گـور به گور


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Telegram



Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri




#پارت_643♥️👆


اگه دوست دارین ادامه پارت های رمان رو هر چه سریعتر بخونید میتونید عضو کانال Vip بشید

تو کانال vip گور به‌گور از اینجا 9ماه جلوتریم.

جهت عضویت در vip گور به گور ، مبلغ 58 هزار تومان به شماره کارت زیر واریز بفرمایید👇

6104 3389 0950 5220
محمد  زین الدینی بانک ملت

و عکس  فیش رو برای ادمین ارسال کنید.
👇

@gorbegor_admin

حتما هنگام ارسال شات نام رمان (گور به گور ) رو ذکر کنید








#پارت_643♥️👆


اگه دوست دارین ادامه پارت های رمان رو هر چه سریعتر بخونید میتونید عضو کانال Vip بشید

تو کانال vip گور به‌گور از اینجا 9ماه جلوتریم.

جهت عضویت در vip گور به گور ، مبلغ 58 هزار تومان به شماره کارت زیر واریز بفرمایید👇

6104 3389 0950 5220
محمد  زین الدینی بانک ملت

و عکس  فیش رو برای ادمین ارسال کنید.
👇

@gorbegor_admin

حتما هنگام ارسال شات نام رمان (گور به گور ) رو ذکر کنید



آزادی،
در بی‌آرزويی است.

- شمس تبریزی




پارت جدید♥️👆


اگه دوست دارین ادامه پارت های رمان رو هر چه سریعتر بخونید میتونید عضو کانال Vip بشید

تو کانال vip گور به‌گور از اینجا 9ماه جلوتریم.

جهت عضویت در vip گور به گور ، مبلغ 58 هزار تومان به شماره کارت زیر واریز بفرمایید👇

6104 3389 0950 5220
محمد  زین الدینی بانک ملت

و عکس  فیش رو برای ادمین ارسال کنید.
👇

@gorbegor_admin

حتما هنگام ارسال شات نام رمان (گور به گور ) رو ذکر کنید


#پارت_643
#گور_به_گور
#مریم_دماوندی

انگشتانم را گره میزنم درهم و او ادامه میدهد

- قبول میشی ، ترازت رو چک کردم خوب بود ...فکر ریاضی و فیزیک نباش ، آسون تر از چیزیه که تصور میکنی ، از پسش برمیای ...

این‌گونه با اطمینان حرف زدنش...
امید دادنش ...
نگاهش ...

لبخند کمرنگی روی لبهایم می نشاند ...

انگار تمام وجودم منتظر همین بود که او بگوید از پسش برمی آیم تا آرام بگیرم ...

چراغ سبز میشود

ماشین به حرکت می افتد و چند دقیقه بعد به رستوران میرسیم .

اولین باری بود که با هم بیرون می رفتیم .

تا به حال نشده بود که فقط من باشم او ...

اصلا هیچ وقت نشده بود که خود بخواهد با هم بیرون رویم ...

بعد از صرف شام در مسیر برگشت به خانه بودیم که ماشین را کناره خیابان میکشد و می ایستد

متعجب نگاهش میکنم که می گوید

- بشین‌ چند لحظه میام الان ..

باشه ای زیر لب می‌گویم

از ماشین پیاده میشود .

و من از آینه قدم هایش را دنبال میکنم تا وقتی که از پیش نگاهم دور میشود ..

دست به سینه میشوم

زل میزنم به روبرو

خودم را با اتومبیل هایی که از خیابان میگذشتند مشغول میکنم و چند دقیقه بیشتر نمیگذرد که در ماشین که تقریبا به آن تکیه داده بودم باز میشود و یک بستنی قیفی مقابلم قرار میگیرد


پارت جدید♥️👆


اگه دوست دارین ادامه پارت های رمان رو هر چه سریعتر بخونید میتونید عضو کانال Vip بشید

تو کانال vip گور به‌گور از اینجا 9ماه جلوتریم.

جهت عضویت در vip گور به گور ، مبلغ 58 هزار تومان به شماره کارت زیر واریز بفرمایید👇

6104 3389 0950 5220
محمد  زین الدینی بانک ملت

و عکس  فیش رو برای ادمین ارسال کنید.
👇

@gorbegor_admin

حتما هنگام ارسال شات نام رمان (گور به گور ) رو ذکر کنید


#پارت_642
#گور_به_گور
#مریم_دماوندی
* * *

پشت چراغ قرمز ایستاده بودیم .

نگاهم به بیرون و ماشین های اطرافمان بود و اما فکرم در حول و حوش فردا...

استرس داشتم..

دستانم یخ بود و از شدت اضطراب به جان پوست لب هایم افتاده بودم .

اگر گند میزدم

اگر قبول نمیشدم چه میشد؟

دستم را لبه صندلی ماشین می فشارم
نفس عمیقی میکشم و برمیگردم سمت اویی که سر تکیه داده بود به‌ پشتی صندلی و نگاه خونسردش به ثانیه شمار پیش رویمان بود ...

- بامداد

نمیدانستم چرا صدایش زده ام

میخواستم حرف بزند ...
حرف که میزد حالم خوب میشد ، آرام میگرفتم...

او که سر می چرخاند سمتم ، من با بغض و صدایی گرفته میپرسم

- اگه قبول نشم چی میشه؟

نگاهش میان چشمان پر شده ام جا به جا میشود و با مکث جواب میدهد

- چیزی نمیشه ، سال دیگه کنکور میدی...

سال دیگر؟
حتی فکرش هم دیوانه کننده بود

در این یکسال چه غلطی میکردم؟
کجا‌ میماندم

پیش اویی که نمیخواستم؟
خانواده ای که نداشتم؟
عمه ای که سربارش بودم؟


پارت جدید♥️👆


اگه دوست دارین ادامه پارت های رمان رو هر چه سریعتر بخونید میتونید عضو کانال Vip بشید

تو کانال vip گور به‌گور از اینجا 9ماه جلوتریم.

جهت عضویت در vip گور به گور ، مبلغ 58 هزار تومان به شماره کارت زیر واریز بفرمایید👇

6104 3389 0950 5220
محمد  زین الدینی بانک ملت

و عکس  فیش رو برای ادمین ارسال کنید.
👇

@gorbegor_admin

حتما هنگام ارسال شات نام رمان (گور به گور ) رو ذکر کنید


#پارت_641
#گور_به_گور
#مریم_دماوندی

سر میز صبحانه که می آید من هم می نشینم بغل دستش

او لقمه میگیرد و من انگار نه انگار صبح تا خرخره صبحانه خورده ام زل میزنم به حرکات فکش ...

نمی دانم چه در قیافه ام می بیند که لقمه ای برایم میگیرد و به دستم میدهد

من راضی لقمه را میگیرم و او با همان جدیت ترسناکش نگاهم میکند.

دهانم که خالی میشود لقمه بعدی را برایم می پیچد و نمی دانم با وجود سیر بودنم چرا دلم میخواست همانجا بنشینم و به زور هم که شده لقمه هایی که او برایم میگیرد را بخورم.

بعد از صبحانه‌ای که عجیب به دلم‌ می چسبد به هال می رویم .

یک لیوان چایی برایش میریزم و روی زمین کنار خودم پای دفتر و کتاب هایم می نشانمش .

سوالاتم را یکی یکی ردیف میکنم و او گوش میدهد .

تا سر شب پا به پایم راه می آید و اما بعد از جواب آخرین تستی که خود گفته بود آن را حل کنم دیگر دفتر و کتاب هایم را جمع میکند

هر چه التماس میکنم

هر چه از وقتی که هنوز داشتم میگویم راه نمی آید .

میگفت تا همینجا کافی‌ست .

تاکید داشت که دیگر حق آنکه سراغ کتاب هایم روم را ندارم

از اتاقم که بیرون می آید

یک دست از لباس هایم را نیز با خود می آورد.

مانتو ، شلوار و شالی که برایم آورده بود را روی دسته مبل می اندازد و می گوید

- بپوش ، شام میریم بیرون


پارت جدید♥️👆

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.