Video is unavailable for watching
Show in Telegram
💥از عبرتهای تاریخی!
✍️علی مرادی مراغه ای
✅دیروز مصادف بود با پیشنهاد نخست وزیری از سوی محمدرضاشاه به دکتر سنجابی(رهبر جبهه ملی). که او نپذیرفت و دکتر صدیقی نیز شروطی قائل شد و سرانجام شاپور بختیار پذیرفت.
♦️وقتی این دو تکه فیلم محمدرضاشاه را در کنار هم بگذاریم از عبرتهای بزرگِ تاریخ میگردد!
یکی اعلام حزب رستاخیز در اسفند ۱۳۵۳ و دیگری آبان ۵۷ که میگوید من صدای انقلاب شما را شنیدم.
در عرض حدود این ۳ سال، خوب به تفاوتهای سخنانش، ژست اش، طرز نشستن اش و تُنِ صدایش دقت کنید! در اولی دستور میدهد اما در دومی، صدایش از ته چاه بیرون می آید!
♦️هزاران صفحه میتوان در خصوص این شیفتِ رفتاری نوشت اما چون اعمال دیکتاتورها بیشتر با طنز پهلو می زند پس، یاد داستان طنز مانندی افتادم:
در مراغه در محله فقیرنشین یک دیوانه آسمان جُلی بود بنام «عظیم». که در جوانی عاشق دختری شده اما دختر را به او نداده و سر به بیابان گذاشته بود.
بعدها که روزگار بر او خیلی فشار آورده بود «عظیم» را دیده بودند که(...) درآورده و در دست گرفته و پی در پی آنرا به دیوار می کوبید و با عصبانیت می گفت:
«پدرسوخته! هم خودتو بدبخت کردی، هم ما را بدبخت کردی...!»
✍️علی مرادی مراغه ای
✅دیروز مصادف بود با پیشنهاد نخست وزیری از سوی محمدرضاشاه به دکتر سنجابی(رهبر جبهه ملی). که او نپذیرفت و دکتر صدیقی نیز شروطی قائل شد و سرانجام شاپور بختیار پذیرفت.
♦️وقتی این دو تکه فیلم محمدرضاشاه را در کنار هم بگذاریم از عبرتهای بزرگِ تاریخ میگردد!
یکی اعلام حزب رستاخیز در اسفند ۱۳۵۳ و دیگری آبان ۵۷ که میگوید من صدای انقلاب شما را شنیدم.
در عرض حدود این ۳ سال، خوب به تفاوتهای سخنانش، ژست اش، طرز نشستن اش و تُنِ صدایش دقت کنید! در اولی دستور میدهد اما در دومی، صدایش از ته چاه بیرون می آید!
♦️هزاران صفحه میتوان در خصوص این شیفتِ رفتاری نوشت اما چون اعمال دیکتاتورها بیشتر با طنز پهلو می زند پس، یاد داستان طنز مانندی افتادم:
در مراغه در محله فقیرنشین یک دیوانه آسمان جُلی بود بنام «عظیم». که در جوانی عاشق دختری شده اما دختر را به او نداده و سر به بیابان گذاشته بود.
بعدها که روزگار بر او خیلی فشار آورده بود «عظیم» را دیده بودند که(...) درآورده و در دست گرفته و پی در پی آنرا به دیوار می کوبید و با عصبانیت می گفت:
«پدرسوخته! هم خودتو بدبخت کردی، هم ما را بدبخت کردی...!»