعوت کند، او از همه امور دنیوی دست میشوید و فقط به طاعت حق می اندیشد.
(2121) هر که را باشد ز یزدان، کار و بار
یـــــافت بار آنـــــجا، بیرون شد ز کار
هر کس که کار و بارش از خدا باشد، او به درگاه حق تعالی راه می یابد و در آنجا از کار جهان بیرون شود.
(2122) آنکه او را نَبوَد از اسرارِ داد
کِی کند تــصديق او، نـــــاله جَماد؟
آنکس که از اسرار الهی به وی چیزی داده نشود، او کی میتواند ناله و حنین جماد را تصدیق کند؟
(2123) گوید: آری، نه ز دل، بهرِ وِفاق
تا نگویندش که: هست اهـــــلِ نفاق
او برای همراهی و موافقت با کسانی که اعتقاد به تسبیح و تهلیل جماد دارند، ظاهراً بلی میگوید و خود را موافق آنها نشان می دهد. مبادا که او را در زمره اهل نفاق بشمار آرند.
(2124) گر نِیَندی واقفانِ امرِ كُن
در جهان رد گشته بودی این سخُن
اگر این جمادات، به امر کُن واقف نبودند، در جهان، سخن گفتن جمادات و گیاهان رد می شد و هیچکس تصدیق نمیکرد که این ستون بیجان، کارِ جاندار می کند.
(2125) صد هزاران اهل تقلید و نشان
افـــــکَنَد در قـــــعر، یک آسیب شان
یک آسیب کوچک روحی و یا یک شبهه ناچیز، ممکن است اهل استدلال و مناقشه کلامی را در ژرفای گمراهی و سرگشتگی بیفکند.
(2126) که به ظن، تقلید و استدلالشان
قـــــایم است و، جمله پرّ و بـــــالشان
زیرا تقلید و استدلالشان متکی بر ظن و گمان است و همچنین پر و بال عقل و فکرشان بر مبنای گمان است، و ظن و گمان نیز راه به حقیقت نمی برد.
(2127) شُبه های انگیزد آن شیطانِ دون
درفتند این جمله کـــــوران، ســـــرنگون
آن شیطان پست، در درون گروه مذکور، شبهه ای می انگیزد، در نتیجه این اشخاص همگی کور و سرنگون میشوند.
(2128) پایِ استدلالیان، چوبین بود
پایِ چوبین، سخت بی تمکین بود
همان طور که با پای چوبین نمیشود استوار و راست راه رفت، اهل استدلال و محاجه نیز مانند کسانی که پای طبیعی و سالم ندارند در مشی و مشرب خود متزلزل و سسُت و لرزان هستند و در طریق حقیقت نمیتوانند درست راه بروند، زیرا استدلال را پای خود ساخته اند نه شهود را.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - داستان پیرِ چنگی که در عهدِ عُمَر (رض) از بهرِ خدا روزِ بینوایی، چنگ زد میانِ گورستان
قسمت قبلی
(2120) تا بدانی هر که را یزدان بخواند
از هـــــمه کارِ جـــــهان، بیـــــکار ماند
تا این نکته را بدانی که هر کس را حق تعالی به سوی خود بخواند و دعوت کند، او از همه امور دنیوی دست میشوید و فقط به طاعت حق می اندیشد.
(2121) هر که را باشد ز یزدان، کار و بار
یـــــافت بار آنـــــجا، بیرون شد ز کار
هر کس که کار و بارش از خدا باشد، او به درگاه حق تعالی راه می یابد و در آنجا از کار جهان بیرون شود.
(2122) آنکه او را نَبوَد از اسرارِ داد
کِی کند تــصديق او، نـــــاله جَماد؟
آنکس که از اسرار الهی به وی چیزی داده نشود، او کی میتواند ناله و حنین جماد را تصدیق کند؟
(2123) گوید: آری، نه ز دل، بهرِ وِفاق
تا نگویندش که: هست اهـــــلِ نفاق
او برای همراهی و موافقت با کسانی که اعتقاد به تسبیح و تهلیل جماد دارند، ظاهراً بلی میگوید و خود را موافق آنها نشان می دهد. مبادا که او را در زمره اهل نفاق بشمار آرند.
(2124) گر نِیَندی واقفانِ امرِ كُن
در جهان رد گشته بودی این سخُن
اگر این جمادات، به امر کُن واقف نبودند، در جهان، سخن گفتن جمادات و گیاهان رد می شد و هیچکس تصدیق نمیکرد که این ستون بیجان، کارِ جاندار می کند.
(2125) صد هزاران اهل تقلید و نشان
افـــــکَنَد در قـــــعر، یک آسیب شان
یک آسیب کوچک روحی و یا یک شبهه ناچیز، ممکن است اهل استدلال و مناقشه کلامی را در ژرفای گمراهی و سرگشتگی بیفکند.
(2126) که به ظن، تقلید و استدلالشان
قـــــایم است و، جمله پرّ و بـــــالشان
زیرا تقلید و استدلالشان متکی بر ظن و گمان است و همچنین پر و بال عقل و فکرشان بر مبنای گمان است، و ظن و گمان نیز راه به حقیقت نمی برد.
(2127) شُبه های انگیزد آن شیطانِ دون
درفتند این جمله کـــــوران، ســـــرنگون
آن شیطان پست، در درون گروه مذکور، شبهه ای می انگیزد، در نتیجه این اشخاص همگی کور و سرنگون میشوند.
(2128) پایِ استدلالیان، چوبین بود
پایِ چوبین، سخت بی تمکین بود
همان طور که با پای چوبین نمیشود استوار و راست راه رفت، اهل استدلال و محاجه نیز مانند کسانی که پای طبیعی و سالم ندارند در مشی و مشرب خود متزلزل و سسُت و لرزان هستند و در طریق حقیقت نمیتوانند درست راه بروند، زیرا استدلال را پای خود ساخته اند نه شهود را.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿