شاردن در سفرنامهاش، همچون طوطی شیرین سخنی، حکایت راه میانه را اینگونه به تحریر درآورده است: در نخستین روز ماه ژوئن، گام در راهی نهادیم که دو فرسخش را بر بساط زمینی چون کف دست هموار طی کردیم و چهار فرسنگ دیگر را در کوره راههای کوهستانی که گویی به قصد جان مسافران دندان تیز کرده بودند.
در میانه این راه پرپیچ و خم، رودی چابک و تند و تیز میگذشت که چون ماری به خود میپیچید و راهروان را ناگزیر میساخت که گاه و بیگاه از آن بگذرند تا مگر راه کوتاهتر شود. سرانجام به میانه رسیدیم؛ شهری که نامش را از جایگاهش گرفته بود - درست در میانه ماد و پارت - در دشتی چون بهشت نشسته و کوهها چون پاسبانانی گرداگردش را گرفته بودند.
و اما حکایت گمرکچیان میانه! اینان را چنان آوازهای در آزار مردمان ناتوان بود که نامشان لرزه بر اندام میانداخت. لیک چون نشان برادر ملکالتجار را با ما دیدند، سر به زیر افکندند و راه خویش گرفتند! و این است رسم روزگار در ایران و مشرق زمین که قانون، همچون شمشیری است که تنها گردن ضعیفان را میزند و در برابر قدرتمندان، چون نی شکستهای خم میشود.
در این دیار، نه تنها بزرگان و اشراف و خدمتگزاران شاه از گزند مالیاتگیران در اماناند، که حتی فرنگیان صاحبنام نیز از این سفره بینصیب نمیمانند. و اگر مأمور بینوایی هوس کند از اینان دیناری بستاند، چوب و فلک است که نصیبش میشود!
منبع: سفرنامه شاردن، جلد سوم، انتشارات امیرکبیر، ترجمه محمد عباسی، سال 1336، صفحه 21، بازنویسی شده به سبک قلم محمد ابراهیم باستانی پاریزی
|💎@Farasoyedaneshlib💎|
در میانه این راه پرپیچ و خم، رودی چابک و تند و تیز میگذشت که چون ماری به خود میپیچید و راهروان را ناگزیر میساخت که گاه و بیگاه از آن بگذرند تا مگر راه کوتاهتر شود. سرانجام به میانه رسیدیم؛ شهری که نامش را از جایگاهش گرفته بود - درست در میانه ماد و پارت - در دشتی چون بهشت نشسته و کوهها چون پاسبانانی گرداگردش را گرفته بودند.
و اما حکایت گمرکچیان میانه! اینان را چنان آوازهای در آزار مردمان ناتوان بود که نامشان لرزه بر اندام میانداخت. لیک چون نشان برادر ملکالتجار را با ما دیدند، سر به زیر افکندند و راه خویش گرفتند! و این است رسم روزگار در ایران و مشرق زمین که قانون، همچون شمشیری است که تنها گردن ضعیفان را میزند و در برابر قدرتمندان، چون نی شکستهای خم میشود.
در این دیار، نه تنها بزرگان و اشراف و خدمتگزاران شاه از گزند مالیاتگیران در اماناند، که حتی فرنگیان صاحبنام نیز از این سفره بینصیب نمیمانند. و اگر مأمور بینوایی هوس کند از اینان دیناری بستاند، چوب و فلک است که نصیبش میشود!
منبع: سفرنامه شاردن، جلد سوم، انتشارات امیرکبیر، ترجمه محمد عباسی، سال 1336، صفحه 21، بازنویسی شده به سبک قلم محمد ابراهیم باستانی پاریزی
|💎@Farasoyedaneshlib💎|