فلسفه dan repost
معنای آرمانِ زهد چیست؟ — نزدِ هنرمندان هیچ یا بسی چیزها؛ نزدِ فیلسوفان و دانشوران چیزی همچون حس و غریزهای برای یافتنِ درخورترین شرایط برای رشدِ معنویتِ والاتر؛ نزد زنان، در بهترین حالت، یک چیزِ خوش و وسوسهانگیزِ دیگر، چاشنیِ روی گوشت تُرد، نگاهِ نازِ یک حیوانِ خوشگلِ تُپُلی؛ نزد کژزادانِ بیمغز (یعنی اکثر آدمیزادگان) کوششی برای «زیادی» دیدنِ خود از سرِ این دنیا، صورتی زاهدانه از هرزگی. نزد کشیشان همان دینِ کشیشانهی ایشان، بهترین ابزارِ قدرتشان، همچنین «بالاترین» جوازِ قدرتشان؛ و سرانجام نزدِ زاهدان، دستاویزی برای خوابِ زمستانه، تازهترین شهوتِ عظمتشان، آسودنشان در عدم (خدا)، و جنون ویژهى ایشان. و اما، اینکه آرمانِ زهد برای انسان اینهمه معنا به خود گرفته است، بیانگرِ واقعیتِ اساسیِ «خواست» در انسان است، و آن ترسی که از خلاء دارد. او نیازمندِ هدف است، و — نیستى را «خواستن» برای انسان خوشتر است از «نهخواستن».
#فردریش_نیچه
#تبارشناسی_اخلاق
فیلسوفان تاکنون چنان از «حقیقت» خویش دفاع کردهاند که گویی از حریمِ زنِ خویش. این دلباختگیِ فیلسوفان به حقیقت از کجاست؟ از کجاست این شهوتپرستیِ معنوی؟ بهراستی اگر حقیقت زن بوده باشد چه؟ —اما، غرایز فیلسوف، در مقام معنویت یافتهترینِ آدمیان، هرگز به نزدیکی و در نزدیکیِ زنان، پستیها و گلهی آدمیان اوج نخواهد گرفت؛ و از این رو همواره تنها میمانند. نه هراکلیتوس، نه افلاطون، هیوم، هابز، لاک، اسپینوزا، شوپنهاور، نیچه، فیلسوفانِ بزرگ هرگز ازدواج نمیکنند. غریزهی آنان، این ژرفترینِ نیروها و غریزهها آنان را یکه به راهها و تکافتاده به کورهراههایی یکسره متفاوتتر میکشاند. غرایزِ سرآمد و نیرومندِ این مردان نه تشنهی تسلط بر زن، که هزاربار بنیادینتر، خواهانِ چیرگی بر سراسر زندگی است؛ آن هم بر عمیقترین و دشوارترین و خطرناکترین شرایطِ زندگی...
«خواست زندگی»، «خواست قدرتِ» فیلسوف، دوراندیشتر از همه، جاودانگیِ خود را نه در فرزند و فرزندآوری، که والاتر، در جاودانگیِ اسم و رسمِ فلسفهی خود میجوید: از این روست که از خود نه فرزند، که آثار خویش را بر جای میگذارد؛ سترگترین آثارِِ فلسفیِ دورانها را... سرشت غرایزِ ژرف او به یک-دو-سه تن فرزند راضی نمیشود، که همواره فراتر، او جاودانگیِ جانِ خود را میجوید: «نامیرایی» را، «حقیقت نامیرا»، «حقیقت جاویدان» را. او چیزی فراتر از این زندگی میخواهد؛ و از این رو هم این زندگی را نفی میکند... — «زندگی بس کوتاه، و جهان فانی است؛ پس این جهان حقیقی نیست.» — پس، به زندگی پشت میکند، از جهان روی میگرداند، و اینسان، «نیروانا»، «ملکوت خدا»، «اراده»، «انکارِ اراده»، متافیزیک زاده و فیلسوف زاهدی خلوتنشین میشود.
#محمد_اسماعیلی
#مجله_برخط_فلسفه
@Philosophicalir