#غربت_زیبا
#پارت_26
#فصل_2
ـ نشسته نخوابیدم
از وقتی رفتی از ایران
یه اتاق اینجا ساختم که زیاد نخوام برم خونه و بیام واسه همین راحت خوابیدم.
ـ پس برو بخواب مزاحمت نمیشم.
ـ مزاحم نیستی!!
فقط مگه کلاس نداری ؟
ـ کلاس آخر کنسل شده؛
مامان هم یه کنم مریض بود دارم میرم خونه،
حالشو ببینم!
ـ ای بابا!!!!
چرا مریض شده؟
ـ نمیدونم به خدا.
ـ آهان؛
امروز با دوستت میری بیرون؟
ـ آنا رو میگی ؟
ـ دوست دیگه ای هم مگه داری ؟
ـ آره
امروز یه دوست جدید پیدا کردم.
ـ مبارکه!!
ـ فقط ؟
ـ فقط چی ؟
ـ پسره!
ـ نفسسس!!!!!!!!!!!!
ـ جانم؟
ـ مگه من دوست پسر شما نیستم ؟
ـ چرا اتفاقا گفتم؛
ولی فک کنم میخواد دوست باشیم
کاری نداره باهام!
ـ باشه عزیزم مراقب باش فقط.
ـ چشم
ـ خوب دیگه من برم به کارام برسم
ــ ارج؟
ـ جانم؟
ـ شب میای تصویری ؟
ـ آره صدرصد
ـ خوبه
خداحافظ
ـ خداحافظ
گوشی رو داخل کیفم گذاشتم و رسیدیم جوی در خونه پول رو پرداخت کردم و
پیاده شدم؛
در خونه رو زدم اما باز نکرد
گوشیم رو از تو کیفم در آوردم
زنگ زدم،
اما جواب نداد!!!
نگران شدم خیلی!!!
دست کردم تو کیفم؛
و به زور کلیدم رو پیدا کردم و در آوردم
و در رو باز کردم،
رفتم داخل!
ـ مامان!! مامان!! مامان!!
هر چقدر صدا زدم نبود!!
رفتم و در اتاقش رو باز کردم،
دیدم افتاده روی زمین
و قرمز شده !!!
رفتم و دست زدم به سرش
دیدم داره میسوزه از تپ
سریع زنگ زدم به آمبولانس.....
🌑 @Dark_moon_story
#پارت_26
#فصل_2
ـ نشسته نخوابیدم
از وقتی رفتی از ایران
یه اتاق اینجا ساختم که زیاد نخوام برم خونه و بیام واسه همین راحت خوابیدم.
ـ پس برو بخواب مزاحمت نمیشم.
ـ مزاحم نیستی!!
فقط مگه کلاس نداری ؟
ـ کلاس آخر کنسل شده؛
مامان هم یه کنم مریض بود دارم میرم خونه،
حالشو ببینم!
ـ ای بابا!!!!
چرا مریض شده؟
ـ نمیدونم به خدا.
ـ آهان؛
امروز با دوستت میری بیرون؟
ـ آنا رو میگی ؟
ـ دوست دیگه ای هم مگه داری ؟
ـ آره
امروز یه دوست جدید پیدا کردم.
ـ مبارکه!!
ـ فقط ؟
ـ فقط چی ؟
ـ پسره!
ـ نفسسس!!!!!!!!!!!!
ـ جانم؟
ـ مگه من دوست پسر شما نیستم ؟
ـ چرا اتفاقا گفتم؛
ولی فک کنم میخواد دوست باشیم
کاری نداره باهام!
ـ باشه عزیزم مراقب باش فقط.
ـ چشم
ـ خوب دیگه من برم به کارام برسم
ــ ارج؟
ـ جانم؟
ـ شب میای تصویری ؟
ـ آره صدرصد
ـ خوبه
خداحافظ
ـ خداحافظ
گوشی رو داخل کیفم گذاشتم و رسیدیم جوی در خونه پول رو پرداخت کردم و
پیاده شدم؛
در خونه رو زدم اما باز نکرد
گوشیم رو از تو کیفم در آوردم
زنگ زدم،
اما جواب نداد!!!
نگران شدم خیلی!!!
دست کردم تو کیفم؛
و به زور کلیدم رو پیدا کردم و در آوردم
و در رو باز کردم،
رفتم داخل!
ـ مامان!! مامان!! مامان!!
هر چقدر صدا زدم نبود!!
رفتم و در اتاقش رو باز کردم،
دیدم افتاده روی زمین
و قرمز شده !!!
رفتم و دست زدم به سرش
دیدم داره میسوزه از تپ
سریع زنگ زدم به آمبولانس.....
🌑 @Dark_moon_story