Forward from: Fravaši | فرهوشی
با مدّعی مگویید
با مدّعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
حافظ ایرانی
چند تن از دوستان و آشنایان تماس گرفتند و پیام دادند و نوشته مرا ستودند و البته مرا پند دادند.
یکی گفت که همین دو بند کوتاهی که نوشتی بس است و نیازی نیست که با نقد چنین بیمایگانی، به آنان اعتبار ببخشی و آنان را سر زبانها بیندازی. همگان بهویژه خردمندان از پیش میدانستند و در همان سخنرانی نیز بسیاری فهمیدند که او سخت بیمایه است و بهجای وقت گذاشتن برای نقد آنان، کارهای علمی خود را پیش ببر.
دوست دیگری نیز تلفنی گفت که این بیمایه، خود نوچۀ کسی دیگر است که دستکم سه نقد ارزنده بر کارهای آنان شده و همان نقدها نشان میداد رسالۀ دکتریاش ارزش دفاع نداشته است.
دوست دیگری نیز گفت که لحن کورش روستایی، لحن خوبی نبود که به او پاسخ دادم: لحن روستایی اگرچه تند و تیز بود، اما نقدش درست و سنجیده بود. لحن و نقد را باید از یکدیگر جدا کرد.
دوست دیگری نیز شعری از ناصرخسرو برایم فرستاد که:
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُر لفظ دری
و از من خواست که چنین قلم نیکی را برای اینها هدر ندهم.
من نیز از بن جان و دندان سپاسگزار آنان هستم و پند همۀ این دوستان و آشنایان را به جان دل مینیوشم و از انتشار کامل نقد این قرشمال و قرشمالنسبها خودداری میکنم که به گفتۀ حافظ شیرازی: تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی.