2 Feb, 18:45
2 Feb, 16:37
2 Feb, 16:35
2 Feb, 16:34
❞ بعد از یه شب که مثل چی نوشیدنی خورده بودم، یهویی فهمیدم که به عنوان امپراطور شرور، جولیا رفتم تو رمان ، کسی که سه روز بعد قراره بکشنشباید یه جوری این پادشاهو از مرگ نجات بدم. ونزارم این اتفاقا بیافتهیعنی میتونم حاکم خوبی برای مردم باشم؟❝
2 Feb, 15:51
2 Feb, 15:37
1 Feb, 19:32
❞گونه های فرو رفته، پوست کثیف و رنگ شده با انواع چیزها،ناخن های تیز و یه بدن بسیار کوچک برای سن او.و موهای آشفته و بلند که صورتش رو پوشاندند.یک کودک کوچک که در واقع پرنسس فراموش شده ی امپراطوری است.دیگر ناتوان از تحمل گرسنگی از مخفیگاه کوچکش،یک قلعه ی قدیمی نیمه ویران برای جست و جوی غذا بیرون میخزد"گرسنمه"دختر کوچک که چیزی جز لباسی پاره ندارد برای خودش زیر لب حرف میزند. "میتونم اینو بخورم؟" دست لاغر و استخوانی او بخشی از گیاه روی زمین را میکند ...❝
1 Feb, 16:46
1 Feb, 16:31
❞نا ههسو، زنی که شوهرش بهش خیانت میکنه و اون رو زیر بار قرض تنها میزاره و فرزندش رو از دست میده.در این بین، یک مرد مرموز وارد زندگی ههسو میشه و از اون میخواد که راجب عشق بزرگسالان به اون یاد بده...❝
1 Feb, 10:31
31 Jan, 20:16
31 Jan, 19:16
31 Jan, 12:53
30 Jan, 21:29
30 Jan, 17:14
30 Jan, 11:18
30 Jan, 09:44